eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿بوی پیراهن خونین کسی می‌آید روایت تجربه گر مدافع حرم از تیرهای برجای مانده برپیراهنش که به او اصابت نمی‌کرد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️واکنش جالب مردم به یک سوال جنجالی.. چرا اسم کوچه‌ها رو به اسم شهید میزنن؟ چرا به اسم سلبریتی‌ها نمیزنن؟ ▫️میگه جنگ بشه همشون اونور آبن.. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
●محمد از کودکي فردي آرام، خونگرم، متين، خوش بين و خوش برخورد بود. اخلاق خوب او در نوجواني باعث شده بود که در تمامي مجالس و محافل، محور گفتگوها قرار گيرد. ●او روحي با عاطفه و حساس و چهره اي مهربان داشت. همين امر باعث شده بود که دوستان زيادي داشته باشد. وي استعداد فوق العاده اي در امر تحصيل داشت و حلال مشکلات خانواده، دوستان و حتي افراد نا آشنا بود. هيچگاه شخص برايش مطرح نبود، بلکه هدفش خدمت به عموم مردم بود. وي مي افزايد: محمد هيچگاه خواسته مادي بيشتر از حد احتياج و ضرورت نداشت. ● او در زندگي اش کارهاي خير زيادي انجام مي داد؛ اما هيچ وقت آنها را براي کسي بازگو نمي کرد. وقتي خبر شهادت محمد در بين مردم پخش شد، هر کسي که به منزل ما مي آمد با حالتي متاثر از خدماتي که محمد براي آنها انجام داده بود، ياد مي کرد.  ●وقتي علت ازدواج را از محمد پرسيدم گفت که به قول يکي از روحانيون هنوز ايمان ما کامل نشده است، چون نصف ايمان در ازدواج و متاهل شدن است. براي همين مي خواهم ايمانم کامل شود تا به فيض شهادت برسم.  ✍راوی: مادرشهید 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
روی زمین گام بـــر میداشتند اما .... مسیری ڪہ می رفتند از آسماݩ میگذشت... 🌷 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
4_5962882755518794090 (1) (1).mp3
4.48M
🍃از شهیدا مونده باقی 🍃خاطرات 8 سال استقامت 🌷 🎙استاد مجتبی 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌟 🌟۷۳ وقتی تمام شد، آن را داخل پاکتی گذاشتم و به مامان سپردم.با صابر تماس گرفتم و باهم قرار گذاشتیم. ،باهم به یکی از پارک های شهرک رفتیم که نسبتا خلوت بود.به صابر گفتم از من فیلم بگیر.صابر گفت :فیلم برای چی؟خندیدم و گفتم:میخوام وصیت کنم.صابر شروع کرد به خندیدن.وقتی دید من تصمیم جدی گرفتم،فیلم برداری را شروع کرد. قبلا به حاج محمد و حسین گفته بودم،اما بازهم به صابر تاکید کردم:(منو قطعه شهدای بهشت زهرا خاک کنید).با خنده گفتم :یک جای خوب،نبرید نزدیک قطعه منافقین. صابر پرسید:حرف آخر چی دوست داری بگی؟برام نماز بخونید و حرف آخر اینکه همه باید روزی بریم،پس چه خوب که زیبا بریم. روزهای باقیمانده را سعی کردم بیشتر کنار خانواده و دوستانم باشم.اکثر اوقات شب ها همگی مقبره الشهدا جمع می‌شدیم.روی تبلتم برنامه منچ را نصب کرده بودم ،دور هم جمع میشدیم و بازی میکردیم،با هربار زدن مهره یا رسیدن یک مهره به خانه اصلی، صدای خنده همگی مان بلند میشد.یکی از این شب ها امین ملکی با موتور جدیدی که خریده بود،آمد.خودش می‌دانست من چقدر من چقدر موتور سنگین دوست دارم.امین سوئیچ را به من داد و گفت:(آقا رسول یه دور بزن ،ببین چه طوریه؟این اخلاق امین بود که وقتی یک موتور جدید میخرید،حتما می آورد مقبره الشهدا بچه ها و بخصوص من یک دوری با موتور میزدیم.امین هم مثل محمدحسین چندمرتبه به من برای آمدن منطقه سفارش کرده بود،آن شب فقط در حد راهنمایی به او گفتم که باید از کجا و چه طوری اقدام کند تا موفق شود،بیاید منطقه. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🍃 🍃 🌹 شهید مدافع حرم علی سیفی علی بلاغی در سال ۷۰ در روستای علی بلاغی متولد شدند. شهید سیفی از پاسداران سبزپوش ولایت در دفاع از حرم اهل بیت (ع) که در ماموریت مستشاری و در مصاف با تکفیری‌های داعش در سوریه به مقام شهادت نائل آمده، هشتمین شهید مدافع حرم اردبیل است. 👤 ایشان از کارکنان سپاه حفاظت فرودگاه اردبیل بود که در ماه رمضان و مصادف با ۱۶ خرداد و با زبان روزه در شهر «حماء» سوریه به شهادت رسید. پیکر شهید علی سیفی روز سه شنبه مورخ سیزدهم تیرماه سال ۹۶ وارد استان اردبیل و در روز چهارشنبه از مقابل مصلای شهر اردبیل تشییع شد. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
. لبخند بزن خنده ی تو عید من است... ، سال ۱۳۶۱، منطقه عملیاتی بیت المقدس، محور لشکر امام حسین(ع)، : محمد رضا شریف الدین 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
‍ 💠 به معنای واقعی کلمه به مال دنیا بی‌اعتنا بود. تعدادی از دوستان حاج حمید از او تقاضا کرده بودند یک شرکت مالی اقتصادی تأسیس کرده و به‌طور شراکتی در آن فعالیت کنند و حاج حمید هم مدیریت آن را بر عهده بگیرد. او بارها به بهانه‌های مختلف از زیر این کار شانه خالی کرده بود، اما سرانجام که با اصرارهای فراوان دوستان روبه‌رو شد، به ناچار پذیرفت. 💠 او به دلیل مشغله کاری و تمایل نداشتن زیاد به این‌گونه افکار و فعالیت‌های مالی، زیاد در جلسات مداوم و منظم حضور نمی‌یافت، اما به‌طور مداوم دوستان تماس گرفته و خواهان حضور او بودند تا این‌که بالاخره حاج حمید در جلسه‌ایی که درباره موارد مالی گروه بود شرکت کرد. 💠 هنگامی که شب به خانه برگشت، به خواب رفته بود که ناگهان با فریاد از خواب پرید. همه ما نگران شدیم و حالش را جویا شدیم. او گفت که خیلی حالش بد است و مدام خواب‌های آشفته می‌بیند و دلیل این خواب‌ها را رفتن به همین جلسات مالی و امور دنیایی می‌دانست. وقتی از حاج حمید پرسیدیم چه خوابی دیده؟ 💠 گفت : دائماً خواب می‌دیدم که در جلسه هستم و عقرب‌های بزرگ دور و بر میزم هستند. حاج حمید خیلی ناراحت بود و آن شب تا صبح نخوابید و خود را سرزنش می‌کرد که این مجلس‌های امور دنیایی به من نیامده است. من کجا و بحث بر سر مال دنیا کجا؟ ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۸/۱/۶ اهواز ‌●شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۶ سامرا ، عراق 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
یک جرعه ؛ از آن آب حیاتم آرزوست حیاتی که عِندَ رَبْ است و اَبدی..! 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🩸 رسیده دگر بر لب غزه، جان کو حقوق بشر؟ کو حقوق زنان؟ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa