eitaa logo
پایگاـہ بسیج خواهران الزهرا (س)
437 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
30 فایل
🌺اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣 🔹کلاس تقویتی ریاضی 🔹️فرصتی مناسب برای تقویت ریاضی در ایام تابستان.

📍ابتدایی:چهارم و پنجم و ششم

📍متوسطه اول:هفتم و هشتم

📝کلاس های رفع اشکال و تقویتی

♦️با قیمتی مناسب برای دانش آموزان 

🕌 مکان: مسجد الزهرا

🔹️مهلت ثبت نام: تا ۳۱ تیر.

⭕️ به ازای هر ساعت ۱۰۰تومان.
آیدی جهت ثبت نام:
@mathematic_R
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ انگار مرحوم آغاسی این روزهای حساس آخرالزمانی را میدیده.... شنیدنیست👌👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📮به کانال بپیوندید: 🆔🇮🇷@Naba73🇮🇷
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکسال پیش، ظهره‌وند نماینده مجلس: پزشکیان رئیس جمهور بشه حتما جنگ می‌شود! در حالی که ظریف فریبکارانه تلاش میکرد اوضاع را گل و بلبل نشان دهد و می‌گفت: خیر اصلا جنگ نمیشه و اتفاقا همه چی خوب و عالی میشه و با مذاکره میشه کشور رو سبز کرد! ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
این کودکان ما شبیه‌ترینن به حضرت علی اصغر. نه فقط بخاطر مظلومیتشون. بلکه چون دشمن رو رسوا کردن
هدایت شده از علی خضریان | Ali Khezrian
12.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢دانش بومی و غیرقابل حذف هسته‌ای در پاسخ به سؤال مجری شبکه المیادین پیرامون امکان پذیرش غنی‌سازی صفر درصد از سوی ، با اشاره به سابقه کارشکنی غربی‌ها در تأمین اورانیوم رآکتور تهران و مجاهدت دانشمندان ، تأکید شد که امروز غنی‌سازی هسته‌ای به یک دانش بومی تبدیل شده است و نمی‌توان آن را حذف کرد. 🆔 @alikhezrian
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه میکنم این کلیپ را با چشم دل نگاه کنید. نامه های رزمندگان مربوط به ۳۵ سال پیش که بدلایل امنیتی قابل ارسال نبوده و بعد از سالها..... خودتان ببینید.😭😭😭 نشر این کلیپ صدقه جاریه است🙏🌹 . @jahadtabin313 @jahadtabin313 🆔 پذیرش تبلیغات @f_aaha 🌎 اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد. 📌حتی المقدور با لینک ارسال شود.
4.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو رو ببینید... خیلی مختصر توضیح میده که چرا فقط راه پیشرفت و سعادت در ایستادگی و مقاومته💪🏾✌️
2.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆خاخام تمپلیست (جادوگر): ♦️به علـت قدرتی کـــه مسلمـانـان از نماز کســب می‌کنند شکست آن‌ها غیر ممکن اســت. ♦️ شکست نظامی آنان غیر ممکن است. ♦️ آنان را از معنویت خلع سلاح کنید.
یکی دو قدم تا انقراض! بس که حرف زدم، لب‌هایم از نفس افتادند. فنجان دورطلایی‌ام را برداشتم و راه افتادم سمت آبدارخانه. از اتاق دو که رد می‌شدم، دو نقطه سفیدی که میان تاریکی می‌درخشید، خشکم کرد. سرک کشیدم. - سلام. کاری دارین؟ خوابیده. سر برگرداندم. مهشاد بود؛ یکی از همکاران جدید. لبخند زدم و اشاره کردم به زنی که روی تک‌تختِ اتاق، به خود می‌پیچید. - نه بابا بیداره. خودم دیدم. سرش را خم کرد و تکانی داد. - پس تازه بلند شده. از اول شیفت هر چی بهش آموزش می‌دم، انگار دارم با دیوار حرف می‌زنم. خسته شدم. اومدم بیرون. اونم از خداخواسته، گرفت خوابید! وقتی از اتاق سه رد شدم، لبخند بر لب‌هایم ماسید! چند قدم برگشتم. «الله اکبر!» چای را بی‌خیال شدم. فنجان خالی را گذاشتم روی استیشن. نشستم پشت مانیتور و نگاهی به لیست بیماران انداختم. تعدادشان زیاد بود. یک برگه پیدا کردم و نوشتم: «اتاق یک افغانی، اتاق دو نیجریه، اتاق سه نیجریه، اتاق چهار نیجریه...» سرم به دنگ دنگ افتاد. از دوازده مادر بارداری که داشتیم، فقط سه نفرشان از تبار سلمان بودند و بقیه هندی و پاکستانی و افغانی و نیجریه و ... مشغول دو دو تا چهارتا بودم که تلفن بخش زنگ خورد. همکارم گوشی را برداشت. به جای زبان، دیگر اعضای صورت شروع کردند به داد و هوار. ابروها قیام کردند و خودشان به تنهایی «نه بابا! واقعاً!» را فریاد کشیدند! گوشی را که زمین گذاشت دستی به دور دهانش کشید و «بسم الله» غلیظی گفت. پرسیدم: «مریض میارن؟ چی هست؟» هنوز حرفم تمام نشده بود که شاهد از غیب رسید! از ویلچر که بلند شد صدای «آخیش! راحت شدم.» از صندلی چرخدار بلند شد! پااردکی سمت ما آمد. همکار اورژانس شروع کرد به شرح بیمار: «خانوم 33 ساله، گِرَوید 21، پارا دوازده، اَبورت هشت، دِس یازده، لیو یک، 37 هفته ...!» دهانم جمع نمی‌شد هیچ، با هر کلمه زهرا بیشتر هم باز می‌شد. - مطمئنی؟! - آره به خدا! اینم پرونده‌ش. رو کردم به زن که یک لبخند کوچک روی صورت بیش از حد گِردش پهن شده بود. - مامان چنتا بچه تو خونه داری؟ لب‌های گوشتی رنگ‌پریده‌اش کش آمد و با لهجه جواب داد: «یَکی» دنبال انگشتان دست و پاهایم گشتم. کم آوردم. دست‌هایم را چندبار تکان دادم وگفتم: «یعنی بیست و یک بار حامله شدی؛ فقط یکیش زنده‌س؟!» سرش را زیر انداخت. همکارم یک قدمی زن ایستاد و خیره شد به چشمان بادامی زن. - مامان مطمئنی؟ دوازده بار زایمان کردی و همشونم، به جز یکی مُردن؟! سرش را تکان داد و با انگشتان کوتاه تپلش نشان داد که تازه هشت بار هم سقط داشته است! هر جور با دوستان حساب کردیم که با این سن و سال کم چطور می‌شود؟ عقلمان به جایی نرسید. فرو رفتم توی لاک خودم. در پس و پشت لاک، تصویر خانم همسایه را دیدم که وقتی یکبار برای درمان ناباروری اقدام کرد خسته شد و خودش را برای همیشه از نعمت مادرشدن محروم کرد. آن‌طرف‌تر دوستم نرگس را دیدم که وقتی بارداری سوّمش سقط شد، قید درآغوش‌گرفتن رحمت الهی و عشق بی‌نظیر مادری را زد. یاد فامیل‌های دور و نزدیکمان افتادم که به داشتن تنها یک وارث از نسلشان افتخار می‌کنند و آنقدر خسته‌اند که حال آوردن دوّمی را هم ندارند چه برسد به سوّمی و چندمی! یاد چندین دختر و پسر معصوم محله افتادم که بهار زندگیشان رو به خزان است و انگار هیچ‌کس به فکرشان نیست. سرم گیج رفت. روی صندلی ولو شدم. چشمم به برگه روی میز و نوشته‌هایم افتاد. سرم را بین دو دستم گرفتم و به یک یک سلول‌ها التماس کردم کمی آرام بگیرند. نفس داغم را پرت کردم بیرون. مغزم داشت ذوب می‌شد. در همین بیمارستان خودمان، آمار تولّد نصف شده و حالا یک حقیقت وحشتناک دیگری در حال وقوع بود که هیچ‌کس متوجه آن نبود: «این‌که از این نرخ تولّد ناچیز، کمتر از نصف، مربوط به ایرانی‌هاست!!» لرز به جانم افتاد. نیمه شب بود؛ وگرنه یک بلندگو دست می‌گرفتم و فریاد می‌زدم: «سگ و گربه‌ و یوزپلنگ ایرانی را رها کنید؛ نسل انسان ایرانی باهوش و زیبا رو به انقراض است. این را کسی می‌گوید که نه سیاست‌گذار است که فقط حرف بزند، نه خارج گود؛ بلکه کارشناس ماماییست که درست وسط گود، در بیمارستانی خدمت می‌کند که تازه آمارش نسبت به خیلی از شهرهای ایران بالاتر است.» گوشی را دستم گرفتم و خطاب به ملّت ایران نوشتم: «خانم‌ها! آقایان! ایرانیان عزیز و پرافتخار! بدون تعارف، ما داریم منقرض می‌شویم. دیگر لازم نیست کسی به ما حمله کند. ما خودمان به تنهایی تیشه خوش‌تراشی دست گرفته‌ایم و بر تنه تنومند ایران پراقتدار ضربه می‌زنیم. خیلی زود، دیر می‌شود. لطفاً ایران را دریابید.» ✍️ پهلوانی قمی