eitaa logo
پلاک ۱۳
101 دنبال‌کننده
704 عکس
138 ویدیو
7 فایل
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درَم... ✨❤️ + اگر نکته‌ای هست: @ftm_omt
مشاهده در ایتا
دانلود
پلاک ۱۳
آن گاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید. علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و
این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود! بهانه آوردید که از فتنه مى‌‏هراسید. آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏‌اید، و به‌راستى جهنم کافران را احاطه نموده است. این کار از شما بعید بود! چطور این کار را کردید؟ به کجا روى مى‌‏آوردید؟ در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست... امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است. ولى آن را پشت سر انداختید. آیا بى‌‏رغبتى به آن را می‌خواهید؟ یا به غیر قرآن حکم مى‌‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود... | ۱۳ ☘ @pelak13
😢♥️
دلم برا اینجا تنگ میشه وقتی نمی‌نویسم :)
این‌که موقع اذون چه حسی داشته باشی، بستگی به این داره که به نماز چه حسی داری. وقتی کسی بهت زنگ میزنه و از روی وظیفه مجبوری که جوابشو بدی، حس تکلیف می‌کنی، یه مقدار سنگینه برات، ولی دیگه چه میشه کرد، مجبوری دیگه... وقتی کسی که خیلی دوستش داری بهت زنگ میزنه، با رغبت جوابشو میدی، حین صحبت باهاش تمام حواست به اونه، در حدی که اگر یکی کنارت باهات حرف بزنه درست متوجه نمیشی، دلت نمی‌خواد مکالمه‌ت باهاش تموم بشه، وقتی تموم میشه هم پر از حس خوبی... شاه‌کلید طبق معمول عشقه... یکی از راه‌های عشق به خدا اینه که یادت بیاد کجا و به چه شکلی هواتو داشته؛ مبهم نه؛ «کلاً خدا خیلی مهربونه» نه؛ دقیق‌تر فکر کن، کِی حالت خیلی بد بود؟ تنهای تنها بودی؟ آره همون‌موقع... کی کمکت کرد در نهایت؟ یا به اون وقتی فکر کن که با کلی بلد نبودن و ندونستن و نتونستن، از موقعیتش دراومدی، کی کمکت کرد؟ کی به جای تو بلد بود و تونست؟ ... همین شخص بهت زنگ زده! ببین چطور جوابشو میدی... ♥️ اگر در اصل، دین حُبّ است و حبّ در اصل دین، بی‌شک، به‌جز دلدادگی هر مکتبی مشتی خرافات است... ؟ @pelak13
ای کسی که از دل ساکت‌ها خبر داری ... @pelak13
پلاک ۱۳
این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر
آنگاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد. پس آتش‏گیره‏ها را افروخته‌‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏‌ور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید. به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان می‌خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏‌ها و درختان کمین گرفته و راه مى‌‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم. و شما اکنون گمان می‌برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید؟ و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است؟ آیا نمی‌دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم. اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند؟! | ۱۴ ☘ @pelak13
پلاک ۱۳
آنگاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد. پس آتش‏گیره‏ها را افروخته‌‏
نشود دفتر درد دل مجروح تمام لَوْ اَضافوا صُحُفَ الدَّهْرِ اِلی اَوْراقی «۱» ... + سعدی ۱. اگرچه صفحات دنیا را به ورق‌هایم اضافه کنند. @pelak13
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
پلاک ۱۳
داشتم فکر می‌کردم از بین انبوه کارهایی که دارم، کدومشو الآن انجام بدم؟ تازه می‌خواستم به اولویت‌بندی‌ها فکر کنم و یه استرسی بگیرم، یهو برق رفت! این اولین بار بود که شب بود و برق می‌رفت و تنهای تنها بودم. ترسیدم. گوشی‌مو برداشتم و سه تا شمع روشن کردم. سعی کردم به ترسم غلبه کنم؛ اونی که تا چند لحظه قبل مراقب تو بود، برق نبود که حالا نباشه... اون خدا بود و هنوز هست و همیشه خواهد بود. یه مقدار آروم شدم و خوشبختانه چون غذا روی گاز بود، ناگزیر از ادامه‌دادن به پخت غذا بودم. حواسم پرت شد. هرچند اون لحظه‌ای که صدای ماشین آتش‌نشانی هم اومد، قیافه‌م دیدنی بود :)) از بعد پلاسکو چقدر بیشتر به این صدا حساسم. خدایا خودت مراقب همه‌مون باش... با چراغ قوهٔ گوشی غذا می‌پختم و داشتم فکر می‌کردم حالا کارم که تموم شد، کاری هست بتونم بکنم؟ خنده‌م گرفت؛ چقدر ما ضعیفیم که کافیه برق نباشه تا اکثر کارهامون مختل بشه... کافیه یه سردرد... کافیه یه نوتیفیکیشن... خب، حالا چیکار کنم؟ اوکی، شاید بشه مثلاً ظرف‌ها رو شست، لپ‌تاپ تا وقتی شارژ داره ازش استفاده کرد، دیگه چی؟... توی همین افکار بودم که برق اومد. جا خوردم... از این‌که توی دو دو تا چهارتام، به این فکر نمی‌کردم که حالا یهو دیدی برق زودتر اومد! چقدر دنیا واقعاً همین‌شکلیه. سرمست از نور اگر باشی، از تاریکی شوکه میشی. غرق تاریکی اگر باشی، به امکان حضور نور بی‌توجه! ... این‌که بتونی توی نور، احتمال تاریکی رو در نظر بگیری، و توی ظلمت، احتمال نور رو، این اعتقاد به پایدار نبودن شرایط، وارستگی زیادی می‌خواد! این‌که بدونی اگر یهو تاریک میشه، اقتضای دنیا همینه، و هرچقدرم که تاریک باشه، احتمال نور هست‌... [وَ کُنِ اللهمّ بِعزّتک لي في کل الأحوال رؤوفاً و علیّ في جمیع الامور عطوفاً] [خدایا! قسم به عزّتت، که در همهٔ احوال با من مهربان باش :) و در تمامی امور نسبت به من عطوفت داشته باش...] ♥️ @pelak13
دین ما اینجوریه (: