فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات رزمندگان در دفاع مقدس
صحبتهای رزمنده ترکزبان لشکر۸ در سال۶۵
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهید
●بیهوا گفتم: ناصر، بهم قول میدی رفتی بهشت شفاعت من را هم بکنی؟ یک لحظه سکوت کرد. چشم از چشمم بر نمیداشت. گفت: اونی که باید شفاعت بکنه تویی نه من. ته ماجرا اینه که من میرم یه تیر میخورم و خلاص. بعدش بهم میگن شهید ولی تو باید حالا حالاها بمونی بدون من بالا سر سمیه ، تو مسولیت یکی دیگه دستته اکرم. بزرگ کردن سمیه رو دست کم گرفتی.
●آن قدر جدی این جملههای آخر را گفت که باورم شد تر و خشک کردن سمیه از جبهه رفتن او هم مهمتر است. داشتم به حرفاهاش فکر میکردم که چهار زانو نشست روبهروم. دستهام رو گرفت و سرش رو انداخت پایین. «جون ناصر، اگه نیومدم، دنبال جنازهام نگرد.»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎جانشین فرماندهٔ گردان حمزه لشگر ۲۷محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_ناصر_کاملی
●ولادت : ۱۳۳۲/۱۰/۲ شهرری ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ طلائیه ، عملیات خیبر
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹تصاویری از شهید بهروز واحدی
پاسدار بهروز واحدی بر اثر حملات شب گذشته آمریکا به مواضع محور مقاومت در استان دیرالزور سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر شهدا🕊
سخنرانی شهید مهدی زین الدین درباره مبارزه با نفس
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌟#رفیق_مثل_رسول🌟۷۰
محل کار پیگیر اعزام مجدد بودم.یک مقدار بین اعزام به لبنان یا سوریه مشکل پیش آمده بود.فکر کنم سه مرتبه به من برنامه اعزام دادند و کنسل میشد.حسین هربار تا فرودگاه با من میامد،دفعه سوم که کنسل شد،حسین گفت:خودم میبرمت یه منطقه خوش آب و هوا،دیگه هم این قدر نریم و بیایم.تمام مسیر برگشت را خندیدیم و باهم به شهر ری رفتیم.امیر و محمد با دیدن من شروع کردند به مسخره بازی و شوخی کردن که این چه مدل منطقه رفتنه؟برو دیگه ،از این خداحافظی کردن خسته شدیم.این چه وضع اعزام کردن نیرو ..)امیر داخل سیستم ما یکی از وظایفش شناسایی، تایید هویت و تحویل پیکر شهدا بود.روحیه خیلی شادی داشت و گاهی بچه ها متهمش میکردند به سنگ دلی،اما وقتی پای درد ودل امیر مینشستیم، میفهمیدیم در این کار چه فشار روانی را تحمل میکند.آن روز که دور هم بودیم،امیر به من گفت:چقدر کلاهت قشنگه.
من هم کلاهم را از سر برداشتم و به او دادم. وقتی به صورت امیر و خنده هایش نگاه کردم،خیلی خوشحال شدم که میتوانم با بخشیدن چیزهایی که دوست دارم،دوستانم را خوشحال کنم. حتی اگر چیزی را میبخشم.خیلی دوست داشته باشم ،حسی که از رفقایم به من منتقل میشد،برایم باارزش تر بود.چندروز بعد دومرتبه به من تاریخ اعزام دادند.با حسین قرار گذاشتیم برای خرید لباس و تجهیزاتی که برای کار لازم داشتم،حسین گفت:اینارو از یگان تحویل بگیر.گقتم؛اونا سرشون شلوغه ،خودم میخرم میبرم. دو دست کامل لباس شبیه هم خریدیم،بعد هم به شهر ری رفتیم. محمد گفت امیر حسابی سرماخورده و حالش خوب نیست ،گفتم:بریم دیدنش.بچه ها گفتند امیر اصرار کرده چون بیماریش واگیر داره به دیدنش نریم.نتوانستم به دیدن امیر نروم،بدون اینکه به او اطلاع بدم رفتم خانه شان.امیر خیلی خوشحال شد و این خوشحالی برایم یک دنیا ارزش داشت.مسیر برگشت به خانه ،یاد سفر چندماه پیش افتادم ،برای تکمیل دوره عقیدتی ،من و محمد باید به مشهد میرفتیم.حسین و هادی هم خودشان را به مشهد رساندن،خیلی سفر خوبی بود.روزها بعداز کلاس با بچه ها به زیارت و سیاحت میرفتیم. انگشتر حدید بازوبندم را در همین سفر خریدم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
#ادامهدارد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 من مثل تموم شهدا برات یار میشم...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهید
●هر موقع كه او به جبهه میرفت، دختر كوچكم گريه میكرد. آخرين مرتبه كه به جبهه رفت وخداحافظى كرد. صورت دخترش را بوسيد.
●هنوز فرصت بود كمى بنشيند كه دخترم به او گفت: بابا برو دشمنامونو بکش . محمدرضااشك در چشمانش حلقه زد. به من گفت: اين بچّه احساس مسئوليّت میكند و تو ناراحتى؟
به اوگفتم: من ناراحت نيستم، چون تازه مرخصی آمدى و هيچ وقت در منزل نيستى. حالا کمی بمون پیش ما. ان شاءاللّه جنگ به سلامتى تمام میشود.
●وقتى ازدر خارج شد، مادرم پشت سر او آب ريخت. با يك حالت خاصى برگشت ونگاه كرد كه من در همان حال به زمين نشستم و گفتم: رضا!صورتت را برگردان ، گفت: چرا؟ گفتم: ديگر بر نمیگردى برگرد یه باردیگه ببینمت. گفت: بادمجان بم آفت ندارد. رفت و دیگه برنگشت.
هروقت ازش میپرسیدن : چرا جلوى دوربين نمیآيى؟ میگفت: اين با اخلاص انسان منافات دارد. من به جبهه میروم برای رضاى خدا.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردان حضرتمعصومه لشگر ۱۰علیابنابیطالب
#سردارشهید_محمدرضا_اسحاقزاده
●ولادت : ۱۳۴۳/۴/۱ تربتحیدریه ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۳ فاو ، عملیات والفجر۸
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
خودتـان بگوئیـد ...
این #آفتابـــ
از ڪـدام طـرف
در بیایـد؟
ڪه یادِ #لبخنــد شما
هـوای دلاش را
ابـری نڪنـد ...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
🔹️اتفاقی که در ماه مبارک رمضان برای قلب و روح مومنان و روزه داران میافتد.
چه جنگ باشد و چه نباشد
راه من و تو از کربلا میگذرد
باب جهاد اصغر بسته شد ؛
باب جهاد اکبر که بسته نیست
#شهید_آوینی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💚نوجوانان ایرانی برای اعزام به جبهه اشک میریختند
🔹علت گریه و التماس این نوجوان رو میدونید؟
♦️فرماندهاش با اعزامش مخالفه و میگه چون برادرت اسیر بعثیهاست، نمیتونم بذارم بری جبهه.
عاقبت با گریهوزاری تونست فرماندهان و خانواده رو متقاعد کنه اما به شرطی که فقط برای یه دوره سهماهه به جبهه اعزام بشه و نه بیشتر!
به هر ترتیب به جبهه رفت و توی عملیات بدر به شهادت رسید.
🌷شهید محمدرضا مکاریمقدم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
من از كجا بايد مى دانستم
چقدر بايد بگذرد ، تا باور كنم
گاهى يك نداشتن
همه دلتنگيت مى شود
و گاهى يك تو
همه چيزت را
با خودش مى برد
و من از تو
تنها،
تنهاييم را فهميدم ...
#شهید_ابراهیم_بابائی_توسکی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa