eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عباس لشگری
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 صحنه بازسازی شده از زنده به گور کردن غواصان خط شکن عملیات عاشورایی توسط مزدوران رژیم بعث عراق 🎙 لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جوانلار لای لای ای شهد شهادتدن ایچیب کامه چاتان لار لای لای اروند کنارینده قیزیل قانه باتانلار خوش یاتین یاخشی یاتیب سیز یاخشی دونیانی آتیپ سیز 😢 بسیار عالی و دیدنی تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢 شنیدنی از شب خونین از زبان آزاده سرافراز ، بسیجی غواص : 💠 قسمت چهارم 🔸...حضور عراقی ها در اطراف مان حتی این آرامش موقت راهم از من گرفت . با وضعیت بدی که برایمان پیش آمده بود ، حال من بهتر از بقیه بود . من باید بیشتر حواسم بود و از آنها دفاع می کردم. خودم را به بیرون سنگر کشیدم و بیرون را نگاه کردم . کسی نبود . آسمان را نگاه کردم . ماه درشت تر بود و پرنورتر از همیشه می تابید . فکر کردم شهید می شوم و این خلسه قبل از شهادت است . نجوا کردم ، خدایا تو خود شاهد باش که ما دیشب آنچه در توان داشتیم ، انجام دادیم . ما تمام تلاش مان را کردیم تا خون سربازان تو به هدر نرود . دوباره خودم را به داخل سنگر کشیدم . کنار میکائیل نشستم و پایم را دراز کردم و چشمانم را دوختم به بیرون سنگر . دوست نداشتم در خواب کشته شوم . دوست نداشتم دشمن فکر کند که ما را غافلگیر کرده است . نمی دانم چطور شد که چشم هایم بسته شدند . چشم که باز کردم ، خورشید کاملاً بالا آمده بود . یک لحظه دیدم چند عراقی با کلاه قرمزشان به سنگر سرک می کشند . بی اراده از کنار دستم نارنجکی را برداشتم تا به سمت آنها پرتاب کنم ، اما نارنجک حلقه نداشت . پین آن سرجایش بود . خواستم با دندانم پننش را بکشم.‌ لب ها و لثه ام خون آلود بود و با درد شدیدی که داشت ، نتوانستم . نارنجک همین طور دستم بود و من با آن کلنجار می رفتم تا ضامنش را آزاد کنم که دست های سنگینی را روی شانه هایم احساس کردم . انگار کوه روی شانه هایم افتاده بود . هر طور بود باید ضامن نارنجک را می کشیدم . عراقی به قدری نیرومند بود که مرا در هوا بلند کرد و از سنگر بیرون انداخت . شاید هم من به علت خونریزی و ضعف ناشی از جراحت رمقی برای مقاومت نداشتم . همچنان نارنجک در دستم بود . وقتی نارنجک را در دست من دید ، لگد محکمی به پهلوی من زد و فرار کرد . از شدت ضربه اش روی زمین پخش شدم و نارنجک چند متر آنطرف تر پرتاب شد اما منفجر نشد . نگاهم را به اروند دوختم . الان در بستر خود خفته بود . بدون نشانی از طوفان شب قبل . چشمانم جستجوگر قایق های ساحل شکن بودند . هنوز ته قلبم امیدوار رسیدن بچه ها بودم. اما خبری نبود . حتی خمپاره ها هم آرام گرفته بودند . اطرافم را نگاه کردم شاید نارنجکی و یا اسلحه ای بیابم .‌جز همان نارنجک بدون حلقه که از دستم چند متر آنطرف تر افتاده بود ، چیزی نمی دیدم . خواستم به سمت آن بروم و به هر قیمتی شده پینش را آزاد کنم ، اما عراقی ها که دیدند نارنجک منفجر نشد ، بالای سرم آمدند . با قنداق تفنگ از شانه و کتفم می زدند و به عربی چیزهایی می گفتند . حرف هایشان را متوجه نمی شدم . چند نفر دیگرشان با احتیاط به داخل سنگر رفتند و چند لحظه بعد میکائیل را هم بیرون آوردند . زانوهایش روی زمین کشیده می شد . سرش روی سینه اش افتاده بود . از اسارت بیزار بود و همیشه می گفت: بسیجی نباید اسیر شود . باید تا پای جان بجنگد ، یا پیروز می شود یا شهید . اسارت در قاموس او به مفهوم ذلت بود . میکائیل چشمش نمی دید . دستش را روی زمین می کشید . انگار او هم در جستجوی اسلحه بود . عراقی لگد محکمی به پهلوی او زد . صدای ناله اش را نشنیدم اما صدای غرورش را که خرد می شد را خوب شنیدم . فریدون الیاسی و مرتضی مرزپور را هم که به شدت زخمی شده بودند را از سنگر بیرون آوردند ، صدای خخ خخ گلویشان قلبم را به درد می آورد . یاسین عظیم زاده را هم از رانش زده بودند . رانش کاملاً باز شده و خونریزی شدیدی داشت . یکی از بچه‌های قایق ران هم آنجا بود . بادگیر کرم رنگ برتنش بود . لهجه اصفهانی داشت . عراقی که بالای سرش ایستاده بود ، از جیب او یک قرآن و چند عکس بیرون آورد و از او گرفت . از اینکه عکس هایش دست عراقی ها افتاد ، خیلی ناراحت بود . این را می شد از حالت نگاهش به آن عراقی که محتویات جیبش را برداشته بود ، فهمید . او را هم کنار ما نشاندند . یکی از عراقی ها لوله اسلحه اش را روی پیشانی بچه ها می گذاشت و ماشه آن را تا قسمت خلاصی اش می کشید و بعد رها می کرد . وقتی او این کار را می کرد ، بچه ها حرفی نمی زدند . نه التماسی نه ناراحتی و ترسی . فقط لب هایشان آرام تکان می خورد و شهادتین را می خواندند . از آن همه آرامش خودم تعجب می کردم . انگار خدا در یک لحظه ما را لبریز صبر و آرامش کرده بود وگرنه مگر میشد بدون کمک خدا آن قدر محکم ایستاد . چهره ها بقدری آرام بود که فکر می کردم هر لحظه بچه ها خواهند رسید و این کابوس تمام خواهد شد . تنها چیزی که در آن لحظات آزارم می داد ، ننگ اسارت بود... 📕 برداشت از کتاب نوشته سرکار خانم ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢 ✍خاطره عجیب و جان خراش از شب خونین به قلم بسیجی غواص سید جعفر حسینی ودیق ( از غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی کربلای چهار ) 🖌... وقتی عینک غواصی را از روی صورتم برداشتم، صحنه عجیبی مقابل چشمانم ظاهر شد. آنقدر منور خوشه‌ای زده بودند که روی آب مثل روز روشن بود. از ساحل نیز با انواع و اقسام سلاح‌های سبک و سنگین روی اروند متمرکز شده بودند و داشتند سطح آب را به‌صورت ضربدری درو می‌کردند. آتش پرحجم عراقی‌ها روی آنها متمرکز بود. باران گلوله‌های رسام، دوشکاها، تیربارها و موشک‌های آرپی‌جی به‌همراه گلوله خمپاره بچه‌ها را لت‌وپار می‌کرد. گلوله‌ها به سروصورت و سینه بچه‌ها می‌خورد. خیلی‌ها بی‌صدا و مظلومانه به شهادت می‌رسیدند، بعضی‌ها هم‌ صدای ناله‌شان به آسمان بلند می‌شد. جنازه بود که روی آب دیده می‌شد. امواج آب جنازه‌ها را مثل گهواره تکان می‌داد و با خود به‌ طرف بوارین و جزیره ماهی می‌برد. اروند رنگ خون به خود گرفته بود. قیامتی به پا شده بود. بوی باروت و خون از هرطرف به مشام می‌رسید. صحنه‌هایی عجیب و دلخراش بود... 📕 برداشت از کتاب میهمانان ام‌‌الرصاص 🇮🇷 جاوید و گرامی باد یاد و نام دلاور مردان غواصی که برای حفظ وطن ، پاسداری از انقلاب و تامین امنیت و آرامش هموطنان خود به دل رودخانه وحشی اروند زدند و اقتدار و قدرت را برای همیشه تاریخ به جمهوری اسلامی ایران بخشیدند. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
52.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلم داستانی بسیار زیبا و دیدنی در خصوص شب خونین عملیات عاشورایی ✍ نویسنده و کارگردان: حسین دارابی تهیه کننده: محمدرضا شفاه محصول باشگاه فیلم سوره 👆 فیلم داستانی براساس عملیات کربلای ۴ و شهادت ۱۷۵ شهید غواص دست بسته ساخته شده است که توانسته تاکنون جوایز متعدد داخلی و خارجی زیادی را کسب کند. 👌 بسیار عالی و تماشایی ، دیدن این فیلم زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 روضه جانسوز و طوفانی مداح اهل بیت علیهم السلام در سوگ بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🎙 ممنونم اگر نروی میمیرم اگر بروی زهرا مرو مرو زهرا.... 🖤 سلام و درود خدا بر یگانه بانوئی که در عرش الهی محبوب ملائکه مقرب و هم کلام با برترین آنان و حامل علم خدا یعنی جبرئیل امین بود. درود بیکران خداوند بر فاطمه(س) که بهجت قلب و نور چشم رسول (ص) و عزیزترین انسان ها در پیشگاه او بود؛ وجودی که نور پیامبر(ص) سراسر او را احاطه نموده بود و از جهت شبیه ترین مردم در رفتار و کردار به رسول خدا (ص) بود. ⚫️ شهادت بانوی دو عالم ، امّ ابیها حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها بر عموم مسلمانان تسلیت باد. 👌 بسیار عالی و شنیدنی ، دیدن این مداحی زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢️ ✍ خاطره ایی جانسوز و شنیدنی از غواص بسیجی از شب خونبار عملیات : 🖌... هنگامه آغازین عمليات كربلای چهار بود . بسیجی دلاور رضا مهدی رضايی ، يكی از دسته های غواصی گردان حضرت ولیعصر عج لشگر ۳۱ عاشورا را فرماندهی ميكرد . آنها بايد در سکوت کامل ، داخل آب اروند غوطه ور می شدند و بعد از طی ۸  الی ۱۰ كيلومتری به بخشی از منطقه ابوالخصيب می رسیدند و با شنیدن رمز عملیات به خطوط اول دشمن حمله می کردند . هنوز چند كيلومتری از ساحل دور نشده بودند كه آتش پر حجم دشمن بر روی اروند باريدن گرفته و عراقی ها از هر سمت و سو منطقه و محورهای عملياتی را زير آتش گرفتند . غواصان خط شکن باید بدون هيچ شك و ترديدی و به هر قيمت ممکن از اروند می گذشتند و خود را به خط اول دشمن می رساندند تا سرپلی برای ورود قایق های ساحل شکن درست می کردند . آتش بی امان عراقی ها لحظه به لحظه شدید و شدیدتر شده و سطح آب اروند به جهنمی سوزان و آتشین مبدل می شود . دلاور مردان غواص هیچ اعتنایی به آن همه آتش و تیر و ترکش نکرده و بی باکانه به راه خود ادامه داده و خود را به خطوط دشمن نزدیک و نزدیکتر میکنند. به سیم خاردار ها و خورشیدی های دشمن می رسند . اما اوضاع منطقه هیچ خوب نیست و لحظه به لحظه هم خراب و خراب تر می شود ، انگاری عراقی ها از زمان حمله آگاهی کامل داشته و خود را برای مقابله و قتل و عام نیروهای خط شکن کاملاً آماده و مهیا کرده بودند . مسیر حرکت دسته آقا رضا بیگدلی از همه جا بيشتر زير آتش دشمن است . تيرهای دوشكا ، تيربار ، كلاش و آر پی جی مثل باران می بارد و گلوله های توپ و خمپاره و کاتیوشا یکی پس از دیگری داخل آب فرود آمده و موج انفجارات باعث تلاطم شدید اروند و امواج بلند می شود . آتش دشمن بقدری گسترده و پرحجم است که غواصان دلاور دسته آقا رضا یکی پس از دیگری مظلومانه به شهادت رسیده و پیکر خونین و پاره پاره شأن در میان سیم خاردار ها شناور می شوند . طولی هم نمی کشد که فرمان عقب نشینی صادر و هر کس از آتش بی امان عراقی ها جان سالم بدر برده شتابان به سمت عقبه حرکت می کند . رضا که تک و تنها مانده و تمام نیروهایش را خونین و پرپر روی آب اروند می دید ، راضی به عقب نشینی نشده و در آن شرايط سخت و دشوار که از زمین و آسمان خون و آتش می بارید ، دلاورانه شروع به جمع آوری پیکر خونین یاران کرده و با چشمانی گریان جنازه یک به یک همرزمانش را از فاصله چند متری عراقی ها عقب کشیده و با بستن آنها به یکدیگر موفق به حمل آنان به عقب می شود . اکثر غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان در عملیات کربلای چهار مفقودالاثر شدند اما پیکرهای پاک و مطهری که توسط بسیجی غواص رضا مهدی رضايی از آب بيرون آورده شده بودند در زنجان تشییع و به خاک سپرده شدند . 🌸 روحشان شاد و نامشان جاوید 🌹 بسیجی غواص شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان دلاور و حماسه ساز گردان‌های خط شکن در طول دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های ، و ، شهادت : اسفندماه ۱۳۶۶ ، ، منطقه عملیاتی کردستان عراق ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
18.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و دیدنی غواصان خط شکن در عملیات های عاشورایی ♦️ غواصان دلاور گردان حضرت ولیعصر (عج ) و گردان حبیب ابن مظاهر 🎙 در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون یاد شهیدانی که حق را برگزیدند با رمز یا زهرا حماسه آفریدند رفتند یاران   چابک سواران همراه آنان     پیر جماران هان ای شهیدان با خدا شبها چه گفتید جان علی با حضرت زهرا چه گفتید ... ♦️ دیماه ۱۳۶۵ ، کناره رودخانه کارون ( قجریه) مقر شهید ناصر اجاقلو مرکز آموزش غواصان خط شکن 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از عباس لشگری
💢️ ✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی از شب خونبار عملیات : 🌀 🖌... قبل از اذان مغرب همه لباس پوشـیده و آماده بودند. وقت اذان راز و نیازها شـروع شـد. در تمام عمرم چنین نماز باشـکوهی ندیده بودم. بدون استثناء همه برادران در حال نماز خواندن ، به شـدت می گریسـتند. مسـئول دسـته چند بار به برادران گفت که یواش گریه کنید. دشمن متوجه حضورتان می شود. حضور قلـب و نمـاز رزمنده هـا ، انسـان را بـه گریـه می انداخـت. نماز که تمام شـد ، به چهارده معصـوم توسـل کردیـم و در انتهـا ، پیروزی رزمندگان و سلامتی امـام را از خداونـد متعال خواسـتیم. در حین دعا چند خمپاره سـنگر را به لرزه درآورد. در یکی از انفجارها برادر سـیدرحیم ( بسیجی غواص سید رحیم صفوی ) ، مسـئول دسته زخمی شد و او را به عقب فرستادند. سـاعت هفت شـب نیروها آرایش گرفته بودند. با یاد خدا به طرف کانالی کـه تا سـیل بند ادامه داشـت به راه افتادیم. از جلوی سـنگری کـه قبلاً یکی دو شب را در آن گذرانده بودیم رد شدیم. چنـد نفـر از بیسـیم چی های گـردان را دیـدم ؛ از جملـه جـواد و ناصـر که جلوی سـنگر نشسـته بودند. با آنها خداحافظی کردم. به دسـته دو که رسـیدم قاسم را دیدم. یک بیسیم پشتش بود. او را هم به عنوان بیسیم چی به گروهان داده بودند. آخرین نفر دسته دوم بود. به سیل بند اول خودمان رسیدیم. در دلمان اضطراب داشتیم که چه خواهد شد. آیا به آنطرف میرسیم؟ دقیقه به دقیقه تیربارهای دشمن سکوت شب را می شکستند. پولیکا را باز کردیم و گره ها را به دسـت برادران دادیم. دسـته دوم لوله های پولیکا از سیل بند به طرف آب سرازیر شدند. از سیل بند تا لبه آب ، کمتر از صد متر و پوشش تا لبه آب از نوع چولان بود. نیروهای دسـته سـه هم دو به دو از سـیل بند گذشـتند و در آن طرف سیل بند روی زمین نشستند. از دست چپ صدای خش خش حرکت بر روی چولان ها  و حتـی صـدای پای آنها کـه در آب حرکت می کردند، به گوش می رسـید. مسـئله سـکوت ، امر مهمی در عملیات اسـت. بی توجهی به آن ممکن اسـت به شکست هر عملیاتی منجر شود. از سـیل بند کـه رد شـدیم ، اضطرابمـان از بین رفت و جایش را سـکینه و وقار گرفت. مثل اینکه برای شنا و آب تنی و تفریح به رودخانه می رفتیم. از سیل بند تا لبه آب را بهُ کندی طی کردیم. به لبه آب که رسیدیم ، فین ها را به پا کردیم و وارد آب شدیم. دسته سه آخرین دسته از نیروهای لشگر بود که وارد آب میشد. طنابی بـه طول پنج متر بین دسـته ها ارتبـاط برقرار می کرد تا هر گروهان در یک سـتون حرکت کند. ساعت ۸:۳۰ در آب نشسته بودیم و فقط سرمان بیرون بود. ابتدا مـد بـود و آب ارونـد به شـمال بصره جریان داشـت. بعضاً آسـمان روشـن می شـد و دوبـاره تاریکی همه جـا را فرا می گرفت. آسـمان صاف ، صاف بود. ستاره ها در آسمان چشمک میزدند و نگاه شان به خط شکنان غواص بود.هـوا کاملا آرام بـود و حتی نسـیم هم نمی وزیـد. موجی در آب مشـاهده نمی شـد ؛ مثل اینکه آب راکد اسـت و هیچگونه حرکتی ندارد. چند لحظه ای از نشسـتن مـا در آب نمی گذشـت کـه یـک دسـته را در وسـط رود دیدم که صدایی شـنیدم. همراه با جریان آب ، به طرف شـمال در حرکت بودند. متعاقباً درسـت یادم نیسـت ؛ اما فکر می کنم که یک نفر به فرد دیگری می گفت، اگر نمیتوانی بکش کنار... شـاید یکـی از آنهـا زخمـی شـده یـا پایش گرفتـه بـود و مسـئولش از او می خواست که به عقب برگردد . صدایی که در وسط آب می خواست همراهش به ساحل خودی برگردد. به گوش ما می رسید حتماً به گوش دشمن هم خواهد رسید. بعد از چند لحظه دشمن با خمپاره و منور و کلت منور ، آسمان را چراغانی کرد. برای این نوع چراغانی بایـد منتظـر نالـه خفاشـان و جیـغ کرکس هـا و لاشخورها هم بود. خفاشـان و لاشخور صفتان این کمبود را هم برآورده ساختند و با تیربار ، آر پی جی۷ و ۱۱ و خمپاره هـای ۶۰ ، به طـرف ملائکه خدا در روی زمین چنـگ انداختند. آنان نمی دانستند که خداوند سدی بین ما و آنها قرار داده و عاقبت ، چنگ شان خرد و ناله و جیغ شوم شـان در گلو خفه خواهد شـد. تیرها و ترکش ها از روی سـر بچه ها رد می شـد. گاهی تیرها نزدیک آنها به آب می خورد و کمانه می کرد یا به آب فرو میرفت ... 💠 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص از رزمندگان دلاور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های عاشورایی بود که مردادماه ۱۳۶۶ در ، منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab