حالا عکس که جُدا. 💚
ولی من تازه با این گروه آشنا شدهم، خیلی کارشون درسته، اگر تمایل داشتید، لینکش:
https://eitaa.com/joinchat/2873557323Ca4263eb8b4
هدایت شده از استاد علی صفایی حائری
📜 #متن |🔰دل های شکسته
❤️🩹 اگر بچۀ شما هنگام شستن قورى، آن را بشكند و در جواب شما كه مى پرسى: قورى كو؟ با قدرت جواب دهد كه شكستم!
❤️🩹 هنگامى كه مى گويى چرا شكستى؟ مى گويد: خب، ديگر شكست! در اين صورت او را رها نمىكنى و بر او سخت مىگيرى.
❤️🩹 ولى اگر ببينى كه با شكستن قورى، همۀ وجود او شكسته است و نمى تواند سرش را بلند كند؛ يعنى تفريط كرده، ولى احساس شكستگى و شرمندگى مى كند، تو با او چه مى كنى؟
❤️🩹 تنبيه براى اين است كه او بشكند. تندى براى اين است كه بفهمد بدى كرده است، ولى وقتى كه او خود شكسته است، حتى به او پاداش هم مى دهى و از او دلجويى هم مىكنى و به او مىگويى عيبى ندارد.
❤️🩹 ما با مكتبى روبرو هستيم كه از تفريط، اميد مزد و پاداش دارد و از طاعت هاى چند هزار ساله، انتظار هبوط و رجم.
❤️🩹 با اين تحليل، خيلى از چيزها به هم مىخورد.مسائل شكل جديدى مىگيرد و وضعيت ديگرى مىطلبد؛ كه از تو، نه طاعت و نه عصيان، كه انكسار و شكستگى مىخرند.
❤️🩹 ...و خدا در دلهاى شكسته جاى دارد!
❛❛ عینصاد
📚 #اخبات | ص ۴۷
#⃣ #بریده_کتاب #سیر_و_سلوک
🎧 نسخهٔ کتاب صوتی 👉🏻
📱نسخهٔ کتاب الکترونیکی 👉🏻
📖 نسخه کتاب چاپی 👉🏻
👤: @ad_Einsad
میخواستم گردگیری کنم. یکم در رو نگاه کردم، کثیفه؟ به نظر نمیاد. سعی کردم دقیقتر نگاه کنم. بازم حس نکردم کثیف باشه.
با خودم گفتم خب، حالا هرچی! دستمال رو خیس کردم و کشیدم روی در. چقدر دستمال سیاه شد و در سفید! اصلاً بهش نمیومد که اینقدر خاک گرفته باشه.
حکایت دل ماست و استغفار. گناه؟ اوممم. خب نمازمو که خوندهم، روزهمم گرفتهم. ینی استغفار لازمه؟ ینی روی دلم گرد و غباره؟
آره. هست. استغفار هم لازمه. معلومه که اگر لکهٔ روی در بزرگ باشه، خیلی به چشم میاد، مثل بعضی از گناهها. اما خیلی چیزها هستند که به چشم نمیان و مثل گرد و غبارن... تازه وقتی دستمال رو روشون میکشی میبینی چقدر دستمال سیاه و دلت سفید شد...
/ آخرین روزهای ماه دلتکانی! /
@pelak13
وقتی توی چای داغ، نبات بندازی، ۲ راه داری. راه اول اینه که تند تند با قاشق انقدر هم بزنیش که نباتش حل بشه. خب حالا حل شد. چای به این داغی رو چطور میخوای بخوری؟
راه دوم اینه که یکمی صبر کنی. هم نبات برای خودش آهستهآهسته حل میشه، هم چای یکم از داغبودن میفته و وقت خوردنش میشه! بدون سر و صدا، بدون زحمت، بدون عجله.
حکایت بعضی از کارهای ماست...
و صبر نداشتن هامون.
@pelak13
هدایت شده از 🌺نيلوفرانه🌺
يَا مَنْ لا يَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّينَ💚
ای که اصرارِ اصرارکنندگان او را مشغول نسازد
فرازی از دعای
روز بیست و هشتم ماه رمضان✨
@Niloofaraneh1401
داره احکام «فطریه» رو میگه.
میگه سؤال میپرسند:
اگر شخص فقیر، خجالت بکشه از دریافت فطریه، آیا جایز هست شخصی که داره پول رو میده، نگه که این پول برای فطریه ست؟
جواب اینه که در اینصورت، نهتنها جایز هست، بلکه مستحبه اون پول رو یه جورایی تحت عنوان هدیه بده بهش 🥺🥺🥺
اسلام ِ واقعی، حقیقتاً دلانگیزه 💙🦋 هرجا که اسلام دوستنداشتنی به نظر اومد، برای اینه که واقعیش رو نشناختیم. یا تمامش رو.
+ در مدح امام صادق علیهالسلام گفته بود:
«به منبر میرود دریا،
به سویش گام بردارید
هلا!
اسلام را از چشمهٔ اسلام بردارید...»
💕💕💕
@pelak13
هدایت شده از 🌺نيلوفرانه🌺
🌱💚🌱💛
عید رمضان هم آمد اما ای ماه
عید دل ما رؤیتِ رویت باشد
🔹اَللّهُمَ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج
عید فطر و جشن طاعت بر ره یافتگان ضیافت الهی مبارک🌹🌺
@Niloofaraneh1401
💞 امام على عليه السلام:
💞 ... وَ عَنْ ذلِكَ ما حَرَسَ اللّه ُ عِبادَهُ الْمُؤْمِنينَ بِالصَّلَواتِ وَ الزَّكَواتِ وَ مُجاهَدَةِ الصِّيامِ فِى الاَْيّامِ الْمَفْروضاتِ تَسْكينا لاَِطْرافِهِمْ وَ تَخْشيعا لاَِبْصارِهِمْ وَ تَذْليلاً لِنُفوسِهِمْ وَ تَخْفيضا لِقُلُوبِهِمْ وَ اِذْهابا لِلْخُيَلاءِ عَنْهُمْ ... اُنْظُروا اِلى ما فى هذِهِ الاَْفْعالِ مِن قَمْعِ نَواجِمِ الْفَخْرِ وَ قَدْعِ طَوالِعِ الْكِبْرِ.
💞 از اين جاست كه خداوند، بندگان مؤمن خود را به وسيلهٔ نمازها و زكاتها و جدّيت در روزهدارى در روزهاى واجب، نگهبانى مىكند.
زيرا اين امور باعث آرام شدن اعضا و جوارح و خشوع ديدگان و فروتنى جانها و خضوع دلها و بيرون راندن كبر از وجود آنان مىشود... بنگريد، كه اين اعمال چگونه نمودهاى فخرفروشى را در هم مىشكند و آثار و نشانههاى تكبّر را مىزدايد!
💞 نهجالبلاغه، از خطبهٔ ۱۹۲
@pelak13
پلاک ۱۳
کسی از آن سوی ظلمت، مرا صدا میکرد
که بادبادک خورشید را هوا میکرد
کسی- سبکتر از اندیشهای- که چون میرفت،
به جای گامزدن در هوا شنا میکرد
به شکلِ کودکیِ من، کسی که با یک برگ
به قدر یک چمنِ غرقِ گل، صفا میکرد
کسی که دفتر عمر مرا، به هم میریخت
و برگهای نشان خورده را جدا میکرد
دلم به وسوسهاش رفته بود و تجربهام
در آستانهٔ تردید پا به پا میکرد:
مگر نه کودکیام، راهکوب پیری بود
که ز ابتدای سفر، مشق انتها میکرد؟
کسی نگفت نسیم از تبار توفان است
وگرنه غنچه کجا، مشت بسته وا میکرد؟
بهار نیز که با خون گل وضو میساخت
هم از نخست به پاییز اقتدا میکرد
«که میگرفت» رها کن. صفای صلح کسی
که آهوان گرفتار را رها میکرد
ترا به کینه چه دِینی است؟ کاش میآمد،
کسی که دِین جهان را، به عشق ادا میکرد
عصا که مار شد اعجاز بود، کاش امّا
کسی به معجزهای، مار را، عصا میکرد...
+ حسین منزوی
@pelak13