eitaa logo
پاورقی؛ حمید درویشی شاهکلائی
562 دنبال‌کننده
612 عکس
76 ویدیو
21 فایل
حمید درویشی شاهکلائی؛ دانش‌آموخته دکتری فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق پژوهشگر، ویراستار و کتابفروش @darvishi
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت مزار شهید حامد جرفی بخشدار هویزه در زمان دفاع مقدس تاریخ شهادت: ۱۷ دی ۱۳۵۹ موقعیت در قطعه ۲۴ بهشت زهرا: https://nshn.ir/7bQzfKIx4yzP ق۲۴ ردیف ۵۴ شماره ۴۵ ble.ir/join/NWYxMjBiNm
💌 #ب بی‌سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت همه را بخشیدی علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها 🌿 @motigraphic @Pavaraqi ble.ir/join/OTQ1NzE5Yz
بفرمایید مجلس اهل بیت فاطمیه دوم هیئت میثاق با شهدا موقعیت: B2n.ir/misu @Pavaraqi ble.ir/join/NjgxZjU1Nj
شهید حامد جرفی خیلی عجیب است.‌ از او به عنوان یاد میشود. محمدحسین علم‌الهدی که بعد از شهید اصغر گندمکار فرمانده سپاه شد، نظریه او مبنی بر دفاع مردمی را دنبال کرد. بخشداری او‌ مرکز فعالیتهای انقلابی بود. قبل از جنگ، بیمار شد اما خواست در بستر بیماری نمیرد و چون مولایش علی(ع) فرقش شکافته بشود. همین هم شد. همان هفته، حضرت آقا در خطبه‌های نماز جمعه از او با عنوان یاد کردند. شادی روحش صلوات @pavaraqi ble.ir/join/YWNmNTczMz
15.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔹️ بسیار زیبای مداح لبنانی در رثای حضرت زهرا(س) و در حمایت از مقاومت با زیرنویس فارسی ble.ir/join/NWYxMjBiNm
سردار شهید برزو درویشی شاهکلائی نحوه شهادت: اصابت گلوله به سینه و پهلو بر روی آبهای یا زهرا فرازی از وصیت‌نامه: خود را در قبال بیشتر مسئول بدانید و بیشتر به صحبت‌های امام ایمان داشته باشید و تا آخرین قطره‌های خون دست از برندارید و او را همیشه یاری کنید و به دنیا و اموال کمتر فکر کنید. در ضمن و کسانی که به ولایت فقیه اعتماد ندارند در تشییع جنازه من شرکت نکنند. و از شما ملت حزب الله می‌خواهم اجازه ندهید تا اینها از این بیشتر به انقلاب ضربه بزنند و به بیشتر اهمیت بدهید و کمک به جبهه‌ها را فراموش نکنید. شادی روح همه شهدا صلوات ble.ir/join/YWNmNTczMz
27 آذر 1360 شهید اسدالله یوسفیان متولد روستای حمیدآباد . سختی معیشت و فقر آن دوران باعث شد در دوره راهنمایی ترک تحصیل کند و به کارگری روی بیاورد. در نوجوانی مادرش را از دست داد. وصیت کرده بود کنار مادرش دفن شود اما در 20 سالگی به خیل شهیدان گمنام پیوست و سر و سری با حضرت زهرا یافت. بخشهایی از وصیت نامه: ای امام! از ما راضی باش که برای احیای دین و دفاع از حسین زمان تمامی اعضا دل و جانمان را هدیه میدهیم تا اسلام و قوانین حیات بخش آن در سراسر جهان گسترش یابد... شهید عزاداری نمیخواهد. کسی را میخواهد که بعد از مرگش، رسالت حکومت- حکومت الله- را به دوش کشد. پس برای چندمین بار و آخرین بار از شما میخواهم که برای من عزاداری نکنید و به جای این کارها بشتابید به سوی خدا و رستگاری. شادی روح همه شهدا صلوات ble.ir/join/YWNmNTczMz
🔴خاطره نجم الدین شریعتی یه بار یه جلسه‌ای بودم که آقای نجم الدین شریعتی هم حضور داشتن‌. بحث شرایط سخت اقتصادی و مشکلات ازدواج شد ایشونم‌‌ خاطرات اوایل ازدواجشون رو برامون تعریف کردن . ایشون گفتن من ۲۴ سالم بود و تصمیم گرفتم که ازدواج کنم و به روش سنتی یه موردی بهم معرفی شد. پدرم از قشر متوسط و ضعیف جامعه بود و خودمم تا اون سن زندگی ساده دانشجویی داشتم و به خاطر همین پول خاصی برای شروع زندگی نداشتم. پدرم گفتن صبر کن و فعلا اقدام نکن چون هیچ سرمایه‌ای برای شروع زندگی نداری اما من گفتم خدا بزرگه و بدون هیچ سرمایه و کار ثابتی وارد زندگی مشترک شدم. میگفتن به خاطر نداری و بی پولی مجبور شدیم یه زیرزمین کوچیک‌ که در حقیقت یه اتاق نهایت ۲۰ متری بود رو اجاره کنیم. نکته جالبش این بود که به دلیل اینکه کار مشخص و ثابتی که درآمد خوب داشته باشه هم نداشتن هر ماه به سختی پول اجاره همون زیر زمین رو میدادن. مثلا یک ماه مجبور شدن کتابهایی که زمان مجردی جمع کرده بودن رو بفروشن و بدن اجاره بهای اونجایی که اجاره کرده بودن. میگفتن تو فروردین اولین سالی که ازدواج کردیم به این نتیجه رسیدیم که برای اجاره این ماه می‌تونیم روی هدیه‌هایی که به عروس و داماد وقتی بار اول میرن خونشون حساب کنیم و با اون پول اجاره اون ماه رو بدیم، منتهی همه فامیلامون تو شهرستان بودن و حتی پول کرایه اتوبوس نداشتم که بریم شهرستان تا اون کادو‌ها رو بگیریم 😢. چند سال اول زندگیشون با بی پولی شدید و مستاجری تو خونه های نه چندان خوب و شرایط سخت و صاحبخونه بد و.... سپری شده بود. می‌گفتن بعضی وقتا دیگه کارم به شکایت از خدا به خاطر وضع بد مالیم‌ می‌رسید که البته خدا از یه جایی که فکرشو نمی‌کردیم برامون جفت و جور می‌کرد بعدش تعریف کردن که چه اتفاقایی افتاد که زندگیشون تغییر کرد. البته حتی اوایل دوره مجریگشری‌شون هم در کنار مجری گری مجبور بودن تو راه مسافرکشی هم کنن🙃 این رو برای مادرایی ارسال کنید که میگن دوست داریم دامادی مثل نجم الدین داشته باشیم اما به پسری که کار رسمی یا پول نداره اجازه خواستگاری کردن هم نمیدن😏 کانال خاطرات سمی @khastegarybazi @Pavaraqi ble.ir/join/NzBiYmQwYT
28 آذر 1362 سید عباس موسوی لموکی 26 ساله بود که در کردستان (اسیر، شهید و سرانجام) مفقود الاثر شد. فرزند سوم از 14 فرزند خانواده. دیپلم تجربی در . بارها در جبهه‌ها مجروح شده بود اما حتی پس از ازدواج هم دست از مبارزه برنداشت. خیلی شجاع و نترس بود. در یکی از عملیاتها، همه شهید شدند اما او با صبوری توانست از کوه‌ها گذر کند و جانش را نجات دهد. از توصیه‌های او: کسی را به عنوان دوست انتخاب کنید که اگر کار نیکی کردید شما را ترغیب کند و اگر کار بدی کردید به شما تذکر دهد. شادی روح همه شهدا صلوات ble.ir/join/YWNmNTczMz
امید که یلدای طولانی انتظار مادران شهدای مفقودالاثر با رجعت پیکرهای عزیزانشان به پایان برسد. ble.ir/join/YWNmNTczMz
10 تا بچه هم که داشته باشی، خبر شنیدن شهادت دختر سه ساله و 10 ساله ات در یک روز کمرشکنه. دژخیمان پهلوی 9 آذر 57 چه داغی بر دل تو و خانواده‌ات گذاشتند. خدیجه در دوش طوبی بود. پشت در خانه پناه گرفته بودند که همانجا شهیدشان کردند. بعد پیروزی انقلاب اما از قاتل گذشتی؛ همان قاتل هم توبه کرد و شد همسنگر شوهرت در جبهه‌ها! قربانعلی‌ات در مازندران شهید شد. سه سال از انقلاب گذشته و تو مادر سه شهیدی! به اینها راضی نشدی. به قول خودت دوست داشتی همسر و فرزندانت در میدان جنگی رسمی‌تری از این حرف‌ها به شهادت برسند. به شوهرت، نوروزعلی گفتی مراسم چهلم قربانعلی با من، تو برو جبهه. آن یکی پسرت، رحیم هم میخواست در جبهه بجنگد. حاج حسین بصیر، آن فرمانده دلاور قرعه انداخت. نوروزعلی قبول نکرد. هر دو رفتند. بارها. مجروحیت و جانبازی هم نتوانست آنها را منصرف کند. 4 دی 1365 است؛ کربلای چهار. رحیم حالا 21 سال دارد اما دیگر مردی شده است با سه فرزند. تا آن روز برادر سه شهید بود و از آن روز فرزند شهید هم شد. حاج حسین گفت: جنازه پدرت رو ببر عقب. رحیم پیکر پدر را می‌بوسد، عطر می‌زند اما به جلو می‌رود. پنج دقیقه بعد از شهادت پدر، پنجمین شهید خانواده را تقدیم انقلاب می‌کنی. تو شهربانو ثمنی، حالا شهربانوی ایران هستی. حضرت آقا، تازه رهبر شده است. تو همراه تعدادی دیگر از مادران شهدا به دیدارش رفته‌ای. مادر شهید شیرودی هم هست. بلند گفتی: «برای انقلاب و ولایت فقیه، هنوز یک دو پسر دیگر هم دارم، تازه خودم هم هستم». این را که گفتی، مادر شیرودی با یک لهجه غلیظ مازنی و خیلی بلند گفت: «من هم هستم تا چشم دشمن شما کور شود»...