عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
چگونه دخترم را به حجاب علاقه مند کنم👇✨
چگونه دخترم را به حجاب علاقه مند کنم
#استدلالی_عقلی_و_منطقی؛
.
.
" آقا اصلا دینو میذاریم کنار...
بیا اصلا این قرآنو میذاریم کنار...
حجاب یه مساله عقلیه...
یعنی هر عقل سالمی میتونه قبول کنه به یه خانم بگو:
حاضری شوهرت 99% عشقش مال تو باشه 1% واسه یه زن دیگه ؟
کسی هست بگه من حاضرم ؟؟؟
پس همون طور که دوس داری شوهرت همه ی عشقش مال تو باشه جوری از خونه بیرون نرو که عشق شوهر مردمو بدزدی...
یه جور لباس نپوش و آرایش نکن که 1% عشق یه مردو مال خودت کنی...
"حجاب یه مساله عقلیه... "
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
کیک جشن تکلیف 👆 🌸🌸🌸
برای دختر هاتون جشن تکلیف بگیرید
به یاد ماندنی ومتفاوت
اینگونه اورا به حجاب ومسائل دینی تشویق کنید
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ پوزش بابت پخش فیلم🙁☝️
📛 کپشن حتما مطالعه شود لطفا
👇👇👇
غيرت حميد مير افضلي
.
آقا حمید قصه ی ما ابتدا با اون چیزی که شما شنیدید خیلی فرق میکرد.
جوون بود و با کله ای پر باد، لات های محله هم کلی ازش حساب می بردند،
خلاصه بزن بهادری بود برای خودش!
یه روز مادر این حمید جوون رو از خونه بیرون انداخت و گفت
برو دیگه پسر من نیستی ،خسته شدم از بس جواب کاراتو دادم... همه ی همسایه ها هم از دستش کلافه شده بودند....
روزی از روزها یک راننده ی کامیون که از قضا ،دوست حمید بود جلوی پای حمید ترمز می زنه،ازش می خواد بیاد باهاش بره،بهش می گه حمید تو نمی خوای آدم شی،؟؟
بیا با من بریم جبهه،حمید میگه اونجا من رو راه نمیدن با این سابقه،راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش.... راه می افتند به طرف جبهه ؛
.
بین راه توجه حمید به یک وانت جلب می شه، پشت وانت زنی نشسته بود که یک نوزاد بغلش بود؛حمید تا به خودش می یاد می بینه زن، نوزاد رو از پشت وانت پرتاب می کنه بیرون؟؟؟؟!!!!!!.... .
حمید؛غیرتش به جوش می یاد .شروع می کنه به دویدن دنبال وانت ، همین که می رسه به ماشین، می پره بالا؛می پرسه:چی کار کردی با بچه ت زن....؟؟!!! .
زن سرش رو می اندازه پایین و مثل ابر بهار گریه می کنه و به حمید می گه .
من نزدیک یازده ماه اسیر عراقی ها بودم این بچه مال عراقی هاست، .
حمید می افته روی زانوهاش،با دست می کوبه به سرش!!هی مدام گریه می کنه ،با اشک و ناله به راننده ی کامیون می گه من باید برگردم رفسنجان ؛یک کار کوچیکی دارم...
.
سید حمید ما بر میگرده رفسنجان، اولین جا هم میره پیش دوستاش که سر کوچه بودن!! می گه بچه ها من دارم میرم جبهه!!شماها هم بیائید!!می گه بچه ها خاک بر سر من و شماها ؛پاشیم بریم ناموسمون در خطره....!! .
اومد خونه از مادر حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت... به جبهه که رسید کفشاشو داد به یکی و دیگه تو جبهه کسی اونو با کفش ندید می گفت: اینجا جایی که خون شهدامون ریخته شده ؛حرمت داره.... و معروف شد به سید پا برهنه.... اونقدر موند تا آخر با شهید همت دو تایی سوار موتور، هدف گلوله آر پی جی قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء...(عملیات خیبر-سال 62)
.
پ.ن: طرف داره خودكشي
ميكنه كه تو مشهد دارن
ناموس ايراني رو ميدن عراقيا
كه تازه فقط يه شایعه هست از سمت ضد انقلاب
.
بعد ناموس خودشو
بدون روسري و ...
مياره تو خيابون پيش همه
نمايش ميده...
برادر،پسر، پدر، مرد ايراني
باغيرت... كدوم حرفتو باوركنيم؟؟؟
فيلم فرستادنت براي مسيح
یا ناموس مردم جلوي چشم هزار نفر برقصي رو
يا همكلاسياتو اينجوري نمايش بدي
يا رگ غيرتت براي مشهد؟؟؟
.
بعد تو ميخاي براي وطنت بجنگي؟؟؟
حتما ميجنگي...
#پیج_اینستا_شهید_حمید_باکری
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ انیمیشن
شعر حجاب برای دختر کوچولوهاتون😊😉🌸✨
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab