سلام بر آنان که
همواره در آرزوی باران،
در خون خود جاری شدند
و دشت عطشناک حیات را طی کردند،
تا سرخی عشق را در بهار شقایق
وسعت دهند ...
فروردین ۱۳۶۷ ؛ سلیمانیه
منطقه عملیاتی بیتالمقدس۴
عکاس : احسان رجبی
#یاد_شهدا_باصلوات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۷۴
فکر کنم برای چهارمین بار تاریخ اعزام مشخص شد.به حامد گفتم:به خاطر وسایلی که همراهم هست،من با حسین میام فرودگاه.حدود ساعت سه و نیم صبح بیدار شدیم.وسایلم را مرتب کردم.قبل از اینکه سراغ ادکلن هایم بروم،روح الله جدیدترین ادکلنی که خریده بود را آورد به من داد.
بابا قرآن را دست گرفته بود،گفت:این ساک وسایلت خیلی سنگینه،میخوای من تا فرودگاه بیام؟جلو رفتم دست و صورت مهربانش را بوسیدم، گفتم:دست شما درد نکنه ،حسین کمکم میکنه.مامان کنار دست بابا ایستاده بود،گفت:مراقب خودت باش.
خم شدم و دست هایش را بوسیدم،گفتم؛کربلا رفتی خیلی دعام کن.خیلی دلم کربلا میخواد.مامان بغضش را پنهان کردو گفت:چشم،انشالله زودتر قسمتت بشه.
روح الله برخلاف دفعات قبل که بالا خداحافظی میکرد،ظرف آب را از مامان گرفت و آمد داخل آسانسور و گفت:من میام پایین. .ته دلم خیلی خوشحال شدم.برادر بزرگتر داشتن یکی از بهترین حس های دنیاست.روح الله مثل همیشه لحظه آخر سفارش های خودش را کرد و گفت:خیلی مراقب خودت باش،موقع کار حواست رو جمع کن،ما رو بی خبر نذار.ساک هایم را داخل ماشین گذاشتم. موقع خداحافظی نزدیک گوشم گفت؛منتظرم برگردی.
برای یک لحظه نگاهم به چشم هایش افتاد،تمام محبتش شده بود حلقه اشکی که به زور مراقب بود روی صورتش سرازیر نشود
دلم نمیخواست سر خوردن اشک هایش را ببینم،برای همین از هم جدا شدیم و من سوار ماشین شدم.فرودگاه که رسیدیم ،وسایل را تحویل دادم و با حسین رفتیم نماز صبحمان را خواندیم.در فرصتی که داشتیم،دوری زدیم، حسین تا نزدیک گیت خروجی همراهم آمد. آخرین لحظه حسین مثل همیشه دستم را محکم فشار داد و گفت:برمیگردی،برمیگردی لبخندی زدم و گفتم؛ای بابا...
من گیت را رد کردم .حدود بیست دقیقه بعد زنگ زدم به حسین گفتم:داداش برو دیگه،رفتنمون اوکی شد،باید گوشیمو خاموش کنم.حسین گفت:یادت نره رسیدی خبر بده.
_باشه،دارم میرم خارجاااااا.
زدیم زیر خنده و تلفن را قطع کردیم.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#افطار_حرم_یار_می_چسبد❤️
قاب ڪردم همه جا بر روے دیوار حرم
نذرڪردم ڪہ بیایم صدویڪ بارحرم
آرزوے « #رمضان_های مرا» می بینی؟
ڪاش مهمان بشوم لحظه افطار حرم
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهید
●دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
●وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
#شهید_حسین_معز_غلامی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
تاریخِشهادتِیهپھلوونِمهربون
- یہمداح ..
- یہداداشِباغیرت !
- یہمردِواقعے ..
- یہسربازخالص !
- یہهمدمبینڟیر ..
کسیکهمزارششدپاتوقِدلشکستهها ..
صداششدروشناییِراهِگمشدهها ..
راهششدراههمہدلدادهها ..
#شهید_حسین_معز_غلامی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#ڪلام_شهید :
🔺پشتیبان رهبر و ولی فقیه خود باشید...
برای فرج و ظهور امام عصرمان، امام زمان عج دعا کنید...
از حیله و مکر دشمن غافل نشوید...
امر به معروف و نهی از منکر فراموش نشود.
.
#شهید_سعید_خواجه_صالحانی
●تولد: ۱۳۶۸/۱/۸ ،تهران
●شهادت:۱۳۹۶/۱/۴ ،حماء ، سوریه
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
بارفتن تو قهر زمین وزمان گرفت
گریید این زمین ودل آسمان گرفت
ازبس گناهکار زمین وزمان شدیم
آتش به سینه شعله زد وجانمان گرفت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
13.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | روایت حاج محمد احمدیان از
ماجرای زیبایِ شهادت اسطوره گمنام اسلام
"شهید علیاکبر جزی" از اصفهان معروف به
"شهیدِ دست زغالی" در عملیات فتح المبین
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷حسين املاکي حسيني زيست و شهيد شد و شهادتش الگو و درسي فراموش ناشدني شد به نام «ايثار » به امت عزيز اسلام آموخت.
چرا که در بحبوحه جنگ و نبرد و آتش حملات و شيميايي دشمن حسين املاک به بسیجی ای که ناله و استمداد کمک می طلبید، ماسک صورتش را برداشت و به صورت بسيجی بست و در نهایت هر دو شهيد شدند هم بسيجی و هم حسين املاکی
🌷پيام مقام معظم رهبری: شهيد املاكی شما، كه تویميدان جنگ شيميايي زدند، و خودش هم آنجا در معرض شيميايي بود،
بسيجی بغل دستش ماسك نداشت، شهيد
ماسك خودش را برداشت بست به صورت
بسيجي همراهش! قهرمان يعني اين!
"شهید حسين املاکی"
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
مقام والای #شهیدنظری و شفای یک مادر شهید
پدر شهید علیاکبر نظری ثابت نقل میکند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را میشوید. بالای سرش رسیدم گفتم: «خانم شما این شهید را میشناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمیشناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیدهام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زینالدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدتها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمیشدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیدهام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم. پسرم گفت: برو سر قبر علیاکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنجشنبه پدرش میآید سر قبرش، بگرد پیدا میکنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و شفا گرفتم. بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاههای متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به شهید علیاکبر نظری ارجاع دادم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#شهید_برونسی
خدايا...! اگر میدانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب میرود، حاضر بودم هزاران بار بميرم، تاهزاران دختر در دامان حجاب بروند...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
شهادت یعنی
متفاوت به آخر رسیدن
وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست...!❤️
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa