eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️↓ يكی از دوستانش، به جواد میگويد: ديگر به جبهه رفتن تو نياز نيست، چون ۲ برادرت شهید شدند، حتماً شفاعت تو را هم میكنند.جواد پس از پوزخندی می‌گويد: - اگر چند كوهنورد براي فتح قله‌ای بروند، تعدادی شروع کنند بروند بالا و تعدادي پائين بمانند؛ آيا هنگامی كه قلّه فتح شد آنان كه بالا هستند به پائينی ها مي انديشند يا منطقي تر آن است كه پائينی ها به بالاروندگان بينديشند و طريقه آنان را پی گيرند...؟! جواد، قبل از شهادت، خواب میبيند؛ با پدر در جبهه هستند و در عملياتی عراقی ها آنان را تعقيب می كنند! جواد به طرف خاک عراق فرار‌ می كند، امّا پدر جا مي ماند! او ميگفت: همانطور كه ميدويدم از مرز عراق گذشتم و خودم را به حرم امام حسين(ع) رساندم، در ذهنم بود تا داخل حرم رفته و ضريح ۶ گوشه را ببينم، داخل شدم و دقيقاً ۶ گوشه را ديدم!! سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ هر بار که برادران واحد تبليغات ، برای انجام مصاحبه اي دم و دستگاههاشان را بر می داشتند و می رفتند پيشش, جواد به بهانه ای از انجام مصاحبه طفره مي رفت. گاه مي گفت: - من به اين نوع محاصبه ها اعتقادی ندارم! گاه مي گفت: - مصاحبه بايد توی خطّ مقدّم و در شرايط سخت عمليّاتی باشد! و گاه همين که مي آمد بدين خواستة آن ها جامه عمل بپوشاند, به محض مشاهده دوربين فيلمبرداری, پنهان مي شد و نقشة آنها را با شکست مواجه مي کرد. يک روز بهش گفتم: - آقا جواد! بگذار از تو فيلمی, عکسی, سخنی, چيزی به يادگار داشته باشند, آخه چرا اين همه لجاجت....؟ جواب داد: - فيلم بردار اصلی, خداست و اوست که ناظر بر اعمال ماست و همين برای ما کافی است! سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ - فروردین ماه سال ۹۵ بود که ستاره دیگری از دارالشهدای تهران خوش درخشید. گویی هزار سال از آن روز گذشته است... - یک‌بار در جمع دوستان قرار شد که برای هم دعا کنیم، هر کسی یک دعایی کرد، وقتی نوبت به محمدرضا رسید، گفت: از خدا می‌خواهم که پودرمان کند و هیچ اثری از ما باقی نماند... - وقتی برای تثبیت ارتفاعات العیس واقع در حلب به‌همراه همرزمان خود رفته بود، در کمین تکفیری‌ها که حدودا ۲۰۰ نفر بودند، گرفتار شدند. اولین نفر هم محمد رضا بود که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، تکفیری‌ها بدن آن‌ها را به گلوله بستند تا دیگر هیچ‌چیزی از آن‌ها باقی نماند... او در میان داعشی ها ماند و حتی نشانه ای از او به خانواده اش نرسید...تا امروز (۱۱آذر۱۴۰۰) بعد از ۵ سال پیکر پاکش‌‌ تشییع شد ... سرباز سیدعلی 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ در جاده بصره خرمشهر، همینطور که می دوید از پشت ، از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکرش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین می غلتید و حدود پنج دقیقه فریاد "یاحسین یاحسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت ، همه به گریه افتاده بودند. چند دقیقه بعد از توی کوله پشتیش وصیتنامه اش را برداشتند،نوشته بود:ألسلام علی الرأس المرفوع... -خدایا من شنیده ام که امام حسین ع با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهید بشوم. -خدایا شنیده ام که سر امام حسین‌ را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. -خدایا شنیده ام سر امام حسین‌ع بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام ، اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین‌ع خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر "یاحسین" باشد.... ‏سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ رفاقت‌های زمان جنگ عجیب بود؛ یک فرمانده گردان به نام ماشاءالله رشیدی داشتیم که شب عملیات کربلای ۵ می‌خواست وارد عملیات شود. دم خط ، به سنگر من آمد؛ گردان هنوز نرسیده بود، او موضوعی تعریف کرد. رشیدی فرمانده گروهانی به نام مسعود زکی‌زاده داشت که دو روز پیش شهید شده بود. رشیدی می‌گفت: من و زکی‌زاده باهم عهد بستیم که هر کدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید. دیشب زکی‌زاده را خواب دیدم که به من می‌گفت: ماشاءالله مرا دم در بهشت نگه داشتی چرا نمی‌آیی؟! وقتی رشیدی خوابش را تعریف کرد، فهمیدم که به زودی شهید می‌شود؛ او را نگه داشتم اما نموند و رفت خط و بلافاصله هم شهید شد...‌ سربازان روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ یک هفته قبل از شهادتش رفت لباس خرید گفت: این لباس خاص، لباس شهادته ! پدرش گفت: کو شهادت کو جنگ؟ - خدا بخواهد باب شهادت را باز کند می‌کند می گفت: هرکه را اسرار حق آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند‌ - مامان فکر نکن، چون تو خانه ات کلاس قرآن و مراسم داری و با خدا دوست هستی خدا با تو کاری نداره هاااا! نه، هر چه به خدا نزدیکتر بشی بلا‌ها بیشتر هست ! همش در مورد شهادت و حضرت زینب (س) صحبت میکرد و می گفت: مامان من مستجاب‌ الدعوه شدم، هر چیزی از دلم گذر می‌کند سریع اجابت می‌شود. حالا نمی‌دانم جزو آن عده‌ای هستم که خدا به فرشته‌ها می‌گوید ؛ زود دهانش را ببندید که دیگر صدایش را نشنوم یا اینکه خدا به من لطف کرده که هر چه از او می‌خواهم زود به من می‌دهد؟! سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ ⛈بـــــاران شدت گرفته بود ،بیرون از سنگر را نگاه می‌کردم... ناگهان چیزی در میان بـــــاران توجه مرا به خودش جلب کرد... دقت که کردم دیدم یک نفر در حال نماز خواندن است زیر بـــــاران...! با دقت بیشتری که نگاه کردم از تعجب دهانم باز مانده بود...!! مصطفـی بـــــود که زیر بـــــاران داشت نماز میخواند بعد ها ازش پرسیدم که چرا زیر بـــــاران نماز میخواندی ؟! گفت: میخواهم خودم را برای خدا لوس کنم.... سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ به خاطر جثه کوچکش هم اسلحه از قدش بلندتر بود و هم کلاه برای سرش بزرگ؛ اما تصمیم گرفت خونش در راه اسلام ریخته شود و شد. عبدالمجید که سنش کمتر از 15 سال بود جمله‌ای سوزاننده دارد که با آن می‌خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. می‌گوید: «همه خیال می‌کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!» آخرین عکسی که گرفت و خیلی هم‌ معروف شد در اردوگاه موقت کنار جاده اهواز – آبادان، مقابل انرژی اتمی ساعت 5 بعداز ظهر در تاریخ نهم اردیبهشت 1361 بود درست یک روز قبل از شهادتش.... سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
  ♥️↓ گفت: سه روز دیگر اینجا عملیات می شود با شوخی گفتم : بارک الله، مطمئنی؟ خیلی جدی گفت: بله . با تعجب گفتم: بابا تو علم غیب داری؟ خندید و گفت: نه حاج آقا علم غیب من کجا بود ؟ ولی به شما می گویم تا سه روز دیگر عملیات می شود . بالاتر از این را هم دوست داری بهت بگویم؟ گفتم : بالاتر چیست؟ گفت : حاجی جون سه روز دیگر عملیات می شود. من هم راهی این عملیات می شوم و توی همین عملیات هم شهید می شوم. سه روز بعد... همه بچه ها زیر آن آتش بی امان دشمن به رو دراز کشیده بودند، اما مهدی از شدت خستگی نشسته روی زمین و دراز نکشیده تا مرا دید گفت: حاجی تو هم که اینجایی؟ گفتم: بله چرا تو باشی ما نباشیم. یک مقداری که نشست و نفسش تازه شد در جا بلند شد و با تمام قامت ایستاد آتش هم خیلی سنگین بود، من از جا نیم خیز شدم، دستش را گرفتم و فریاد زدم: مرد، به تو می گویم دراز بکش تا آتش سبک بشود. مهدی ابتدا دراز کشید ولی لحظه ای بعد به سرعت بلند شد و ایستاد. گفتم چرا دوباره بلند شدی؟ گفت: حاجی، من تا به امروز در مقابل تیر و تانک و توپ دشمن سر خم نکرده بودم، این یک دقیقه ای هم که اینجا دراز کشیدم برای این بود که شما گفتید دراز بکش والا من آدمی نبودم که زیر آتش این نامردها دراز بکشم... تا لحظه ای که شهید شد دقیقاً 72 ساعت طول کشید. سرباز روح الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ هیچ وقت درحرم حضرت معصومه سلام الله علیها باکفش دیده نشد ازوقتی خادم حرم شد ، میگفت: به من مهدی نگویید،بگویید: امضاهایش بانام مهدی ایمانی غلام کریمه نقش می بست سرباز روح‌ الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ بعد از نماز می‌خواستم حسین آقا را ببینم و درباره موقعیت منطقه و یک سری مسائل مربوط به اطلاعات و عملیات با هم صحبت کنیم دنبالش فرستادم و داخل ستاد لشکر منتظرش ماندم. در حالی که اورکتش را روی شانه‌هایش انداخته بود وارد شد، معلوم بود که از نماز می‌آید و فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده در حالی که به او لبخند زدم نگاه معنی داری به او انداختم. سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و قبل از اینکه حرفی بزنم گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بنده‌ی او به سر و وضعم برسم...! سرباز روح‌ الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
♥️↓ بعد از ظهر‌ عاشورا‌ پشت ترڪ‌ِ‌ موتورش‌ بودم‌ تو‌ اصفهان رسیدیم‌ به‌ یه‌ چهار راهِ‌ خلوت.. پشت‌ چراغ‌ قرمز ایستاد.. بهش‌ گفتم: امید چرا‌ نمیرۍ؟! ماشینۍ‌ ڪه‌ اطرافت‌ نیست! بهم‌ گفت: رد ڪردن‌ چراغ‌ خلاف‌ قانونه‌ و‌ امام‌ گفته رعایت‌ نڪردن‌ قوانین‌ راهنمایۍ‌ رانندگۍخلاف‌ شرعه پس‌ اگه‌ رد‌ بشم‌ گناهه‌ داداش.. من‌ شب‌ تو‌ هیئت‌ اشڪ‌ چشمم‌ ڪم‌ میشه.. :) سرباز روح‌ الله 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa