پلاک ۱۳
یکی از تفریحات سالمش اینه که همهٔ گلسرها و بدلیجات و هرچیزی از این دست که دارم رو میاره، بعد میشه آرایشگر 🥰 و تا جایی که سر و دستمون جا داره وصلشون میکنه 🥴😂
نکتهٔ جالبش اینه که اسم این کارو گذاشته «تزئین» و بهم میگه: «بیا خودمونو تزئین کنیم» 😶 این تعبیرش برام خیلی جالب و دقیقه. به این فکر میکنم که واقعاً چه در ظاهر خودمون و چه در اطرافمون، چقدر باید مراقب باشیم که از حد «زینت» نگذریم و به «تزئین» نرسیم ... 🙃🙂
+ اگر از امشب به بعد خبری ازم نبود، بدونید از حجم عطری که بهم زده خفه شدهم 🤣
@pelak13
ولی آخرش میفهمی ابراز علاقهٔ بچهها معمولاً از سر عشق به خودت نیست، از سر اینه که چقدر بهشون خوش بگذره باهات 😂 یعنی هرچقدرم علیالظاهر ابراز علاقه کنند، در نهایت اگر جای دیگه بیشتر خوش بگذره خب اون اولویته و تو رو دیگه نمیشناسن حتی 😂
اگر این قضیه در مورد آدمبزرگها هم اثبات بشه که حقیقتاً دیگه ما هیچ، ما نگاه. 🤣
😐😂🚶♀🙄
هدایت شده از من الغریب الی الحبیب
Mahmood Karimi ~ Music-Fa.ComMahmood Karimi - New Version Heydar Heydar (128).mp3
زمان:
حجم:
4M
حیدر حیدر اول و اخر حیدر ...
@menalgharibelalhabib
خدای عزیزم! بابت همهٔ اتفاقهای خوبی که افتادند و مقدّرات شبهای قدر مختلف زندگیمون بودند، از تو ممنونم. بابت همهٔ آرزوهایی که شبهای قدر زمزمه کردم و برام امضاءشون کردی، که خیلی وقتها یادم نیومد این همون آرزوی شب قدرم بود، ازت ممنونم.
خدای خوبم، بابت همهٔ آرزوهایی که برآورده نکردی ممنونم. بعضیهاش رو الآن میگم چه خوب شد که تأیید نکردی. بعضیهاش رو بعداً شاید بفهمم چرا رد کردی؛ و بعضیهاش رو هم شاید قبول کردی اما هنوز زمانش نرسیده. بهخاطر همهٔ اینا ازت ممنونم ❤️
خدای قشنگم، ببخشید که درست بلد نیستم دعا کنم! ببخشید اگر همیشه کم دعا کردم، اگر محدود دعا کردم، اگر تکبُعدی دعا کردم. بابت استغفارهای دربِ داغونم، عذر میخوام. بابت فراموشی عهدهای شبهای قدر، عذر میخوام.
اما تو میدونی ما ضعیفیم و فراموشکار... اگر دستت رو رها میکنیم و دوان دوان ازت دور میشیم، به خاطر این نیست که دوستت نداشته باشیم... نه، فقط بهخاطر بازیگوشیه. ولی تا حالا ندیدم بچهای دست مامانشو ول کنه و بخوره زمین و زخمی بشه و با اشک برگرده پیش مامانش، بگه «ببخشید»، بعد مامانش بگه برو تو دیگه بچهٔ من نیستی. اون زخم و این «ببخشید»، دل مادر رو به رحم میاره، هرچقدرم کار بچه بد بوده باشه.
این زخمهای دلمون...
اینم الهی العفو هامون...
حالا تویی و بزرگی و رحمتت.
🙃💔
@pelak13
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
💠 خاطره ویژه | امانت
🔸️تقریباً چهلوپنج دقیقهای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاجآقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاجخانم هم نبودند. حاجآقا داشتند پاهایشان را چرب میکردند. سالها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغنهایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب میکردند.
🔸️احوالپرسی همیشگی و خوشوبشی کردیم. حاجآقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. میخواستند بگویند متکا را بیاور که کلمهاش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم.
🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقهای سکوت شد. رو کردند به من و بغضآلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش میرود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟»
آن بغض سنگین اشک شد و کمکم از چشمانشان سرازیر شد.
🔸️ این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر میکردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظهبهلحظه تشدید میشد.
ادامه دارد...
🌙 @mesbahyazdi_ir