🔴 دستاوردهای زن زندگی آزادی
🗣 دروغ
🤬 توهین
👊 زدن
🔪 کشتن
🙈 بی عفتی
👩 بی حجابی
🐷 بی غیرتی
⚡️ تجاوز
🗯 فساد
🔥 آتش زدن
💥 تخریب
☄ ترکاندن
😖 اذیت
😡 خشونت
✂️ تفرقه
🕸 فتنه
🤯 ناامنی
🫂 آغوش رایگان
🇮🇷 وطن فروشی
😱 اغتشاش
❌ اعتصاب
خودتحقیری
قرآن سوزاندن
مسجد سوزاندن
حسینیه سوزاندن
سوزاندن پرچم سدالشهدا 😡
سوزاندن پرچم ایران
سوزاندن حجاب
شهادت دهها بیگناه
اینم از انسانیت و حقوق بشر
عن الرّضا علیه السلام : لایکـون الْمُـؤمـن مُـؤمنـاً حتـى تکـون فیه ثلاثُ خصـال:
سنّه من ربّه
وسنّه من نبیّه
و سنّه من ولیّه
فـَامّا السّنه مـِن رَبّه فکتمان سـرّه؛ و امّـا السّنه من نبیّه فمـُداراه النّاس؛ و امّـا السّنه مـن ولیّه فـاصّبـر فـى الْبـأسـاء و الضّـرّاء
امام رضا علیه السلام فرمود:
مـومـن ، مـومـن واقعى نیست، مگـر آن که سه خصلت در او بـاشــد:
سنتـى از پـروردگـارش و سنتـى از پیـامبـرش و سنتـى از امـامـش. اما سنت پروردگارش، پـوشاندن راز خود است؛ اما سنت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است؛ اما سنت امامـش، پس صبر کردن در زمان تنگدستـى و پریشان حالى است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌عجب احادیث امید بخشی🔰
🎋بفرستیدبرای هرکسیکه دوستش دارید
🌸امیرالمؤمنین علیهالسلام:
بهآنچه اميدش را ندارى اميدوارتر باش از آنچه بدان اميد دارى؛زيرا موسى ع (درآن شب تاریک) رفت كه براى خانوادهاش آتش بیارد، اما [ درآنجا ]خداوند با او سخن گفت و او را به پيامبری مبعوث فرمود.
📚امالی شیخ صدوق، ص۲۶۱
🌸امیرالمؤمنین در سفارش خود به فرزند بزرگوارشان امامحسن عليهماسلام:
اعلَمْ أنّالذيبيَدِهِ خَزائنُالسَّماواتِوالأرضِ···
فلا يُقَنِّطَنَّكَ إبطاءُ إجابَتِهِ...
بدانكه آنكسىكه خزانههاى آسمانها و زمين در دست اوست به تو اجازه دعاكردن داده و اجابت آنرا ضمانت فرموده ···
پس،مبادا تأخيردراجابت تورا نوميدگرداند؛ زيراكه عطایا به اندازه نيّت بستگى دارد.
📚نهج البلاغة، نامه۳۱
🌸اى فرزندم! هيچ گنهكارى را نوميد مكن؛
ایبسا كسىكه عمرى گناهمیكنداما فرجامش به نيكى ختم مىشود
و اىبسا كسىكه عمرى عمل خير مىكند،اما درپايان عمرش گرفتار فساد میشود و رهسپار دوزخ میگردد.پناهبهخدا ازآتش دوزخ
📚بحارالأنوار،ج ۱، ص۲۳۹
💠 حکایت ریگی به کفش داشتن !!
🔸روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام سنجر زندگی می کردو او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد.
روزی حاکم به او گفت: قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود. من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند.
سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند. اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد قصر حاکم شد.
درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی صلح و هدایا را با او تقدیم کند. سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت: حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید.با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند. رنگ صورتشان سرخ سرخ شد. یکی از آن ها بهانه آورد: ولی قربان! این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم.
سنجر گفت: اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا چکمه هایتان را درآورید.
آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک زهرآگین را از چکمه های خود بیرون آوردند. آن ها با سنجر درگیر شدند. سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، باشجاعت با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد.
حاکم به هوش و درایت سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد. از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است می گویند: حتماً ریگی به کفشش دارد !