eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
11.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی بسیار دیدنی و شنیدنی از سخنرانی رئیس‌جمهور شهید سید ابراهیم رئیسی در جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس 🎙 : خدا دین خودش را یاری خواهد کرد ، این سنت خداست ، این اراده پروردگار است ، منتهای امر ما باید در خودمان آمادگی ایجاد کنیم ، ما باید خود را مصداق صالح و متقی قرار بدهیم... زمین مال صالحین است ، زمین مال متقین است. وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ، عاقبت مال متقین است ، دشمنان هر کار می خواهند بکنند ، بکنند ، بدانند که آینده این جهان و این کره ارض مال کسانی است که اعتقاد به مبدأ و معاد داشته باشند و برای خدا کار کنند... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 🌹 : سرنوشت مقلدان خمینی (ره) چیزی جز شهادت نیست...! 🌷مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
21.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم 🎙 : ‌‌خرمشهر شقایقی خون‌رنگ است كه داغ جنگ بر سینه دارد. داغ شهادت... ویرانه‌های شهر را قفسی درهم‌شكسته بدان كه راه به آزادی پرندگانِ روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز كنند. و مگر نه آنكه خانه‌ی تن راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه‌ی روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ی سرگردان آسمانی ، كه كره‌ی زمین باشد ، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند..!؟ پس اگر مقصد پرواز است ، قفس ویران بهتر... كربلا مستقر عشاق است و شهید سیدمحمدعلی جهان‌آرا چنین كرد تا جز شایستگان كسی در آن كربلا استقرار نیابد. شایستگان آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است كه ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند؛ حكمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی‌انتهای نورِ نور كه پرتوی از آن همه‌ی كهكشان‌های آسمان دوم را روشنی بخشیده است. خرمشهر خونین‌شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم‌آوران و بسیجیانِ غرقه‌درخون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می‌توان نگریست..؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیكرهاشان زیر شنی تانك‌های شیطان تكه‌تكه شد و به آب و باد و خاك و آتش پیوست. اما راز خون آشكار شد... راز خون را جز شهدا در نمی‌یابند. 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
35.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 پرواز به شهری در آسمان 💠 قسمت دوم 📽 مستندی بسیار زیبا و دیدنی از نقش تاثیرگذار خلبان های نیروی هوایی و تیز پروازان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در پیروزی عملیات شکوهمند و آزادی شهر مقاوم خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد.. 🇮🇷 بیاد کادر پروازی بالگرد ریاست جمهوری ایران اسلامی ، امیر سرتیپ دوم خلبان شهید سید طاهر مصطفوی خلبان اصلی ، امیر سرتیپ دوم خلبان شهید محسن دریانوش کمک خلبان ، سرهنگ دوم فنی شهید بهروز قدیمی که در سانحه سقوط بالگرد رئیس‌جمهور شهید سید ابراهیم رئیسی به درجه والای شهادت نائل آمدند 🌺 یاد باد یاد مردان مرد... 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این مستند زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی بسیار زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور در عملیات غرورآفرین ( آزادی خرمشهر ) 💠 قسمت پانزدهم 🖌... روحانی رزمنده سخنان (سردار شهید) حمید باکری را با بلندگو و به زبان عربی گفته و منتظر عکس العمل عراقی ها ماندیم . با خودم گفتم : با چی منفجر می کنیم؟ ما که هیچ چیزی برای انفجار سالن ها نداشتیم !؟ بلافاصله به ذهنم رسید که حتماً حربه ای زیرکانه برای فریب نیروهای وحشت زده دشمن زده . در آن شرایط دشوار برخورد حمید آقا از موضع قدرت، ترس را ریخت تو دل عراقی ها. خدا خدا می کردیم که بیایند تسلیم شوند . پنج دقیقه‌ای گذشت هیچ خبری از عراقی ها نشد. ته دلم شور می زد. روحانی هم دقیقه به دقیقه اعلام می کرد ۱۰ دقیقه ماند…۸ دقیقه… دقیقه هفتم بود که ناگهان در سالن ها باز شد و جمعیت بسیار زیادی یکدفعه بیرون ریختند؛ شاید چیزی حدود سه هزار نفری می شدند. از دیدن آن همه جمعیت واقعاً دهانم باز مانده بود. با خود گفتم: خدایا ! این به غیر از لطف و عنایت شما نمی تواند چیز دیگری باشد! این یکی از زیباترین صحنه های عملیات بیت المقدس بود. ما حدود ده یا دوازده نفر بودیم. بقیه نیروها هم پراکنده بودند. هر چند نفر در یک خانه و یا خیابانی درگیر بودند و عمده نیروها هم رفته بودند به سمت مسجد جامع شهر. حدود سه هزار نفر یک جا بیرون آمدند. همگی شعار می دادند : «الله اکبر!» زیرپوش سفید به تن داشتند و گونی سفیدی به نشانه تسلیم در دست گرفته بودند. نظامی بودند و با نظم و ترتیب گروهان به گروهان و به ردیف نشستند روی زمین. حالا مانده بودیم این همه اسیر را کی به عقب ببرد. اما آنها دیگر اسیر‌ شده بودند و‌ کاری‌ از‌ دست شان‌ برنمی آمد. راه را نشان دادیم و گفتیم که بروید تا برسید به جاده اهواز- خرمشهر . پیاده راه افتادند. ستون بسیار عظیمی بود. شعار می‌دادند و فقط می خواستند زنده بمانند. دو نفر از بچه‌ها را همراهشان فرستادیم تا ببرند و تحویل شأن دهند. حوالی ساعت یک ظهر بود‌ که آنها را فرستادیم عقب. ده نفری مانده بودیم و دیگر فاصله ای هم با نهر عرایض نداشتیم. گمرک را تصرف کردیم. تصرف گمرک پایان عملیات فتح خرمشهر بود. دیگر خرمشهر در دست ما بود. سقوط گمرک و به اسارت درآمدن حدود سه هزار نفر از دشمن به صورت یکجا شور و شعف را به اردوگاه نیروهای اسلام آورد. هرچند شهر به طور‌ کامل‌ پاکسازی نشده‌ بود‌ و پاکسازی خانه ها و بعضی مراکز تا دو سه روز بعد هم ادامه داشت. عراقی ها می آمدند و تسلیم می شدند ولی اینها اهمیتی نداشت عمده کارها تمام شده بود. کنار شط زیر یک واگن قطار‌ عراقی ها سنگری ساخته بودند که همین سنگر شد مقر موقت ما. هوا بسیار گرم بود و ما هم تشنه. از صبح یک قطره آب هم نخورده بودیم. همه جا چشمم به دنبال آب بود. در سایه واگن نشستم. وقتی نشستم تازه فهمیدم چقدر خسته ام. درگیری ها تا حدودی فروکش کرده بود. کنارم پتویی روی زمین افتاده بود وسوسه ام کرد کمی دراز بکشم. دست به پتو زدم نرم بود مثل بالش. ساعت یک و پانزده دقیقه ظهر بود. سرم را گذاشتم روی پتو و زیر تیغ آفتاب سوم خرداد خرمشهر دراز کشیدم. بی خیال دشمن و تیر و ترکش. از شدت خستگی و تشنگی بیحال شده بودم. (سردار شهید) عبدالله بسطامیان هم آمد و کنارم دراز کشید. حدود ۵ دقیقه‌ای خوابیدیم. یک لحظه حس کردم که پتوی زیر سرم آرام آرام بالا و پایین می رود؛ مثل اینکه کسی نفس می کشد. شک برم داشت از جام بلند شده و نشستم . پتو را کنار زده و دیدم که یک سرباز عراقی زیر پتو پنهان شده است. یک چشمش باز بود و یک چشمش بسته. سرم را گذاشته بودم روی شکم عراقی. مواظب نفس کشیدنش بود اما لو رفت. شاید هیچ وقت فکر نمی‌کرد که یک‌ ایرانی بیاید و‌ سرش را درست بگذارد روی شکم او و این گونه لو برود. به تته پته افتاد . اسیرش کرده و فرستادیم رفت عقب. از سوراخ سنبه ها عراقی ها را همینطور بیرون می کشیدیم. هنوز از فکر و خیال اسیر عراقی بیرون نیامده بودیم که سر و کله بالگرد دشمن بالای سرمان پیدا شد . دو سه تا موشک به نزدیکیهای ما زد و چند نفر هم تلفات گرفت. دوباره چرخی در آسمان زد و برگشت پشت به ما ایستاد. چون همیشه از عقب موشک هایش را رها می کرد ، فهمیدم می خواهد موشک بزند. گفتم: مصطفی الان می زند. مصطفی آرپی جی را برداشت و دوید بالای خاکریز و بلافاصله هم شلیک کرد. موشک درست رفت و به جایی خورد که موشک ها از آنجا بیرون می زد. با انفجار موشک بالگرد شروع به چرخ زدن کرد و با کله به داخل رودخانه اروند سقوط کرد... 🌀 🖍 راوی خاطرات سردار سرتیپ حاج محمدتقی اوصانلو از فرماندهان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 📸 عکس هایی دیدنی و خاطره برانگیز از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس 🌷باز امشب ياد لشگر كرده‏‌ام ياد سرداران بى‏‌سر كرده‏‌ام باز امشب ياد ياران شهيد پرده‏ بغض گلويم را دريد ياد مردانى ز نسل بوتراب شرمگين از خونشان صد آفتاب ياد «خرمشهر» و «آبادان» بخير ياد مهران ، ياد حاج عمران بخير واژه‏‌ها امشب مرا يارى كنيد مانده‏‌ام آخر شما كارى كنيد بارها داغ برادر ديده‏‌ایم داغ گل ، داغ صنوبر ديده‏‌ايم زخم‏‌ها از تير و خنجر خورده‏‌ايم دل به دست عافيت نسپرده‏‌ايم بارها ما مرگ خود را ديده‏‌ايم در هواى مرگ خود رقصيده‏‌ايم... 🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab