اگر لازمه سر کسی داد بزنی، بزن.
منظورم این نیست که بخوای خشم خودت رو یه جوری بریزی بیرون. نه. کمکش کن. وقتی میبینی رفیقت، فرزندت، شاگردت... داره مسیری رو میره که واقعاً به ضررشه [نه اینکه مخالف سلیقهٔ توئه، واقعاً ضرره]، مسیری که بهش آسیب میزنه، اگر دفعهٔ اول و دوم و سوم به توصیهٔ آرومت گوش نداد، دفعهٔ بعدی سرش داد بزن.
شاید داد زدن تو یعنی کممحلی. شاید یعنی تهدید. شاید یعنی... نمیدونم! اما اونو به خودش بیار. کمک کن برگرده. اگر تو به یه نحوی ازش قویتری، اگر مطمئنی که این مسیر به ضررشه، اگر میدونی اینقدر دوستت داره که تلنگر تو کمکش کنه، کاش یه جوری بهش تلنگر بزنی که برگرده.
در غیر اینصورت، شاید یهو وسط اون مسیر بد، با خودش بگه یعنی کسی نبود یه داد بزنه سر من که اصلاً پامو نذارم اینجا...؟
اون وقت حتی اگر بتونی بهش تلنگر بزنی، اون نصف راه رو رفته و باید برگرده، مثل آدمِ از جنگ برگشتهٔ شکستخورده، خسته از مسیر اشتباه و تکتک قدمهاشه، دیگه برای مسیر اصلی جون نداره، باید بشینه تا انرژی بگیره، و اینقدر غمگینه که نمیدونه حتی میتونه از تو گلهمند باشه که چرا هیچی بهش نگفتی...؟
کسی هست اطرافت نیاز به تلنگر تو داشته باشه؟
@pelak13
پس اگر او را بشناسید، میدانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است.
چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کنارهگیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بهسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینهتوزان را مىشکند، تا جمعشان پراکنده شده و از میدان گریختند.
تا آنگاه که صبح روشن از پردهٔ شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپید رو و شکم به پشت چسبیده بودند...
#خطبه_فدکیه | ۱۰ ☘
@pelak13
و شما بر کنارهٔ پرتگاهى از آتش قرار داشتید،
و مانند جرعهاى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید،
همچون آتشزنهاى بودید که بلافاصله خاموش مىگردید،
لگدکوبِ روندگان بودید،
از آبى مىنوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند،
و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مىکردید،
خوار و مطرود بودید،
مىترسیدید که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند...
تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را به دست آن حضرت نجات داد،
بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید...
هرگاه آتش جنگ برافروختند، خداوند خاموشش نمودهاست.
یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمىکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمىکرد، باز نمىگشت.
فرسوده از تلاش در راه خدا،
کوشیده در امر او،
نزدیک به پیامبر خدا،
سرورى از اولیاء الهى،
دامن به کمر بسته،
نصیحتگر،
تلاشگر،
و کوششکننده بود،
و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمىهراسید.
و این در هنگامهاى بود که شما در آسایش زندگى مىکردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار به سر مىبردید تا ناراحتىها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مىکردید، و به هنگام نبرد فرار مینمودید...
#خطبه_فدکیه | ۱۱
💔💔💔
@pelak13
نفسي علی زفراتها محبوسة
یا لیتها خرجت مع الزفراتِ
لا خیر بعدک فی الحیاة و إنما
أبکي مخافة أن تطول حیاتی...
امیرالمؤمنین این روزها با دل شکسته، با سینهی پُر از غم، با عزیزهی خود وداع میکند و ودیعهی گرانبهای پیغمبر را به او برمیگرداند؛ دل امیرالمؤمنین پُر از غم است امّا ارادهی او و همّت او مطلقاً کاستی نگرفته است؛ این درس است برای من و شما. گاهی دل از غم مالامال میشود؛ از این قبیل قضایا در زندگی انسان هست؛ چه زندگی فردی، چه زندگی اجتماعی، امّا عزم و اراده باید راسخ بماند، گام باید محکم برداشته بشود؛ غمهایی هست که کوهها را میشکند، ولی انسانِ مؤمن را نمیتواند بشکند؛ راه را باید ادامه داد.
+ رهبر عزیز | ۱۳۹۴/۱۲/۰۵
@pelak13