پلاک ۱۳
مامان و بابام معلم ناشنوایان و نابینایان بودند. من بچه بودم. بهندرت پیش میومد مدرسهٔ بابا برم. اونجا خیلی غمانگیز بود؛ چون نابینایی یعنی محرومشدن از خیلی از لذتها که ما حتی لذت حسابش نمیکنیم ولی هست... و خیلی سختیها که فقط خودشون متوجهش میشن... اما مدرسهٔ مامان بیشتر میرفتم و برام چندان غمانگیز نبود. با خودم میگفتم ناشنوایی از نابینایی خیلی بهتره!
گذشت و گذشت و بزرگتر شدم. آینده متفاوت بود؛ شاگردهای بابا که نابینا بودند بعضیهاشون تا مقطع دکتری پیش رفتند و حتی هیئت علمی دانشگاه شدند، شاگردهای مامان بعضیهاشون بعد از اتمام دبستان دیگه ادامه ندادند، یا یکم بعدتر از اون...
فهمیدم بخش زیادی از یادگیری از طریق گوش اتفاق میفته در حالی که توجه نمیکنیم. مجموعهٔ چیزهایی که شنیدیم و میشنویم بهنحو عجیب و غریبی باعث رشد اطلاعات ما میشه در حالی که خودمون از این فرایند آگاه نیستیم! نه فقط صدای معلم و صدای اون کسانی که در فضای آموزشی چیزی بهمون یاد میدن ها، نه! مجموعهٔ اصواتی که در جهان وجود داره و بهش توجه نداریم. حتی مامان میگفت برای کسی که ناشنوای مطلق باشه، ابراز احساسات هم خیلی سخته. چون واژگان زیادی بلد نیست... و خلاصه من کمکم متوجه شدم که هردو واقعاً سخته...
روز جهانی نابینایان و ناشنوایان، لابد برای اینه که شیوهٔ درست رفتار با این عزیزان رو به خودمون یادآوری کنیم. اصلش اینه که رفتار با هرکسی باید براساس «کرامت انسانی» باشه، نه براساس این که مشکلی داره یا نداره. اون مشکل به خودش مربوطه و مسائلی که داره. برای ما بهعنوان شخص مقابل، نباید تفاوتی داشته باشه.
ولی خب، این روزها زمان خوبی هم هست برای این تلنگر که ما واقعاً بابت نعمتهامون شاکر نیستیم... .
@pelak13
پلاک ۱۳
گاهی، وقتی خوشحالیم از واژگان معمولی استفاده میکنیم... مثلاً میگیم چقدر خوشحالم.
گاهی واژگان معمولی کفاف حجم خوشحالیمونو نمیده و با شعر بیانش میکنیم.
گاهی تمام شعرهای دنیا در وصف خوشحالیمون ناتوانه!
اینطور وقتها «اشک عشق» به دادمون میرسه.
ولادت پیامبر (ص) و امام صادق (ع) یکی از اون روزهاست که حجم خوشحالی در واژه نمیگنجه بابت این نعمت و این رحمتی که به ما داده شده...
عیدتون مبارک، بینهایت مبارک... ❤️
@pelak13
پلاک ۱۳
با دقت و وسواس سازههای مختلف میچید. این یکیش بود و از این خیلی سختتر رو هم ساخت. بعد بهم توپ میداد و میگفت: «بزن بهش.»
سازهای که قبل از این یکی بود، انقدر دقیق چیده شده بود که ازش پرسیدم: حیف نیست بهش توپ بزنم؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت: بزن!
آخ آخ! بدون اینکه بدونم، چه زود قاطی دنیای آدم بزرگا شدم و چه اشتباهی کردم! یادم باشه دیگه چنین سؤالی رو از هیچ بچهای نپرسم... یاد این حدیث افتادم که؛
رسول مهربانی (ص):
بچهها را به پنج دلیل دوست دارم:
اول آنکه بسیار گریه میکنند [یعنی دلشون نرمه]؛
دوم آنکه با خاک بازی میکنند [تکبر ندارند]؛
سوم آنکه با یکدیگر دعوا میکنند ولی زود آشتی میکنند [کینه به دل نمیگیرند]؛
چهارم آنکه چیزی برای فردا ذخیره نمیکنند [بحث آیندهنگری نداشتن نیست، منظور اینه که طمع ندارند]؛
پنجم آنکه خانه میسازند سپس آن را با دست خود خراب میکنند [به دنیا دلبسته نیستند].
+ مواعظ العددیه؛ ۲۵۹
@pelak13
هدایت شده از منبرک
🗓 به مناسبت 17ربیع الاول، سالروز میلاد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و السلم (53 سال قبل از هجرت)
❇️ حضور قلب در نماز
📍 یکی از دغدغه های نماز خوان ها، عدم حضور قلب در نماز است.
⁉️ چکار کنیم که حضور قلب پیدا کنیم؟
🔹 پیامبر مکرم اسلام (صلیالله علیه و آله) می فرمایند: «اگر نبود که قلب شما چراگاه شیطان باشد و پرگویی نمیکردید، هر آینه هرچه من می شنیدم شما هم میشنیدید».
🔹 «مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَن کَثُرَ خَطَؤُهُ ماتَ قَلْبُهُ»؛ هرکس کلامش زیاد شد خطایش زیاد میشود و هرکس خطایش زیاد شد قلبش میمیرد.
📖 داستانک:
🔹 از علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان سوال کردند، چکار کنیم حضور قلب در نماز پیدا کنیم؟
✅ ایشان فرمودند: زیاد حرف نزنید.
💠 #منبرک
🆔 @manbarak
پلاک ۱۳
زیاد از بخش «نشانکها»ی مرورگر گوشی استفاده نمیکنم. یعنی دیگه یه سایت چقدررر بتونه جذبم کنه یا ضروری باشه تا بفرستمش توی نشانکها. امشب به بهانهای به این صفحه سر زدم و عنوانی که باهاش روبهرو شدم جالب بود: اعلال تسکین و نقل!
پائیز پارسال قرار شد برای چندتا دانشجو، مبحث اعلالها در زبان عربی رو مرور و رفع اشکال کنم. یه جورایی مباحثه. در حالی که من خودم همیشه توی این مبحث لنگ میزدم!
کار خاصی نبود، اما من بهخاطر ضعفی که از خودم در این مبحث خبر داشتم، یکی از پراسترسترین دورانهای تمام عمرم رو گذروندم. یادم نمیره، یه روز که داشتم مباحثش رو میخوندم و برای خودم مرور میکردم، از شدت استرس گریهم گرفته بود و حالت تهوع داشتم ولی چارهای بهجز ادامهدادن نبود.
این صفحهها رو اون موقع برای خودم ذخیره کرده بودم و بارها دیده بودم. ولی بعد از اینکه گذشت، تا همین چند دقیقه پیش، دیگه هرگز نه. انگار از ذهنمم پاک شده بود. امشب یهو یاد اون همه استرسی افتادم که گذشت... و البته یاد همهٔ استرسهایی که خواهد گذشت!
چرا باید به خودمون استرس وارد کنیم؟ شاید اگر اون موقع تمرین میکردم که «من فقط باید کاری رو که در توانمه انجام بدم و بقیهشو به خدا بسپارم»، از اون روزا برام خاطرات شیرینتری میموند. حالا نزدیک یک سال گذشته و من هنوز برای خیلی چیزا استرس میگیرم! خودمونیم، این رسمش نیست، این اسمش در جا زدنه. باید بزرگ شد، باید رشد کرد، باید تمرین کرد... نباید چنین مسائل پیش پا افتادهای بتونه دست و پای آدمیزاد رو ببنده... آه از ما!
~ به نظرم قدری هیجان و یا اندکی استرس داشتن اقتضای بعضی موقعیتهاست. ولی قدری. اندکی.
@pelak13
🌱 امام علی علیهالسلام:
🌱 القَلبُ المُحِبُّ للّه ِ يُحِبُّ كثيرا النَّصَبَ للّه، و القلبُ اللاّهي عنِ اللّه ِ يُحِبُّ الرّاحةَ، فلا تَظُنُّ ـ يا بنَ آدمَ ـ أنّكَ تُدرِكُ رِفْعَةَ البِرِّ بغَيرِ مَشَقّةٍ، فإنَّ الحقَّ ثَقيلٌ مُرٌّ.
🌱 دلِ انسانِ خدا دوست، رنج و سختى در راه خدا را بسيار دوست دارد و دل بىخبر از خدا، راحتطلب است. پس، اى فرزند آدم! گمان مبر كه بى رنج و سختى، به مقامِ رفيعِ نيكوكارى دست يابى؛ زيرا كه حق، سنگين و تلخ است.
🌱 تنبيه الخواطر، 2/87
~ گاهی هم باید اینطوری با حقیقت روبهرو شد!
@pelak13