با خنده ایی که تو دربر گرفته ا ست
دیوار خانه چهره ی دیگر گرفته است
بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشک
از چشم های خسته ی مادر گرفته است
بی شک شبیه کوچه ی ما، کوچه های عرش
از نام پر شکوه تو زیور گرفته است
حالا منم، کنار تو، اینجا که پر زدی
اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است
ای انعکاس دست علی! برق ذوالفقار!
افلاک، پشت نام تو سنگر گرفته است
اینجا، نماز چلچله ها رو به دست توست
دستی که رنگ غیرت حیدر گرفته است
چشمان من همیشه همین جا کنار توست
اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59
یادتان هست همه عین برادر بودند…
تاجر و کارگر انگار برابر بودند…؟
یادتان هست چه شوری همه جا برپا بود…
عجم و ترک و لر و کرد و عرب آنجابود…؟
یادتان هست همه گوش به فرمان بودند…
سینه چاک سخن پیر جماران بودند…؟
یادتان هست که میگفت اگر پُرباریم…
همه را ازنمک ماه محرم داریم…؟
یادتان هست که ازحیله دشمن میگفت…
یادتان هست که ازپیله دشمن میگفت…؟
گفت دلداری دشمن دلتان را نبرد…
مثل طوفان زده ها، حاصلتان را نبرد…!
جنگ، جنگ است فقط رنگ عوض میگردد…
نقشه ها درپی هرجنگ عوض میگردد…!
جنگ آنروز اگر موشکی و سرکش بود…
آتش فتنه امروز پر از ترکش بود…!
جنگ امروز، به دنبال اصول دین است…
این همان زخم قدیمیست، ببین چرکین است…!
چشم واکن اخوی، خوب ببین یارکجاست…
نخل بسیار، ولی میثم تمارکجاست…؟
اَیْنَ عمار کجایید جوانان وطن…؟
اَیْنَ عمار بیایید جوانان وطن…!🌹
مامحال است که از بیعتمان برگردیم…
تاکه مثل پسرفاطمه بی سر گردیم…!🌹
بعداز شام سیه بال، سحر می آید…
یوسف گم شده، دارد زسفر می آید…!
یادتان هست که مدیون شهیدان هستیم
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59
یه روز تازه کیف مدرسه رو برداشته بودم و با عجله کفش هام رو می پوشیدم که یه دفعه در حیاط رو زدن..
در رو باز کردم دیدم یکی از همسایه ها که زرتشتی هم بـود دست پسرش رو گرفته بود و پشت در رجز می خونه:
برو بگو پدرت بیاد دمِ در.. کارش دارم..
این چه وضع بچه تربیت کردنه!
فهمیدم که محمّد دسته گل آب داده..
پدر با عجله و با زیر پیراهن و پیژامه اومد دم در..
همسایه که خیلی آتیش تندی داشت، با اوقات تلخی گفت:
آقا یه چیزی به این بچّه تون بگید، اینطور که نمی شه!
پدر گفت:
اینا که با هم دوست بودن، نمی دونم چرا دعوا کردن ..
همسایه زرتشتی حرف پدر رو قطع کرد و گفت:
دعواچیه آقا!
این پسرشما بچّۀ ما رو از راه بدر می کنه.
صبح بلند شدم دیدم داره نمازمی خونه.
همه اش تقصیر این پسر نیم وجبی شماست.
راه رفتنش رو بلد نیست، اومده به بچه ی من نماز یاد داده ...
شهید محمد نصراللهی
جانشین ستاد لشکر ۴۱ثاراله(ع)کرمان
https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59