🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۶۴
شهید محمد حسن خلیلی مدافع حرم.
بعداز دور زدن یک مسیر طولانی دوباره به جاده منتهی به فرودگاه رسیدیم.این شناسایی دوستی و رفاقت بین من و یحیی را بیشتر کرد، مثل دوقلوها همه جا باهم میرفتیم. برای بازکردن راه زمینی در منطقه ریف عملیاتی را طراحی کردیم و با تمام توانی که داشتیم،به مسلحین زدیم.کار به حساس ترین زمان خودش رسیده بود.همان موقع یحیی به من گفت:ابوادهم که سابقه بیماری قلبی داشت،از هوش رفته،بیا با آتش تهیه منو حمایت کن تا بتوانم این رو ببرم عقب.شروع کردم به تیراندازی،یحیی سریع ماشین را آورد و ابوادهم را سوار کرد.حجم آتش خیلی سنگین بود،من باید در همان نقطه کار پوشش را انجام میدادم،یک لحظه سلاحم قفل کرد،هیچ کاری از دستم برنمیآمد. دور زدن ماشین یحیی را دیدم ،اگر چندثانیه تعلل میکردم،هرسه مان را درجا میزدند فقط توانستم.به یحیی که مشغول سوار کردن ابوادهم به داخل ماشین بود،بگویم سلاحم خراب شده.یحیی سلاح خودش را از روی دوشش برداشت و به سمت من پرتاب کرد.دوباره شروع کردم به تیراندازی،حفظ جان یحیی برایم مهم بود.عملیات خیلی خوب پیش رفته بود.دوروبرم را نگاه کردم،دیدم متاسفانه نیروهای بومی شروع کردند به عقب کشیدن.یکی از تلخ ترین صحنه ها جلوی چشمم داشت اتفاق می افتاد،نیرو از ترس سر بریدن و اسارت توسط مسلحین از جنگیدن فرار میکرد.هرچقدر فریاد میزدم،پیروزی با ماست بمانید و بجنگید ،جز تعداد اندکی کسی گوش نمیکرد.با یک دست سلاحم را گرفته بودم و با دست دیگر سلاح هایی که در مسیر روی زمین ریخته بودند را جمع میکردم.همراه با نیروهای باقیمانده به نقطه شروع عملیات برگشتیم. مسلحین هم یک قدم به ما نزدیک تر شده بودند.منطقه از التهاب افتاد و آرام ترشد.یحیی بعداز رساندن ابوادهم به درمانگاه آمد پیش ما و گفت:پیش خودم فکر کردم توی اون حجم آتیش ،شهید یا اسیر شدی.برایش توضیح دادم که چه طور آخرین لحظه تنها ماندم. یحیی گفت:تنها راه،جذب و کارکردن روی این هاست،باید باور کنند که توان جنگیدن دارند.
بعد این اتفاق با جدیت و طرح برنامه سخت تری شروع کردیم به آموزش نیروهای بومی منطقه.مسلحین به شدت و با توان بالایی کار میکردند و به خاطر پایین بودن سطح آگاهی مردم منطقه،کار ما سختی مضاعفی داشت.
تمام روز درگیر کار آموزش نیروها بودم.شب که میشد،فرصت داشتم کارهای شخصی ام را انجامدهم.از هر چیزی برای تله یا استتار سلاح استفاده میکردم، یک مرتبه یحیی وارد اتاق من شد،گفت اینا چیه دورتادور خودت جمع کردی؟جدا از تخریب ،کار بازیافت فلزات را هم انجام میدی؟گفتم توی مسیر یا موقع کار،اگر قطعه یا وسیله ای را ببینم که میتونه بهم کمک کنه،حتما می آرمش،بایک طراحی و استفاده به جا میتونند تبدیل به یک تله انفجاری قوی بشن.یحیی گفت:نبوغ تو و رضا تو این کار خیلی زیاده.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
#ادامهدارد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهید
●خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همتون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
●اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
●هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
●یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
📎بیسیمچیگردان انصار لشگر۲۷محمدرسولالله
#شهید_امیر_حاجامینی
●ولادت : ۱۳۴۰/۱۰/۵ ساوه
●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۰ جنوب کانال ماهی ، شلمچه ، عملیات کربلای ۵
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
ماییکه ادعاۍ سربازی امام زمان (عج) را داریم باید حرکات و سکنات ما طورۍ باشد که آقا ما را به سربازۍ خویش قبول فرماید و ما افتخار بودن در لشکر امام زمان (عج) را داشته باشیم
#شهید_حبیب_الله_نمازیان
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
هرجا شهیدی بر خون میغلتد
شقایقی می روید ...!
تا پیام عشق را به آسمانها برساند؛
که خون قهرمانان هرگز پایمال نخواهد شد.
۱۰ اسفند ۱۳۶۵ عملیات کربلای۵
تصویری ماندگار که نمادِ شهادت شد
عکاس : احسان رجبی
#شهید_امیر_حاج_امینی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
✍ #ڪلام_شـهید
اکنون که میروم تا دری تازه بر زندگی سراسر گناهم بگشایم و کبوتر روحم طمع پرواز در آسمان بیکران آزادی را دارد تا بر مظلومیت امتی گواه باشم و عزم آن دارم که در میان مخلصین و صادقین امت کوچ کنم تا شاید خدا مرا بپذیرد. به همه خواهران و مادران میگویم که حجاب، حیا و عفت را رعایت کرده، مبادا تارهای موی شما هم چون تازیانه بر پیکرمان بنشیند و ما را زجر دهد و دشمنان را خوشحال کند.
#شهید_مهدی_خاتمی
●ولادت : ۱۳۴۳/۵/۳۰ تهران
●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۰ شلمچه ، عملیات کربلای۵
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
💢به شهید ابراهیم هادی گفتند: آقا ابراهیم! چرا جبهه رو ول نمیکنی بیای دیدار امام خمینی؟
گفت: ما امام رو برای اطاعت میخوایم، نه برای تماشا! من اگه نتونستم رهبرم رو ببینم، مهم نیست. مهم اینه که مطیع فرمانش باشم و ایشون ازم راضی باشه.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
ماباڪسےرفیقشدیم
ڪہچهارتیڪہاستخونه
باکسےرفیقشدیم
ڪہاسمشدوبخشه
گمنامولی
همینرفیق
معرفتش
یہدنیاست:). . .♥
#رفیق_بامعرفت
#شهیدانه
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهید
●خودش برای خودش خیریه و قرض الحسنه بود. حقوقش را که می گرفت به افرادی که نیاز داشتند می داد. گاهی اوقات به عنوان قرض و گاهی اوقات بلاعوض می داد.
●من هم فرش فروشی داشتم به من سپرده بود افرادی که برای خرید می روند با قیمت مناسب و قسطی با آنها حساب کنم.
●زمزمه های عملیات که می شد دیگر روی زمین بند نمی شد. همه کارهایش را رها می کرد و برای عملیات آماده می شد. اگر کسی هم مانعش می شد می گفت:« اگر ما نرویم پس چه کسی برود»؟ اگر درنگ کنیم نصف ایران را از دست داده ایم. اگر روز قیامت جلوی ما را بگیرند که چرا درنگ کرده ایم چه جوابی می توانیم بدهیم؟ اگر ما نرویم چه کسی به فرمان رهبرمان لبیک خواهد گفت؟
✍به روایت پدربزرگوارشهید
#شهید_ابوالقاسم_آشتیجو
●ولادت : ۱۳۴۱/۱۲/۹اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۹ هزارقله ، عملیات والفجر۹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
✍همسرشهید :
●تمام دوران زندگی من با آقا غلامرضا سه سال بود. بعد از شهادتش تا مدتها گمنام بود. نمیدانستیم اسیر شده یا شهید، تا اینکه معاونش در گردان رعد برایم از زندان عراق نامه نوشت «شمع و گل و پروانه؛ جای پروانه در محفل ما خالی»؛ با خواندن این نامه که فقط همین متن کوتاه داخلش نوشته شده بود متوجه شدم، همسرم شهید شده است...
#فرازی_از_وصیت_نامہ
●معبودا، سرورا، به علت تعهدی که دارم به تو متوسل میشوم و به حرمت قرآن، به تو تکیه میزنم و به محمد مصطفی(ص) از تو شفاعت میطلبم و آرزو دارم اگر شهید شدم، همانند شهیدان گمنام، پیکرم در بیابانها بماند و در میدان جنگ به خاک سپرده شود. خداوندا! میخواهم غریب شهـید شوم و میخواهم که در این بیابان بمانم تا به کربلا نزدیکتر باشم»
📎فرماندهٔ گردانرعد لشگر ۵ نصر
#سردارشهید_غلامرضا_پروانه
تفحصشده پس از ۳۶سال
●ولادت : ۱۳۳۸/۱/۲ سبزوار ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۹ جزیرهٔمجنون ، عملیات خیبر
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
می خواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اول رفته بود سراغ اهل بیت یک کارت نوشته بود برای امام رضا(ع) مشهد ، یک کارت برای امام زمان(عج) مسجد جمکران ، یک کارت هم به نیت حضرت زهرا(س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه(س)
بعد از عروسی بی بی اومده بود توی خوابش! فرموده بود: چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا عروسی شما نیایم؟
ببین همه آمدیم، شما عزیز ما هستی..
شهید#مصطفی_ردانی_پور
📙مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شکار تصویری علمدار بیدست خمینی،
#حاجحسین_خرازی در خط مقدم عملیات والفجر ۸ توسط شهید آوینی در حین ساخت برنامه "روایت فتح" و عکسالعمل او ...
#سردارشهید_حسین_خرازی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهدا
●حاج حسين رزمنده ها را عاشقانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
یک شب تانک ها را آماده كرده بوديم و منتظر دستـور حرکت بوديم. من نشسته بودم كنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحرکاتی كه گاه بچهها داشتند. یک وقت ديدم یک نفر بين تانک ها راه میرود و با سرنشینان، گفت و گوهای كوتاه میكند.
●کنجکاو شدم ببينم كيست !! مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنار تانكی كه مـن نشسته بودم رويش. همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، دو دستی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيد! گفت: به خدا سپردمتون!!
تا صدایش را شنيدم، نفسم بريد
گفتم: حاج حسين گفت: هيس؛ صدات در نياد ! و رفت سراغ تانک بعدی.....
📎فرماندهٔ دلاور لشگر ۱۴ امام حسین(ع)
#سردارشهید_حسین_خرازی
●ولادت : ۱۳۳۶/۶/۱ اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۸ شلمچه ، عملیات کربلای۵
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa