eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
7.2هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️رمان (بر اساس واقعیت) 📌بودن یا نبودن 🍃رمضان از نیمه گذشته بود ... اونها شروع به برنامه ریزی، تبلیغ و هماهنگی کردن ... . 🍃پای بعضی از گروه های صلیب سرخ و فعالان حقوق بشر به مسجد باز شده بود ... توی سالن جلسات می نشستند و صبحت می کردند ... . 🍃یکی از این دفعات، گروهی از یهودی ها با لباس ها و کلاه های عجیب اومده بودند ... . 🍃به شدت حس کنجکاویم تحریک شده بود ... رفتم سراغ سعید ... سعید پسر جوانی بود که توی مسجد با هم آشنا شده بودیم ... خیلی خونگرم و مهربان بود و خیلی زود و راحت با همه ارتباط برقرار می کرد ... به خاطر اخلاقش محبوب بود و من بیشتر رفتارهام رو از روی اون تقلید می کردم ... 🍃رفتم سراغش ... اینجا چه خبره سعید؟ ... . 🍃همون طور که مشغول کار بود ... هماهنگی های روز قدسه... و با هیجان ادامه داد ... امسال مجمع یهودی های ضد صهیون هم میان ... چی هست؟ ... چی؟ ... همین روز قدس که گفتی. چیه؟ ... 🍃با تعجب سرش رو آورد بالا ... شوخی می کنی؟ ... . 🍃. ... بعد از کلی توضیح، با اشتیاق تمام گفت: تو هم میای؟ ... سر تکان دادم و گفتم: نه ... 💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرج 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♨️رمان (بر اساس واقعیت) 📌من تازه دارم زندگی می کنم 🍃سرم رو به جواب نه، تکان دادم ... . 🍃من چیزی در مورد این جور مسائل نمی دونستم ... اون روز سعید تا نزدیک غروب دریاره فلسطین و جنایات و ظلم های اسرائیل برام حرف زد ... تصاویر جنایات و فیلم ها رو نشونم می داد ... بچه های کوچکی که کشته شده بودند ... یا کنار جنازه های تکه تکه شده گریه می کردند ... 🍃بعد از کلی حرف زدن با همون اشتیاق همیشگی گفت: تو هم میای؟ ... کی هست؟ ... روز جمعه ... 🍃سری تکون دادم و گفتم: نه سعید، روز جمعه تعطیل نیست ... باید تعمیرگاه باشم ... خیلی جدی گفت: خوب مرخصی بگیر ... . 🍃منم خیلی جدی بهش گفتم: واقعا با تشنگی و گرسنگی، توی این هوا راهپیمایی می کنید؟ این دیوونگیه ... این اعتراض ها جلوی کسی رو نمی گیره فقط انرژی تون رو تلف می کنید ... 🍃با ناراحتی خم شد و از روی زمین جعبه ها رو برداشت ... یه مسلمان نمیگه به من ربطی نداره ... باید جلوی ظلم و جنایت ایستاد ... ساکت بمونی، بین تو و اون جنایتکار چه فرقی هست؟ ... . 🍃هنوز چند قدم ازم دور نشده بود ... صدام رو بلند کردم و گفتم: یه نفر رو می شناختم که به خاطر همین تفکر، بی گناه افتاد زندان ... بعد هم کشتنش و گفتن خودکشی کرده ... من تازه دارم زندگی می کنم ... چنین اشتباهی رو نمی کنم ... 🍃برگشت ... محکم توی چشم هام زل زد ... تو رو نمی دونم... انسانیت به کنار ... من از این چیزها نمی ترسم ... من پیرو کسیم که سرش رو بریدن ولی ایستاد و زیر بار ظلم نرفت ... . 🍃اینو گفت از انباری مسجد رفت بیرون ... هرگز سعید رو اینقدر جدی ندیده بودم ... 💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
سراپا وسعت دریا گرفتند همان مردان که در دل جا گرفتند تمام خاطرات سبزشان ماند به بام آسمان مأوا گرفتند شادی روح شهید والا مقام "محمد ابراهیم توفیقیان" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌟 🌟۳۱ درسم را پیگیر بودم،راستش برای برنامه های بسیج و تحقیقی که در مورد مباحث نظامی داشتم،بیشتر وقت میگذاشتم و همین گاهی نمره های من را مثل سیگنال های صوت بالا و پایین می‌برد.یک روز جمعه پایگاه بسیج برنامه کوه پیمایی داشتیم.از پنجشنبه که رسیدم خانه تمام کارهای درسی ام را انجام دادم.خاص بودن آن روز برای من بیشتر ازهمه بود،چون روح الله به خانه آمده بود.وقتی که خبردار شد قرار کوه پیمایی و راپل داریم،گفت:همراه ما می آید. سابقه ورود روح الله به بسیج و ارتباطش با مسئولین و مربی ها خیلی بیشتر از من بود و از همه مهمتر آقا مرتضی با روح الله خیلی صمیمی تر از من بود. تا نمازصبح یک ساعتی وقت داشتیم که روح الله من را بیدار کرد. روح الله کاملا برعکس من بود ،خیلی مرتب و سعی میکرد هرکاری راسر ساعت خودش انجام دهد.همیشه هم به من تذکر میداد که (رسول یکم مرتب باش). منم همیشه با خنده میگفتم:باشه، باشه. قبل از اینکه از خانه بیرون بیاییم ،نگاهی به من کرد و گفت :مگه امروز راپل کار نمی‌کنیم؟سرم را برای تایید حرفش تکان دادم. از داخل کوله اش یک بسته بیرون آورد به من داد،گفت :بیا اینو برای تو خریدم. بسته را باز کردم، یک جفت دستکش برزنتی مخصوص راپل برای فرود بود،سریع دستم کردم.خیلی شیک و خوش فرم بود. فرید با برادر بزرگترش فرزاد سرکوچه منتظر ما بودند،به فرید گفتم روح الله برایم دستکش خریده است.فرید گفت:مبارکه.این جوری موقع فرود،کف دستت اذیت نمیشه. گرم حرف زدن با فرید بودم که روح الله صدایم کرد .دوتا کیسه کوچک به ما دادوگفت:با فرید وسایل کوله ها را مرتب کنید.وسایل راپل را داخل این کیسه های کوچک بریزید،وقتی رسیدید پای کار معطل نشید.کوله ها را خالی کردیم .به فرید گفتم بیا چک کنیم .من میگم،تو ببین هست؟ _طناب چه _هست ..... _یومار و دستکش. _بله قربان همه چیز هست نگاهی به فرید کردم،از حرفش خنده ام گرفته بود،خیلی جدی گفت:چیه تو قربانی دیگه. من مطمئنم که یک روزی تو آدم نظامی موفقی در یک رده خاصی میشی که نیروهای تحت امرت بهت بله قربان میگن. باخنده گفتم:من یک روز قربانی میشم،آن هم فقط برای حضرت زهرا س اسم حضرت زهرا س که آمد، انگار به دل هردومان چنگی زده باشند،فرید گفت:انشالله دوتایی..تو دلم گفتم :من زودتر. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
‌زمان ما هم مثل همیشه رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم که بیداد میکرد ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم خودمان برای زندگیمان تصمیم می گرفتیم همین ها بود که زندگیمان را زیباتر می کرد. 🌷 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد قرائتی: در انتخابات شرکت کنید نه به خاطر این که همه مسئولان کارشون درسته توجیه کار غلط مسئولین حماقته تضعیف نظام جنایت است شرکت نکردن در انتخابات خوشایند دشمن است 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹 در بحبوحه عملیات بیت المقدس ۲ در ساعات ابتدایی اولین روز از بهمن ماه ۶۶، طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق، این دو شهید بزرگوار و تعدادی از نیروهای گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) در تاریکی شب توسط تیربار عراقی به شهادت میرسند. 🔸 بجهت گره خوردن کار و لزوم عقب نشینی سریع نیروها، ابتدا پیکر مطهر این عزیزان رو در همان منطقه زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا (نفر وسط) و چند نفر دیگه می مانند تا به هر شکلی شده پیکر جامانده ی دوستانشون رو برگردونن. 🔸 در طی روشنی روز و به جهت دید کامل دشمن به منطقه، حرکتی نداشتن لذا با بهره‌گیری از تاریکی شب و در اوج برف و سرمای کوهستانی منطقه، ابدان مطهر شهدا رو با مشکلات بسیار روی دوششون حمل کرده و به عقب منتقل میکنن. 🔸 سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن که اونجا این عکس به یادگار می ماند. «هدیه کنیم به روح مطهر همه ی شهدا صلوات بر محمد و آل محمد (ص)» 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷 شهید نوجوان ۱۶ ساله که مثل یک عارف پخته ۷۰ ساله با خدا مناجات کرده؛ خدایا! تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت... اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و در عین حال مزه اش را به تو می چشانم..! پس خدا! برای خلاصی از این هوس ها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست...! شهید 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مصطفی ردانی پور: در همه گرفتاری‌هاتون توسل داشته باشید به خود آقا(حضرت ولیعصر عج)، همه گره‌ها به دست ایشون باز می‌شه.. شهدا با توسل به این ابرقدرت، با دست خالی جلوی یه دنیا ایستادگی کردند. شهیدمصطفی_ردانی_پور🕊 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
: 🌸 آخرین شام را که داشتیم با هم می‌خوردیم، سر سفره از من پرسید: اگه شهید بشم، چی کار می‌کنی؟ گفتم: منم مثل بقیه همسران شهدا، مگه اونا چی کار می‌کنن؟ خدا به هممون صبر می‌ده. گفت: امکانش هست مثل فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مفقود بشم و جنازم برنگرده. خندیدم و گفتم: این جوری اجرش بیشتره، خدا یه ثوابی هم واسه چشم انتظاری‌مون می‌نویسه. ✍️خاطرات مریم غنی‌زاده همسر شهید یوسف سجودی (برگرفته از کتاب زندگی یعنی همین) 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷کسی می تواند از سیم خار دارهای دشمن عبور کند که در سیم خار دارهای نفس خود گیر نکرده باشد شادی روح جانباز شهید والا مقام "قربانعلی داودی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت‌همتون‌ختم‌بخیروشهادت‌ان‌شاء‌الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
مدافع حرم تاریخ تولد : 1360/10/07 محل تولد : مشهد تاریخ شهادت : 1395/08/20 محل شهادت : حلب - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند محل مزار شهید : مشهد - بوستان خورشید ⚡️دختری که به برکت وجود مزار شهید محجبه شد. ✍ هنگام تشییع پیکر شهدای غواص در هاشمیه، شهید از مسئولان مراسم پرسید ڪه آیا این شهدا در پارک خورشید دفن می‌شوند یا خیر ڪه جواب منفی دادند. آن زمان شهید بسیار تاسف خوردند که چرا برای پیشبرد اوضاع فرهنگی و عقیدتی در شهر از حضور شهدا بهره‌ نمی‌برند و آنها را از مردم دور می‌ڪنند. به همین علت وصیت ڪرده بود خودش در پارک خورشید دفن شود و معتقد بود حتی اگر بتواند یک جوان را تحت تاثیر قرار دهد برایش ڪافی است چندماه بعد از دفن همسر شهیدم دختر جوانی در حالی که ‌اشک می‌ریخت نزد من آمد و گفت اتفاقے به همراه دوستش سر مزار او رفته و شروع به درد دل ڪرده است ڪه شب خواب شهید را می‌بیند و بعد از آن به ڪلی تغییر می‌ڪند و محجبه می‌شود🌹 راوی: همسرشهید 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
مدافع حرم #شهید_جواد_جهانی تاریخ تولد : 1360/10/07 محل تولد : مشهد تاریخ شهادت : 1395/08/20 محل شهاد
✍گزیده ای از وصیتنامه: من دوست دارم شما خوانندگان و شنوندگان این وصیتنامه را به واجبات و ترک محرمات دعوت کنم و تاکید زیاد به خواندن واجب، خواندن نماز در اول وقتش که موجب رضای خدا می‌شود و به فرموده خداوند متعال در قرآن آدم را از زشتی‌ها و پلیدی‌ها دور می‌کند و چه زیباست خواندن آن در اول وقت که موجب آرامش و آسایش می‌شود و به نقل از مجتهد عارف ایت الله بهجت (ره) تاکید و مداومت کردن در خواندن نماز اول وقت آدم را خواسته یا ناخواسته به مراتب عالیه می‌رساند و چه بهتر از خواندن نماز اول وقت و دعوت کردن دیگران به این فریضه واجب؟ دوستان، آشنایان و محبین اهل بیت شما که عاشق و دوستدار ائمه اطهار هستید ولایت مداری را فراموش نکنید و رهبری جمهوری اسلامی ایران را تنها نگذارید. این سید بزرگوار که از سلاله پاک امامان ما هستند الحمدالله همیشه جانشان را داده‌اند که بر سر عهد و پیمان خویش ایستاده‌اند. ایشان را تنها نگذارید که دور شدن از امام خامنه‌ای موجب خوشنودی شیطان یا شیاطین دیگر همچون یهودیان، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و آل سعودی‌ها و دیگر کفار می‌شود و خویشتن را به تزکیه نفس مراقبت و نگهداری کنید و نگذارید بدی‌ها جای خود را با خوبی‌ها در نزد شما عوض کند و شما را از خداوند مهربان دور سازد. حجاب همان چادری است که پشت در خانه سوخت ولی از سر خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نیفتاد و من در این وصیتنامه به شما خواهر و برادر دینی عرض می‌کنم عشق فاطمه (سلام الله علیها) است که مرا می‌کشد به سوی سوریه و عراق فقط برای رضای خدا و به هلاکت رساندن دشمنان حضرت زهرا (سلام الله علیها) راهی شدم و چه عشق مسافرتی است. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌟🌟۳۲ بعداز نماز صبح راه افتادیم،اطراف باغستان پر بود از ارتفاعات کوتاه و بلند که با بچه های بسیج رفته بودیم. بین راه فرید با مجید شروع کردند به خاطره گفتن؛آن قدر پیاز داغ یک بار کوه رفتنمان را زیاد کردند که من خنده ام گرفته بود.خاطره ای که مجید و فرید تعریف میکردند،مربوط می‌شد به روستای سرهه که شمال کرج قرار گرفته بود.ما وسایلی مثل چادر،کیسه خواب و تجهیزات مورد نیاز را همراه با نصف نقشه راه داشتیم، نصف دیگر راهم باید صبر میکردیم آقا مرتضی به ما می‌داد که تصمیم گرفتیم خودمان برویم. مجید گفت:من یک اعتراف بکنم؟بااینکه من و احسان شاید یک سال کوچک تر یا بزرگ تر از شما دونفر بودیم اما آن یکی دو روز واقعا حرف شما برایم حجت بود.پیش خودم میگفتم ببین چقدر برنامه ریزیشون درست و دقیقه.در واقع من و رسول داشتیم فکر می‌کردیم حالا چی کار کنیم؟ شب اول را داخل چادر خوابیدیم ،من خودم تاصبح با اینکه داخل کیسه خواب بودم،،لرزیدم.مجید گفت؛رسول جان اضافه کن،زیرانداز،آب ،غذای کافی و دارو هم نداشتیم.صدای خنده مان در صف پیاده روی پیچید.آقا مرتضی که سر ستون بود،آمد کنار ما و هم قدم با ماشد،فرید قدمهایش را تندتر کرد،وقتی کتار ما رسید،گفت؛آقا ما با حداقل تجهیزات راه افتادیم،شب اول رسیدیم دوران شام خوردیم و توی چادر خوابیدیم ،صبح که شد از آقایی به اسم حاج عباس آدرس پرسیدیم ،بنده خدا گفت:،همین مسیر خاکی رو مستقیم برید،یکی دوساعت بعد می‌رسید به روستای سرهه.... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت علی به خوابش اومد مثل حضرت علی شهید شد... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🇮🇷🍃. . . زخمیِ عشقی وطنَم! حاج قاسم: فرمانده! تا الی الابد ، جمهوری اسلامی حرم است🇮🇷 ❤️ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭 کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد : ابراهیم شهید شد...😭😭😭 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ فیلم کمتر دیده شده از تکبیر گفتن حاج قاسم سلیمانی در شب ۲۲ بهمن ماه، الله اکبر ♦️شهید آوینی: «انقلاب اسلامی به عنوان یگانه مظهر حق در جهان امروز تنها در نبرد رودر رو با باطل است که تمامیت می رسد واین چنین رودررویی ما با آمریکا به عنوان مظهر بزرگ شیطان اجتناب ناپذیر و حتمی است. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
اولیـن وصیتم این است که : «برادران و دوستان.. رهبر انقلاب و گل سرسبـد کشورمان راتنها نگذارید و پشتوانه و حامی ایشان باشید.» 🇮🇷 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♨️رمان (بر اساس واقعیت) 📌به من اعتماد کن 🍃روز قدس بود ... صبح عین همیشه رفتم سر کار ... گوشی روی گوش، مشغول گوش دادن قرآن، داشتم روی ماشین یه نفر کار می کردم ... اما تمام مدت تصویر حنیف و حرف های سعید توی سرم بود ... . 🍃ازش پرسیدم: _از کاری که کردی پشیمون نیستی؟ ... خیلی محکم گفت: _نه، هزار بار هم به اون شب برگردم، بازم از اون زن دفاع می کنم ... حتی اگر بدتر از اینم به سرم بیاد... . 🍃ولی من پشیمون بودم ... خوب یادمه ... یه پسر بیست و دو سه ساله، ماشین کارل رو ندید و محکم با موتور خورد بهش... در چپش ضربه دید ... کارل عاشق اون ماشین نو بود ... . 🍃اسلحه اش رو از توی ماشین در آورد ... نمی دونم چند تا گلوله توی تنش خالی کرد ... فقط یادمه کف خیابون خون راه افتاده بود ... همه براش سوت و کف می زدن ... من ساکت نگاه می کردم ... خیلی ترسیده بودم ... فقط ۱۵ سالم بود ... . 🍃شاید سرگذشت ها یکی نبود ... اما اون بچه هایی رو که مسلمان ها شعارش رو می دادن ... من با گوشت و پوست و استخوانم وحشت، تنهایی و بی کسی شون رو حس می کردم ... 🍃ترس، ظلم، جنایت، تنهایی، توی مخروبه زندگی کردن ... اینها چیزهایی بود که سعی داشتم فراموش شون کنم ... اما با اون حرف ها و تصاویر دوباره تمامش برگشت ... . 🍃اعصابم خورد شده بود ... آچار رو با عصبانیت پرت کردم توی دیوار و داد زدم ... لعنت به همه تون ... لعنت به تو سعید ... . 🍃رفتم توی رختکن ... رئیس دنبالم اومد ... _کجا میری استنلی؟ ... باید این ماشین رو تا فردا تحویل بدیم. همین جوری هم نیرو کم داریم ... 🍃همین طور که داشتم لباسم رو عوض می کردم گفتم: _نگران نباش رئیس، برگردم تا صبح روش کار می کنم ... قبل طلوع تحویلت میدم ... . _می تونم بهت اعتماد کنم؟ ... 🍃اعتماد؟ ... اولین بار بود که یه نفر روم حساب می کرد و می خواست بهم اعتماد کنه ... 🍃محکم توی چشم هاش نگاه کردم و گفتم: _آره رئیس، مطمئن باش می تونی بهم اعتماد کنی ... 💫 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa