بهعنوان یک آدم احساساتی، خیلی وقتها از محوریت دادن به احساسات فرار کردهام. خیلی از آدمها، مرا زیاد هم احساساتی نمیدانند و ترجیح خودم هم همین است. هیچوقت دلم نخواسته و نمیخواهد شبیه کسی باشم که با احساساتش تصمیم میگیرد؛ حتی نزد کسانی که از احساساتم خبر دارند.
دیشب داشتم فکر میکردم از خودِ خود «روضه» چه هدفی دارم؟ اگر سخنرانی معرفتبخش را از آن بگیریم، اگر حالوهوای سینهزنی را از آن بگیریم، هدف از خود روضه چیست؟ هدف از ذکر مصیبت؟ ناگهان چراغی در دلم روشن شد: «حُبّ».
لابد شنیدهاید، عدهای از یک شهر دیگر رفتند محضر امام رضا(ع) و گفتند ما شیعهٔ علی بن ابیطالبیم. امام رضا(ع) نپذیرفتند که با آنها ملاقات کنند. دو ماه هر روز رفتند و آمدند، ولی امام اجازه ندادند. در نهایت مستأصل شدند. امام اجازه دادند اما سرد برخورد کردند. آن گروه علت را پرسیدند. امام فرمودند چون شما خود را شیعه معرفی کردهاید ولی شیعه کسیست که در هیچ امری از دین تخلف نمیکند. شما باید بگویید محبید. گفتند محبیم. یکدفعه رفتار امام صمیمانه شد...
فهمیدم این ماجرا نشان میدهد احساسات موضوعیت دارند! حس یک نسبت است! نسبت تو با من چیست؟ اینکه دوستم داری؟ قبول، این علاقه هم تعریفشده است و اهمیت دارد، هرچند هنوز بهاندازهٔ کافی مطیع نیستی. شگفتانگیز نیست؟ برای من که همیشه به احساسات به چشم یک جنس نامرغوب و درجهچندم نگاه کردهام، این کشف بینظیری بود!
پس احساسات ارزشمندند، مهمند، فقط کافی نیستند. حس باید بهدنبال خودش عمل هم بیاورد. یادم آمد یک بار به استاد گفتم من احساساتیام و این حسها سرعت پیشرفتم را میگیرد، حتی اگر بیشتر آنها را بروز ندهم. استاد گفت تو باید از همین طریق رشد کنی، از این راه هم میشود!
این هم وجهی از روضه است. محبوب ما، عزیز دل ما شهید شده است و ما دور هم از غم او میگوییم و همه با هم گریه میکنیم. چون داغی برای او در دلهاست که سرد نمیشود. چون دوستش داریم... .
@pelak13
🖤 امام حسین (علیهالسلام):
🖤 فى القائِمِ مِنّا سُنَنٌ مِنَ الاَْنْبِياءِ... فَاَمّا مِنْ نُوحٍ فَطُولُ الْعُمْرِ وَ أَمّا مِنْ اِبْراهيمَ فَخِفاءُ الْوِلادَةِ وَ اعْتِزالُ النّاسِ وَ اَمّا مِنْ مُوسى فَالْخَوفُ وَ الْغيبَةُ وَ أَمّا مِن عيسى فَاخْتِلافُ النّاسِ فيهِ وَ أَمّا مِنْ اَيُّوبَ فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوى وَ أَمّا مِنْ مُحَمَّدٍ فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ.
🖤 در قائم ما سنّتها و ويژگیهايى از پيامبران وجود دارد. از نوح عليهالسلام عمر طولانى، از ابراهيم عليهالسلام مخفى بودن ولادت و دورىگزينى از مردم، از موسى عليهالسلام ترس و غيبت، از عيسى عليهالسلام اختلاف مردم دربارهٔ او، از ايوب عليهالسلام گشايش پساز گرفتاریها، و از محمّد صلیاللهعلیهوآله قيام با شمشير.
~ كشف الغمة، ج۳، ص۳۲۹
@pelak13
اواخر روضه حالوهوای خاصی دارد. مجلس قدری خلوت شده است و خانمها گوشهوکنار نشستهاند. اشک بعضیها بند نمیآید. بعضیها آرامآرام سینه میزنند؛ هرچند مداح شور میخواند. بعضیها بیسروصدا و غمگین به یک گوشه خیره شدهاند و نمیدانم کدام بخش مصیبت را در دل مرور میکنند. بچههای خسته و عرقکرده، هرکدام یک گوشه خوابشان برده است. من حس میکنم حال اواخر روضه شبیه حال خرابههای شام است! مصیبتزده، مبهوت، خسته...
@pelak13
و اگر طاقتتان هست،
کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم...
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من، همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بحر طویل است
و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهٔ مکشوف لهوف است...
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطربهسطرش همگی «موج مزن آب فرات» است
و ارباب همه سینهزنان کشتی آرام نجات است...
ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است
ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال
و سپس آه که «الشّمرُ...»
خدایا چه بگویم؟
«که شکستند سبو را و بریدند...»
دلت تاب ندارد،
به خدا با خبرم!
میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کربوبلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه
که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی...
تو کجایی...
@pelak13
ما دیشب با دیدن رهبرمان در مراسم عزاداری، جان تازه یافتیم. دلمان خواست برایش بمیریم تا شاید کمی شوق دیدارش آرام یابد. تازه رهبرمان جزو اهلبیت(ع) هم نیست. عجیب نیست؟ چطور میشود آدمیزاد امام زمانش را روبهروی خودش ببیند و او را یاری نکند، به غمش بخندد یا بدتر از آن...؟!
جنگ، جنگ روایتهاست. دشمن قبلاز رویارویی فرد با امام، باید برایش حقیقت را وارونه نشان داده باشد تا ندای امام در دلش اثر نکند. باید امام را برایش از اسلام خارج کرده باشد! و او میتواند. همانطور که قرنها قبل توانست...
و البته، هر شخص، خودش هم میتواند به دشمن، با دل بستن به دنیا کمک کند. میتواند آنقدر دنیازده باشد که وقتی دشمن گفت اگر امامت را یاری کنی، دنیایت را فلان میکنم، بترسد و در خانه بماند. حالا این دنیا میتواند مال باشد، میتواند خانواده باشد یا هر چیز دیگری.
ما در قلهٔ تاریخ ایستادهایم و شکی در این نیست. چه زحمتها که انبیا و اولیا(علیهمالسلام) برایمان کشیدند تا به اینجا برسیم. خیلی حسین(ع) زحمت ما را کشیده است... / اما این، پایان ماجرا نیست. باید مراقب باشیم.
باید قرآن بخوانیم. باید حدیث بخوانیم. باید به آنچه میخوانیم، عمل کنیم. باید از دنیا فاصله بگیریم. خلاصه باید پیشزمینههای لازم را فراهم کنیم، که روزی که امام را دیدیم، تشخیص بدهیم سخنانش مطابق قرآن و حدیث است یا نه. و بعداز اینکه تشخیص دادیم، آنقدر محکم به دنیا نچسبیده باشیم که نتوانیم براساس تشخیصمان عمل کنیم.
امروز از امام حسین(علیهالسلام) اینها را بخواهیم...
@pelak13
به نام خداوند رحمتگر مهربان.
از حسين بن على،
به محمد بن على و ديگر فرزندان هاشم.
اما بعد.
دنيا چنان است كه گويى هرگز نبوده است و آخرت چنان است كه گويى همواره بوده است.
والسلام.
💔 نامهٔ امام حسین علیهالسلام از کربلا به محمد بن علی
📚 کامل الزیارات، ص۱۵۸
دیروز یکی از سختترین روزهای این چند سال را گذراندم. تب و بدندردی داشتم که نشستن که جای خود، خوابیدن را هم برایم مشکل کرده بود. با خودم میگفتم یعنی جایی نیست که در چنین مواقعی، آدم را از هوش ببرند تا درد را حس نکند؟!
باری، امروز از آن احوال، فقط مقدار زیادی بیرمقی باقی مانده و مقدار کمی درد. همچنان فقط دراز کشیدهام، ولی این بار خیلی راحتتر از دیروز. گاهی خوابم میبرد، گاهی جواب بعضی پیامهایم را میدهم و...
با خودم گفتم حالا که روز شهادت امام سجاد(علیهالسلام) است و این هم حال من است، بگذار ترجمهٔ دعا در زمان بیماری را از صحیفهٔ سجادیه بخوانم. دعای پانزدهم. یادم بود که مضامین قشنگی دارد، یادم نبود چه مضامینی.
امام قبلاز شروع به صحبت دربارهٔ بیماری، از خدا بابت همهٔ اوقات سلامتی، تشکر میکنند. ادب را ببین! ❤️ بعد هم بابت بیماری تشکر میکنند و میگویند نمیدانم کدامیک از این دو -سلامتی و بیماری- بیشتر شایستهٔ سپاسگزاری هستند!
چرا؟ چون سلامتی وسیلهای برای اطاعت و بندگی است و بیماری وسیلهای برای پاک شدن از گناهان. گفته بودم که استادم گفته است رسالت امام سجاد(علیهالسلام) پساز فاجعهٔ کربلا، احیای توحید در میان مردم بود، یعنی همهچیز را در ارتباط با خدا معنا کردن.
بعد امام میگویند که خدایا! تو با بیماری، پشتم را از گناهان سبک کردی، زشتیهایی که در آن فرو رفتم را پاک کردی و توبه کردن را به یادم آوردی. فرشتگان نویسنده برایم اعمالی را نوشتند که من انجامشان ندادهام و این اعمال فقط بهخاطر فضل و احسان تو برایم نوشته شده است.
... پس باید متنم را اینطور آغاز میکردم: دیروز یکی از بهترین روزهای این چند سال را گذراندم. درحالیکه فقط دراز کشیده بودم، گناهانم پاک میشد و بهجای دردها برایم اعمال خوبی را مینوشتند که هیچوقت انجامشان ندادهام. ضمناً، دیروز (امروز) یادم آمد باید توبه کنم.../
@pelak13