🌹شهید حمید رضا اسدالهی:
رهبر عزیزم !
از آن روزی که شنیدم رضایت شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، خواستم من هم سهمی برای اجرای این فرمان داشته باشم و حال که توفیق جهاد در این عرصه قسمتم شده است، خدا را شاکر هستم و از خدا میخواهم که در این عرصه مؤثر و مفید باشم.
لبیک به فرمان شما همان تکبیر حج است،همان لبیک به رسول الله (صلی الله علیه و آله) و همان لبیک یا حسین است
و این را امام بزرگوار به ما یاد داد،
چون ولایت فقیه همان ولایت رسول الله (صلی الله علیه و آله) است. برایم دعا کنید و از من راضی باشید.
💠
#نشربدین_شماهم سخنان#شهدارا
🔵قابل توجه خیلی ها....
*⚜️ یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت: مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده!!*
*⚜️یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.*
*⚜️یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که: دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره!!*
*⚜️یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه!!*
*⚜️یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت: میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکری هست که صورتشو پوشونده کسی او را نشناسد و گفت چیزی به انباردار نگه!!*
*🔱آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کم بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم!!*
*برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود.*
*قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبا رو!! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه...*
*همه تو دلشون گفتند: عجب پیرمرد سنگدلی!! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون...*
*جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار*
*تو دل همه غوغائی شد...!!*
*بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان... همه رفتند الا همون پیرمرد... گفتند چرا نمیای؟؟*
*گفت: نه شما بروید من باید* *بدن پسرم رو ببرم برای مادرش*
*آخه مادرش منتظره... درود بر شهامت و غیرت آنان!!*
*نمیدونم الان برای رد شدن و رسیدن به عرش دنیا پاتون رو روی خون کدام شهید گذاشتید؟؟!!
هفته بسیج دانش آموزی مبارک باد
💐🕊🌹🌼🌹🕊💐
🌹 #پیامکی_از_بهشت 🌹
اولاً هر کدام از شما مسئولیتی را در هر جا قبول کردید ، تقوا را را پیشه خود کنید و حداقل هفته ای یک مرتبه سخنان امام امت را که در رابطه با مسئولین و دولت و نمایندگان مجلس و در رابطه با حب دنیا ، حب ریاست و حب نفس ایراد کردند ، گوش فرا داده تا بتوانید از عهده مسئولیت خود به نحو احسن بر آیید .
🕊 #شهید_والامقام 🕊
🌹 #سید_رسول_حسنی🌹
✋ #سلام_به_دوستان_شهداء ✋
🌺 #روزتان_شهدایی 🌺
💐🕊🌹🌼🌹🕊💐
@dashtejonoon1
💐🕊🌹🌼🌹🕊💐
هدایت شده از پایگاه خبری تحلیلی بانوان آنلاین
ای کشتـگان عشـق بـرایــم دعـا کنیـد
یعنـی نمیشود که مـرا هم صـدا کنیـد؟
✰~✰~✰~✰~✰
(شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات)
🌺💐🌿🌺💐🌿🌺
#شهید_مدافع_حرم
#عمر_ملازهی
#شهید_اهل_تسنن
#قسمت_آخر
#برادر_شهید
من در تهران سرباز هستم. عمر وقتی آمده بود اینجا تا اعزام شود به من زنگ زد و گفت: دارم می روم سوریه، بیا برای آخرین بار ببینمت. قبلش مادرم گفته بود برادرت می خواهد بیاید با تو کار دارد. عمر با من در میدان آزادی قرار گذاشت. وقتی رفتم با دو نفر دیگر از دوستانش بسیار خوشحال آنجا بودند. پرسیدم: داری می ری کجا؟ گفت: جنگ. گفتم: اینها هم هستند؟ گفت: اره حدود صد نفر هستیم می رویم از برادرانمان دفاع کنیم. برای ما شیعه و سنی فرقی ندارد همه با هم هستیم. کاملا مشخص بود که کاملا فکرهایشان را برای رفتن کرده اند و می دانند دشمن مقابل ما بحثش شیعه و سنی نیست بلکه همه عوامل آمریکا هستند. می گفت: مهم نیست خون ما اینجا یا سوریه بریزد مهم این است که ما به کمک برادرانمان می رویم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺🕊💐🕊💐🕊🌹
@dashtejonoon1
🌺🕊💐🕊💐🕊🌹
🌷 به مناسبت سالروز شهادت سرلشکر پاسدار "مهدي زين الدّين" فرمانده لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع)
✍ سردار رشيد اسلام، شهيد مهدي زين الدين در سال 1338 در يك خانواده مذهبي در تهران به دنيا آمد. در 5 سالگی به همراه خانواده به خرم آباد لرستان مهاجرت نمود. فعالیت سیاسی او از زمانی آغاز شد که آیت الله مدنی به خرم آباد تبعید شد. مهدی به شدت جذب ایشان شد و در خدمت او بود و در آنجا شکل سیاست و مبارزه را آموخت. علاقه متقابل آيت اللَّه مدني به مهدي زين الدين موجب شد كه او بيشتر اوقات را در كنار آن عالم فرزانه سپري كند.
✅ مهدي در سال 1356 رتبه چهارم كنكور سراسري از دانشگاه شيراز را اخذ نمود. خانواده شهيد زين الدين در اوايل انقلاب به شهرستان قم مهاجرت كردند. شهيد زين الدين پس از انقلاب فعاليتهاي خود را از جهاد سازندگي شروع كرد و سپس به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد.
✅ وي در آزادسازي كردستان از سيطره ضدانقلاب، فعاليتهاي فراواني به عمل آورد و پس از شروع جنگ تحميلي مسؤوليتهاي مختلفي به عهده گرفت و تا زمان شهادتش، در عملياتهاي متعددي شركت نمود، تا اينكه به سبب لياقت توصيف ناپذيرش مفتخر به فرماندهي لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) قم گرديد.
✅ سرانجام ۱۳۶۳/۸/۲۷ سردار مهدي زين الدين به همراه برادرش مجيد، در يكي از مناطق كردستان از سوي ضدانقلاب به شهادت رسیدند و پس از تشييع با شكوه در گلزار شهداي قم به خاك سپرده شدند.
http://eitaa.com/joinchat/2697003010C86ca0b02c5
✅زندگی به سبک شهدا
نسبت به بد حجابــے خانم ها خیلی ناراحت میشد بعد از ازدواجمان که به بازار میرفتیم حس میکردم راحت نیست به من گفت: خانم میشه من دیگه بازار نیام؟! وضع حجاب خانم ها نامناسبه.
از این شرایط ناراحت بود و میگفت: خانمها قراره با این پوشش به کجا برسن...😔
#شهید_سید_رضا_طاهر
#آقامونه😘
❣️عشق یعنی یک #خمینی سادگی
❣️عشق یعنی باعلی #دلدادگی
❣️عشق یعنی لافتی الاعلی
❣️عشق یعنی رهبرم #سیدعلی
💞🌹 @dashtejonoon1 🌹💞
❇یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!!
❇قهرمانی که با اسم و خاطره اش بزرگ شدیم!!
"پطروس"
❇توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!!
❇همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!!
❇پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!!
❇سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!!
❇تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!!
❇بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!!
❇خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!!
❇شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!!
*💟اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر از 🔹قهرمان🔹 بود!!*
*💟قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!*
*❤شهید ابراهیم هادی:*
جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش!
*❤شهید حسین فهمیده:*
نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!!
*❤شهید حاج محمدابراهیم همت:*
سرداری که سرش را خمپاره برد...!!!
*❤شهیدان علی، مهدی و حمید باکری:*
سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!!
*❤شهیدان مهدی و مجید زین الدین:*
دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!!
*❤شهید حسن باقری:*
کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!!
*❤شهید مصطفی چمران:*
دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!!
*❤شهيد محمد قنبرلو*
كسي كه خبر شهادتش رابه اسم شكار بزرگ دراخبار بغداد اوردند
*💙کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!!*
*💙ما که خودمان قهرمان داشتیم!!!*
*✳مثل مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمان نکند!
*💚و..... مردان واقعی اینها بودند!!!*
*💛ای کاش، گاهی از این مردان واقعی و بی ادعا هم یادی کنیم...!!!😔*
#خاطرات_نماز
✨✨✨
ده سال با محمد زندگی کردم
هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه
غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه✅
به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد👌
مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد
بارها بهش می گفتم مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین
بذارین برسیم خونه ، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین🌹
محمد می گفت: شاید توی همین راه کوتاه عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم
الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم
اگه رسیدیم خونه ، کامل هم می خونم...
🍃شهید محمد بروجردی🍃
🕋 @sebghatallaah