eitaa logo
پیامکی از بهشت
31 دنبال‌کننده
111 عکس
35 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌾🍀🌾🍀 می گفت: مدتها بعد از در رویایی او را دیدم. درون قطار با آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، بود که بر صورتش داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در ایستاده بود. به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش شدم. بود. به من اشاره کرد و با رسا گفت: نباش، من دارم . فردای آن روز بی منتظر خوابم بودم. ساعت نه صبح از تماس گرفتند و گفتند یک بسیجی به نام به منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای راهی شدیم. گفته بودند باید او را کنم. باورش خیلی سخت بود. به طور کامل ، استخوان هایش در هم و متعددی بر نشسته بود. وقتی چشمم به ، که قبلا خورده بود افتاد پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن دیگه آرام و قرار نداشتم. بار دیگر در به آمد و گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از تعداد زیادی را منهدم کردم و لحظه ی هیچ چیز نفهمیدم. چرا که در کنارم بود و بالای نشسته بودند!" 📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶ تعجیل در فرج و سلامتی و شادی روح و ══✙❆🌾❆✙══ Join➟@dashtejonoon1
بروید به امان ، من نشسته ام کنار تمام و شما هم به رسم گاهی کنید به ... 🌷🌷🌹🌹🌹🌷🌷 @dashtejonoon1 🌷🌷🌹🌹🌹🌷🌷
🕊🌹🌸🕊🌸🌹🕊 مراسم هـیئـت که تمـام شـد، بـه سمت حیـاط امامـزاده رفتیم شور و اشـتیاق عجیبی داشـت و تاکیـد می کرد که به حرفـش گوش بدهـم، بـا انگشت اشـاره کـرد و گفـت که وقـتی شـدم مـرا آن‌جـا دفـن کنـید. مـن که بـاورم نمی‌شـد، حرفـش را جـدی نـگـرفـتـم، نـمـی‌دانـسـتـم که آن لحظـه شنونـده وصیت پسـرم هسـتم و روزی شاهد دفـن او در آن حیاط می‌شـوم. 🕊🌹🌸🕊🌸🌹🕊 @dashtejonoon1 🕊🌹🌸🕊🌸🌹🕊
🌹🕊🕊💐🕊🕊🌹 سلام بر آنهایے ڪہ به ياد بےنشانشان حتے براے هم نشـانے نگذاشتنــد ... شادی روح و 🌹🕊🕊💐🕊🕊🌹 @dashtejonoon1 🌹🕊🕊💐🕊🕊🌹
🌺🕊🍀🌷🍀🕊🌺 خدایا ، تو کن، تو مرا کن، صدای می‌شنوم، صدای می‌آید، گوش کر است ؛ می‌سوزد اما آتش نمی‌گیرد ... 🌺🕊🍀🌷🍀🕊🌺 @dashtejonoon1 🌺🕊🍀🌷🍀🕊🌺
🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀 🌺 💠بچه های لشکر تا روز وقت داشتند در شرهانی به جستجوی شهدا بپردازند. اما این روزهای آخر هر چی می گشتند خودشان را نشان نمی دادند. ناامیدی در چهره تک تک افراد موج میزد. روز بود و روز آخر ما. بچه ها امیدوار بودند. بچه ها به امید گرفتن عیدی، جستجو را آغاز کردند. بچه ها رمز عبور را گذاشتند. هر کس نجوایی می کرد. تا عصر مشغول بودیم. هر چه گشتیم بی فایده بود. لحظات وداع رسید. رو به قبله کردم و گفتم: "غروب نیمه شعبان است. آقا جان، ما قابل نبودیم. ما به امید شما کار را شروع کردیم. حال باید دست خالی برگردیم." اشک چشمان همه بچه ها را بارانی کرده بود. آماده حرکت شدیم. یکی برای تبرک مشتی خاک برمی داشت و یکی سیم خاردار و ... با صورتی پر از اشک از ما جدا شد. رفت سراغ یه گل شقایق وحشی که آنجا رویده بود را از ریشه جدا کند و در قوطی کنسرو قرار دهد و به عقب بیاورد. زیر گل را خالی کرد. باورش سخت بود. شقایق درست روی جمجمه یک روییده بود. پیکر را از زیر خاک خارج کردیم. خوشحالی ما وقتی کامل شد که پلاک هویت استعلام شد. باور کردنی نبود. نام پشت بی سیم اینگونه اعلام شد: 📚کتاب وصال، صفحه ۱۳۳ الی ۱۳۶ جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح و ارواح طیبه 🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀 @dashtejonoon1 🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
. ༻﷽༺ عیدغدیر برحسب اتفاق هردوی ما برسر مزار شهیدرسول خلیلی رفته بودیم البته همدیگر را ندیدیم ،اما آن روز آقا نوید ضمن صحبت با پدرشهیدخلیلی ایشان از کرامت شهید در ازدواج جوانها می‌گوید؛ آقانوید هم همانجا از آقا رسول می‌خواهد که کمک کند برایش یک دختر خوب پیدا شود! همان روز خاله آقا نوید و مادرم همدیگر را پیدا می‌کنند و دو روز بعدبرای خواستگاری به منزل ما ‌آمدند. عکس شهیدخلیلی در اتاقم بود وقتی آقا نوید وارد اتاق شدند برایشان خیلی جالب بودو این را نشانه خوبی تلقی کردند که واسطه آشنایی ما این شهید است. خطبه عقدمان به صورت تلفنی توسط رهبرمعظم انقلاب خوانده شد. نوید سرسفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحه‌ای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد، چشمانش از شوق برق می‌زد؛ آیه "مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ.." آمده بود!! آیه ۲۳ سوره احزاب : «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»: «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.» راوی :همسرشهید نوید صفری هدیه بروح‌مطهر اولیاءالله، شهدا وجمیع رفتگان صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🏴 @taShadat 🏴
🕊🌼🌸🌹🌸🌼🕊 باز دلِ تنگم هوای صحبت دارد با تو که راه حق را پیمودی و از ما جدا و به پیوستی ! من و تو در با هم شریکیم تو را گم کردی و من را تو را گم کردی و من همه را تو را گم کردی و من را به راستی چقدر زیبا زهرای اطهر سلام الله علیها را درک کردی که از خواستی بمانی ، تا ایشان به جای عصرهای بر مزارت پای گذارد . چه سعادتی شد . کاش بودی... ... ... و این همه را به نمی نشینی ! اینجا معنا ندارد خیلی از زمینی در ظاهر از زهرای مرضیه سلام الله عليها می گویند اما در ... خیلی از ما از عباس علیه السلام می گویند ولی چیزی از نمی دانند... ! ما را گم کرده ایم ما ترین عالم امکانیم پس ای برایمان بخوان که تو زنده ای و ما مُرده ... 🌹🌹🕊🌻🕊🌹🌹 @dashtejonoon1 🌹🌹🕊🌻🕊🌹🌹
🍃🌺🍂🍃🍂🌺 السلام علی المهدی(عج)... سلامی به ذکر و نمازتان... از حالتان بگویید !! از دلی که هزاران بار خونین گشته حرف بزنید. بگویید که بفهمیم وبدانیم قصه ی تلخ #۱۱۸۳_سال نیامدنتان را چه زیباعشق به امام حسین(ع) سرلوحه ی زندگیمان میشود. باعشق امام حسین (ع) زندگی همیشه زیباست. اما.... گاهی نجوا باخود که عشق امام مهدی (عج) کجای زندگیمان را رنگین کرده؟! اصلا فراموشمان شده که هم داریم.!! مگر شما نهمین فرزند امام حسین (ع) نیستید؟! مگر شما همان نیستید که هر روز واقعه ی کربلا برایتان زنده می شود و شما با چشمانی اشکبار نظاره گر می شوید؟! لب باز کنید به سخن و تمام شبه ها را برطرف کنید. رمضان می شود و راز عطش هویدا... رمضان می شود و تشنگی امام حسین (ع) ملموس تر اصلا این چه رازیست که همه را به گریه وا می دارد؟! این چه عشقیست که هر رهگذر را پای سفره ی خود کشانده؟! طعم تشنگی و مظلومیت و غربتتان را وقتی لمس می کنیم که تجربه اش نماییم. نمی دانم... تشنگی راشاید... اما مظلومیت امام حسین (ع) را می شود حس کرد ، همانطور که ایشان چشیدند طعمش را؟! بی گمان نه... هیچکس... هیچ وقت... اما یک نفر را می شناسیم که شاید از امام حسین (ع) هم غریب تر باشد. شاید که نه... قطع به یقین همین است.!! امام حسین (ع) تشنه ی آب بودند . (عج) تشنه ی ظهور. امام حسین (ع) زینب داشت و عباس... اما !! شما که را دارید ؟! کداممان جرعه ای از صبر زینب و قطره ای از عشق و وفای حضرت عشق را در راه شما برای شما چشیده ایم؟! اصلا چند نفرند آنانکه زندگیشان را وقف شما کرده اند؟! رمضان را تجربه می کنیم با تشنگی...نه عطش!! شما نیز عطشانید ، می دانم می دانم که هر لحظه عطشان رجوع شیعیانتان هستید!! شاید عطشتان را با گریه های شبانه تان خاموش می کنید . ... ... ... بگذریم،، حالمان بد می شود وقتی ، عطش حضورتان و غصه های بیشمارتان برایمان متصور می شود!! عطشی که من و امثال من... غصه ای که شیعیان شما.... می دانم مسبب نیامدنتان ماییم اینک شما شرح دهید را!! شما که از همه مشتاق ترین مهدی جان جهت سلامتی و تعجیل در فرج حضرت ┏━━🍃🌺🍂━━┓ @dashtejonoon1 ┗━━🍂🌺🍃━━┛
کسی که بخواهد از راه به مقصدی برسد ، به آرزویش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد می شود 📙تحف العقول ، صفحه ۲۴۸ @dashtejonoon1
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐 شاید را خیلی به من نمی گفت ولی در خیلی به من می کرد. با همین کارهایش از خانواده ام می رفت. که می گرفت، می آمد و تمام را می گذاشت توی من و می گفت: هر جور خودت داری کن . خرید با من بود. اگر خودش لازم داشت می آمد و از من می گرفت. هر وقت هم که برای و تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم . اصلاً سخت نمی گرفت. از هم که بر می گشتم، می دیدم خیلی و است. را خودش و را مرتب می کرد. 💐🌸🌺🌷🌺🌸💐 @dashtejonoon1 💐🌸🌺🌷🌺🌸💐