خلوت_با_شهدا
🌸 باور کن شهید دوستت دارد.
همین که بر مزار شان نشسته ای یعنی تو را به حضور طلبیده اند.
همین که دست می گذاری بر مزارشان ، یعنی دستت را گرفته اند.
باور کن شهید دوستت دارد
که میان این شلوغی های دنیا، هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار نگاه معنویشان داری …
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59
شهید عباس ولى نژاد زوارق
شهید عباس ولی نژاد زوارق دهم آبان ماه1361 پس لز چهار ماه و نیم حضور در کردستان بر اثر اصابت گلوله ضد انقلاب به شهادت رسید.
عباس ولى نژاد زوارق، فرزند محمدعلى، در تاريخ چهارم آذر 1337 در خانواده اى مذهبى در شهرستان پيرانشهر به دنيا آمد.
از سال 1342 با انتقال پدرش - كه نظامى بود - به مشهد مقدس راهى آن ديار شد.
در كودكى به مكتبخانه رفت و در تعطيلات مدرسه به فراگيرى قرآن پرداخت. وى كودكى فعال و پرجنب و جوش بود. در خواندن درس بسيار جدى و ساعى بود.
دوره ابتدايى را از سال 1343 تا 1348 در دبستان «فرهنگ» مشهد و دوره راهنمايى را در مدرسه «كريم خان» و از سال 1351 تا سال 1356 تحصيلات متوسطه را در دبيرستان «طالقانى» گذراند.
اين دوره همزمان با اوجگيرى مبارزات انقلابى مردم ايران بود. در دوران تحصيل از استعداد والايى برخوردار بود و هميشه جزء شاگردان زرنگ و ممتاز كلاس و مدرسه به شمار مى آمد. در كارهايش مديريت و نظم و ترتيب خاصى نمايان بود. عباس دو سال قبل از پيروزى انقلاب اسلامى فعاليت خود را ضمن تحصيل شروع كرد و در زمينه پخش اعلاميه و نوارهاى امام خمينى(ره) تلاش می کرد.
عباس ولى نژاد به ورزش بسكتبال علاقه زيادى داشت و توانست در اين ورزش به مقام قهرمانى مشهد برسد. در رشته امداد نيز با كسب مقام اولى در مشهد و مقام سومى در استان خراسان و دريافت لوح افتخار شايستگى خويش را به اثبات رسانيد.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ابتدا با ارتش فعاليت و همكارى داشت و بعد از پيام امام(ره) مبنى بر تشكيل بسيج، فعاليت خويش را گسترش داد. ابتدا در مسجد امام على(ع) - واقع در چهارراه گاراژدارها - فعاليت می کرد و مدت يك سال و نيم به عنوان بسيجى ويژه بود. به سبب صلاحيتى كه از خود نشان داد، مسئوليت سه ناحيه از مساجد برعهده او گذاشته شد و در اين زمينه بسيار موفق بود. عباس ولى نژاد در اين ايام دوره تكاورى را گذراند و خود، نيروهاى بسيجى را آموزش نظامى می داد.
در بيست سالگى پدرش را از دست داد و سرپرستى خانواده را برعهده گرفت. پس از مدتى عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامى شد.
سردار گرمه اى از همرزمان شهيد می گويد: «شهيد ولى نژاد از جمله كسانى بودند كه به عنوان بسيجى ويژه آموزش ديدند. بعد از اينكه آموزششان به پايان رسيد، مدتى در ناحيه مقاومت مشهد در سمت مربى تاكتيك خدمت كردند و بعد عضو سپاه شدند و در رده هاى مقاومت بسيج مسئوليت هاى مختلف داشتند و از جمله، مسئول ناحيه مقاومت بود.»
پس از قبول مسئوليت ناحيه يك سپاه پاسداران و بنيان نهادن شالوده آن، به سازماندهى نيروها پرداخت و فعاليت گسترده عباس باعث شد كه نام او در فهرست ترور منافقين قرار گرفت.
فعاليت عباس از سال 1361 در مبارزه با منافقين و گروهك آنان بود كه در يك درگيرى در يكى از كوچه هاى خيابان امام رضا(ع) مشهد و در پى دستيابى به مدارك يك منزل تيمى، مشخص شد نام عباس ولى نژاد در فهرست ترور اين منزل تيمى بوده است.
ولى نژاد به جنگ به عنوان يك تكليف مى نگريست و بزرگ ترين آرزويش شهادت بود. وى شهادت را سعادتى می دانست كه آرزو می کرد نصيبش شود.
عباس راجع به انگيزه حضور در جبهه می گويد: «به حدى رسيده ام كه ديگر نمى توانم اينجا - مشهد - بمانم چون احساس می کنم در جبهه ها نياز بيشترى است.»
شهيد كاوه در نامه اى از سپاه منطقه چهار مشهد تقاضا كرده بود ولى نژاد را به عنوان يكى از مهره هاى اصلى تيپ ويژه شهدا به منطقه بفرستند. پس از آن عباس به كردستان اعزام شد و در همان مراحل اوليه، فرماندهى گردان حزبالله به وى واگذار شد.
مرتبه دوم پس از سه ماه جهاد و مبارزه از ناحيه پا مجروح شد كه پس از دو روز استراحت و در حالى كه هنوز بهبودى كامل نيافته بود، براى بار سوم عازم منطقه كردستان شد. در كردستان به سبب شجاعتى كه داشت به وى لقب «ببركوهستان» داده بودند و كومله ها نيز براى كشتن وى مبلغ گزافى را تعيين كرده بودند.
او علاوه بر مسئوليت گردان حزبالله در منطقه كردستان، مسئوليت نواحى يك، دو، شش و همچنين مسئول سازماندهى منطقه سه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مشهد را عهده دار بود.
عباس ولى نژاد در تيپ ويژه شهدا در منطقه كردستان همراه سردار شهيد كاوه خدمت می کرد و با منافقين درگير بود كه آمادگى خاص او باعث شده بود در چنين محيطى حضور پيدا كند.
ولى نژاد سرانجام در 10 آبان 1361 پس از چهارماه و نيم حضور در كردستان بر اثر اصابت گلوله ضد انقلاب به ناحيه گردن و كمر به شهادت رسيد.
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59
پس از شهادتش دو نامه همراه ساكش رسيد كه نامه اول مربوط به تيپ ويژه شهدا بود و نامه دوم را خطاب به خانواده اش اين گونه نوشته بود: «امروز عمليات است و من خواب ديده ام شهيد مى شوم.» همچنين سفارش كرده بود: «اين سلاح من كه به زمين مىافتد، يكى را بفرستيد كه بيايد و سلاح مرا بردارد.» پس از او برادرش اصغر عازم جبهه شد و در سال 1365 وى نيز به شهادت رسيد.
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59
نامه ای دردناک بعد از شلیک گلوله سمیونف بعثیها...
در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت.
صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد.
ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری
فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود :
رستمعلی جان، امروز پدر شدی،
وای ببخشید من هول شدم، سلام
عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟از جهاد اومده بودن پی ات، میخوان اخراجت کنن،خنده ام گرفته بود.مگه نگفتی بهشان که جبهه ای ؟ تهدید کردند که به خاطر غیبت اخراج شدی، مهم نیست، آمدی دوباره سر زمین کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد،
همان بهتر که اخراجت کنند.عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده ...
شهید رستمعلی آقاباباپور - بابلسر _ مازندران
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59
با خنده ایی که تو دربر گرفته ا ست
دیوار خانه چهره ی دیگر گرفته است
بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشک
از چشم های خسته ی مادر گرفته است
بی شک شبیه کوچه ی ما، کوچه های عرش
از نام پر شکوه تو زیور گرفته است
حالا منم، کنار تو، اینجا که پر زدی
اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است
ای انعکاس دست علی! برق ذوالفقار!
افلاک، پشت نام تو سنگر گرفته است
اینجا، نماز چلچله ها رو به دست توست
دستی که رنگ غیرت حیدر گرفته است
چشمان من همیشه همین جا کنار توست
اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59