🌷گر چه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
✨🌙
شادی روح جانباز شهید والا مقام
"محمود منظم تولایی"
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبتهمتونختمبخیروشهادتانشاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷چند شب قبل ازرفتن گفت: مامان خواب دیدم رفتم درباغی که درخت خیلی بزرگی درآنجا بود 5 یا 6 جوان روی شاخه های بالا نشسته بودند و شهید رضا مرادیان( ازشهدای محل که به تازگی شهید شده بود) روی شاخه های پایین بود و دست من را هم گرفت و بالای درخت برد. مادر: من به روی خودم نیاوردم و گفتم خیراست انشاء الله ولی فهمیدم که اگربرود دیگربرنمی گردد.
- پس ازشهادت: ازمعراج جنازه اش را آوردند. بعد ازبمباران صالح آباد (پایگاه) یک وانت پر دست و پا بود که من می گفتم حتماً احمد تکه پاره شده . می گفتم من که این همه دعا می کردم که سالم بماند چرا مستجاب نشد؟
بعد که جنازه را دیدم کاملاً سالم بود فقط جای پنج انگشت دست خاکی روی صورتش بود که انگارموقع انفجارفقط دستش را روی صورتش گذاشته بود. ازپشت ترکش خورده بود که نگذاشتند من ببینم.
"شهید احمد زمانی مظفرآبادی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
23.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه #حاج_قاسم به کتابخوانی
📚کتاب کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی
📚کتاب الغارات
📚کتاب من زنده ام
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷از همگی میخواهم که در همه حال پیرو ولایت فقیه باشید و همیشه روحانیت را سرمشق خود قرار دهید و با کفار و منافقین و با امریکا و شوروی و دیگر قدرتهای شیطان با تمام قوا بجنگید و انتقام خون شهیدان را از آنها بگیرید،
"شهید مهدی میرزاجانزاده"
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان(عج) 💚
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷ازبازماندگان جبهه و جنگ و از نیروهای تفحص شهدا بود ، نوجوانی اش مصادف با جنگ تحمیلی بود و سعید در اکثر عملیات ها حضور یافت و پنج بار مجروح شد. بعد از حضور مداوم در دفاع مقدس نتوانست جبهه را کنار بگذارد، با یادگاری هایی که از جبهه در بدنش و خاطراتی که از رفقای شهیدش در ذهنش مانده بود خودش را تا دوم دی ماه سال 74 کشاند تا اینکه در منطقه فکه حین تفحص پیکرهای شهدا بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.
"شهید تفحص سعيد شاهدی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷همیشه به فکر امام باشید، انقلاب را زنده نگه دارید. نماز را فراموش نکنید. پیرو خط امام باشید.
"شهید رحمان روحپورآذر"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷همزاد كویرم تب باران دارم
در سینه دلی شكسته پنهان دارم
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هر چه كه دارم از شهیدان دارم
✨🌙
شادی روح جانباز شهید والا مقام
"داود محسنی"
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
عاقبتهمتونختمبخیروشهادتانشاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷.... دیگر پابند زمین نبود. انگار توی آسمان سیر میکرد. مثل بچهها که به خواستههایشان میرسند، ذوقزده بود. تنها دغدغهاش مخالفت خواهرش بود. هرچه میگفتیم، راضی نمیشد. میگفت: نمیذارم بره. من طاقت ندارم. کجا میخواد بره؟! تصمیم گرفتیم استخاره بگیریم. همه جمع بودیم. قرآن را که باز کردیم، سوره آلعمران آمد. آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا...» اکرم نگاهی به آیه کرد و رو به امیر گفت: این که میگه تو میری شهید میشی! امیر جواب داد: خواهرم! من نمیگم، خدا میگه. اکرم با جواب استخاره، محکمتر شد. گفت: دیگه امکان نداره بذارم بری. امیر کلافه شده بود. این را از حال و روزش میفهمیدم ولی آنقدر سعهصدر داشت كه میخواست حتما اکرم را راضی کند بعد برود. گفت: خب باشه. دوباره استخاره میگیریم. قرآن را که باز کردند، دوباره سوره آلعمران آمد. همان صفحه. لبخند شیرینی نشست روی لبهای امیر. اکرم دیگر نتوانست چیزی بگوید. اصلا چارهای جز رضایت نداشت. حالا امیر فقط منتظر بود با او تماس بگیرند و روز رفتنش را به او بگویند....
"شهید مدافعحرم امیر لطفی"🌷
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم
در تجربه بیست سالی که در محضر آقا بودم، نتیجه تقوا را که ثمره ی او حکمت می شود بر زبان و بر دل و بر عقل...
من در آقا کامل دیدم.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_ویک
به ابوالفضل التماس میکردم😭😭🤲🤲 دیگر به این خانه نیاید..که نمیتوانستم سر او را مثل سیدحسن🌷😭 بریده ببینم.
مصطفی از سکوت این سمت خط ساکت شد..
و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از #مدافعان_حرم هستند و به خونمان تشنه تر شوند.😰😱😭😭😭
گوشی را مقابلم گرفت..
و طوری با کف پوتنیش به صورتم کوبید که خون بینی و دهانم با هم روی چانه ام پاشید... 😖😭😖😭😣
از شدت درد ضجه زدم...😰😩😭
و نمیدانم این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفسهایش😡😤😡😤😤😤😡😡 را میشنیدم و ندیده میدیدم به پای ضجه ام جان میدهد...
گوشی📱 را روی زمین پرت کرد...
و فقط دعا میکردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی ناله هایم را نشنود.😭😭
نمیدانستم باز صورتم را شناختند...
یا همین صدای مصطفی برای #مدرک جرم مان کافی بود..
که بی امان سرم عربده میکشید👿🗣 و بین هر عربده با لگد😣 یا دسته اسلحه😖 به سر و شانه من و این پیرزن میکوبید....
دندانهایم را روی هم فشار میدادم،.. لبهایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر ناله ام از گلو بالا نیاید..و عشقم بیش از این عذاب نکشد،... 😖❤️
ولی #لگدآخر...
را طوری به قفسه سینه ام کوبید که دلم از حال رفت،.. 😖😭😩از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و ناله ام در همان سینه شکست...
با نگاه بی حالم دنبال مادر مصطفی میگشتم...
و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش میکشد...
پیرزن دیگر ناله ای هم برایش نمانده بود
که با نفس ضعیفی فقط خدا را صدا میزد...😭✨
کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا میزدم..
که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بی رحمانه از جا بلندم کرد...
بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده میشدم و خدا را...😖😭😭😭😭😖😖😣😣😣
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_ودو
خدا را به همه ائمه(ع) قسم میدادم..
پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند.😖😖😖🤲🤲🤲🤲😭😭😭😭😭😭
از فشار انگشتان درشتش...
دستم بی حس شده بود، دعا میکردم زودتر خالصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند... تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد...😭😭😭🤲🤲🤲
خیال میکردم میخواهند ما را از خانه بیرون ببرند..
و نمیدانستم برای #زجرکش_کردن زنان زینبیه وحشی گری را به #نهایت رسانده اند....😨😨😭😭😭
که از راه پله باریک خانه...
ما را مثل جنازهای بالا میکشیدند... مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد😱😣 و همچنان او را میکشیدند که باصورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده میشد...😥😰😭
و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود..
که نفسی هم نمیزد...
ردّ خون از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود،..
هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم
مانده بود..و نمیتوانستم تصور کنم از دیدن جنازه ام چه زجری میکشد...
که این قطره اشک نه از درد و ترس که به عشق همسرم😭❤️ از گوشه چشمم چکید.
به #بام_خانه رسیده بودیم..
و تازه از آنجا دیدم زینبیه محشر شده است...😰😰😱😱
دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا میرفت..
و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانه های اطراف شنیده میشد...
چشمم روی آشوب کوچه های اطراف میچرخید و میدیدم💚حرم حضرت زینب (س)💚بین دود و آتش گرفتار شده...
که فریاد حیوان تکفیری👿🗣 گوشم را کر کرد...
مادر مصطفی را تا لب بام برده بود، پیرزن تمام تنش میلرزید..
و او نعره میکشید تا بگوید مردان این خانه کجا هستند.. 😰😰😰😰😰😰😭😭😭😭😭
و میشنیدم او به جای #جواب، #اشهدش را میخواند که قلبم از هم پاره شد...
میدانستم نباید لب از لب باز کنم..
تا نفهمند ایرانی ام و تنها با ضجه هایم التماس میکردم او را..😩😖🤲🤲😭😭😭
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa