داشتم فکر میکردم ما آدمها چقدر درگیر «هست»ها هستیم و از «نیست»ها غافلیم. مثلاً میشماریم که چند تا نعمت داریم. ۱۰ تا، ۲۰ تا، ۳۰ تا پیدا میکنیم و تمام میشود. البته نعمتها بیشمارند، ولی ما به خیلی از آنها عادت کردیم و آنها را اصلاً نعمت حساب نمیکنیم. بعد خب دلخوشیمان همین ۳۰ تا خواهد بود، که زود تمام میشود. جُدا از توجه دقیقتر به «هست»ها، کاش «نیست»ها را هم ببینیم. که آن سوی همین سکهاند...
تمام آن رنجها، بیماریها، اندوههایی که میتوانست باشد ولی نیست. پیدا کردنش سخت نیست، کافیست به اطراف نگاه کنیم. البته برخی به تمسخر میگویند فقط برای اینکه از این بدبختتر (!) نیستیم خوشحال باشیم؟! ولی این حقیقت دارد؛ چه موحّد باشی و معتقد به خدا، چه موحّد نباشی و معتقد به شانس و اتفاق، تمام آنها برای تو هم ممکن بود پیش بیاید، ولی خدا نگذاشت!
حتی در برخورد با آدمها هم همین است؛ از آشنایی دور گرفته تا نزدیکترینها. آدمها خیلی کارهای بدی میتوانستند نسبت به ما انجام بدهند، خیلی بدتر از هرچه بیوفایی که دیدهایم! کافیست کمی تجربیات منتشرشدهٔ روانشناسها و روانپزشکها را ببینیم... ما فقط میشماریم که تو برایم فلان کار و فلان کار را کردی. دیگر نمیگوییم که در این دنیای آشفته، در این وانفسا، چه کملطفیهایی که میتوانستی در حق من بکنی و نکردی. شاید حتی شرایطش هم بود؛ یعنی مثلاً تو ای همسایهای که امروز از سروصدای من بیدار شدی، ولی مرا دیدی و لبخند زدی و گذشتی، در حالی که دیشب شب بسیار سختی را گذرانده بودی، میتوانستی به راحتی با تکیه بر اندوهی که داشتی و خطایی که کردم، کنایهای به من بزنی؛ ولی نزدی، ولی نخواستی تلخکامیات جهان را تلخ کند.
چنین نیست که ما، آدمهای یکسره بیخطایی باشیم که بتوانیم فقط منتظر برخوردهای خوب، اتفاقات خوب باشیم. ما پر از عیب و ایرادیم، و دفع بسیاری از بدیها از ما، عین معجزه از خداوند، عین لطف از برخی بندگان اوست. ناشکریم. بسیار بسیار بسیار...
+ وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَابَّةٍ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ... (نحل: ۶۱)
و اگر خدا میخواست مردم را بهسبب گناهانشان مؤاخذه کند، هیچ جنبندهای بر زمین باقی نمیمانْد! ولی مجازات را تا زمان خاصی به تأخیر میاندازد...
@pelak13
روزی امام علی (ع) با حدود نود هزار نفر از سپاهیان عراق برای جنگ صفین (جنگ با معاویه) از مركز سرزمین بزرگ اسلامی خارج شدند.
آنها پس از مدتی به شهر مرزی ایران یعنی «انبار» كه سر راه قرار گرفته بود رسیدند. كدخدایان و دهقانانی كه ازاطراف جمع شده بودند و سپاهیان را مینگریستند جلو آمدند و در برابر اسب امام (ع) از اسبهای خود پایین آمدند و دست به سینه به تعظیم ایستادند. امام علی (ع) از آنان پرسیدند: این چه كاری است كه میكنید؟
در جواب گفتند: این رفتار، خوی و روش ما برای تعظیم بزرگانمان و زمامداران است.
امام فرمود: به خدا سوگند، اُمرا و سران شما از اینگونه رفتار سودی نمیبرند، و شما خود را در دنیا به مشقت و زحمت دچار میسازید و در آخرت هم به زحمت و شقاوت دچار میشوید.
+ توضیح دربارهٔ این روایت (لطفاً کامل بخونید):
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa10434#
#رونالدو
@pelak13
🦋 تست طرحوارههای ذهنی:
https://zehnemovafagh.com/schema-test/
جالب بود.
@pelak13
هر بار که خیلی اتفاقی از غمِ مخفیشدهٔ شخصی که مدتهاست میشناسمش مطلع میشم، غمی که فکرشم نمیکردم، دوباره با خودم میگم که وای! آدمها جداً مشغول جنگیدن با چالشهایی هستند که ما نمیدونیم! و یک قدم دیگه از قضاوت «کلی» آدمها فاصله میگیرم.
+ قضاوت «جزئی» میشه کرد و بایدم باشه. مثلاً، این که «الآن» داد زدی، بله، کار بدی بود. ولی اینکه تو «اساساً» آدم عصبی و کمصبری هستی، نه...
@pelak13