#هو_العشق🌹
#پلاڪ_پنهاݩ
#قسمت16
#فاطمه_امیرے_زاده
با صدای صحبت دو نفر آرام چشمانش را باز کرد ،همه چیز را تار می دید،چند بار پلک زد تا دیدش بهتر شد،صدا بسیار آشنا بود به سمت صدا چرخید،کمیل را که در حال صحبت با پرستار بود،دید،
سردرد شدیدی داشت ،تا خواست دستش را تکان دهد ،درد بدی در دستش پیچید،و صدای آخش نگاه کمیل و پرستار را به سمت تخت کشاند.
پرستار سریع خودش را به سمانه رساند ومشغول چک کردن وضعیتش شد،صدای کمیل را شنید:
ــ حالتون خوبه؟
ــ سمانه به تکان دادن سرش اکتفا کرد،که با یادآوری صغری با نگرانی پرسید:
ــ صغری؟صغری کجاست؟حالش چطوره؟
ــ نگران نباشید ،صغری حالش خوبه
سمانه نفس راحتی کشید و چشمانش را بست.
****
دو روز از اون اتفاق می گذشت،سمانه فکرش خیلی درگیر بود ، می دانست اسید پاشی آن روز بی ربط به کاری که کمیل انجام داده نیست،با اینکه کمیل گفته بود شکایت کرده و شکایت داره پیگیری میشه اما نمی دانست چرا احساس می کرد که شکایتی در کار نیست و امروز باید از این چیز مطمئن می شد.
روبه روی آینه به چهره خود نگاهی انداخت،آرام دستی به زخم پیشانیش که یادگار دو روز پیش بود کشید،خداروشکر اتفاقی نیفتاده بود فقط پای صغری به خاطر ضربه بدی که بهش خورده شکسته.
چادرش را روی سرش مرتب کرد و از اتاق بیرون رفت،سید با دیدن سمانه صدایش کرد:
ــ کجا داری میری دخترم؟
ــ یکم خرید دارم
ــ مواظب خودت باش.
ــ چشم حتما
سریع از خانه بیرون رفت و سوار تاکسی شد .آدرس کلانتری که به صغری گفته بود غیر مستقیم از کمیل بپرسه، را به راننده داد.
مجبور بود به خانواده اش دروغ بگوید ،چون باید از این قضیه سردربیاورد،اگر شکایت کرده که جای بحثی نمیماند اما اگر شکایتی نکرده باشد...!!!
بعد حساب کردن کرایه به سمت دژبانی رفت و بعد دادن مشخصات و تلفن همراه وارد شد .
ــ سلام خسته نباشید
ــ علیک السلام
ــ سرگرد رومزی
ــ بله بفرمایید
ــ گفته بودن برای پیگیری شکایتمون بیام پیش شما
ــ بله بفرمایید بشینید
****
سمانه نمی توانست باور کند،با شنیدن حرف های سرگرد رومزی دیگر جای شکی نمانده بود،کمیل چیزی را پنهان می کند،تصمیمش را گرفت،باید با کمیل صحبت می کرد.
سریع سوار تاکسی شد و به سمت باشگاه رفت!
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#هو_العشق🌹
#پلاڪ_پنهاݩ
#قسمت17
#فاطمه_امیرے_زاده
روبه روی باشگاه بدنسازی که نمای شیکی داشت ایستاد ، با اینکه به خاطر حرف های آن شب کمیل هنوز عصبی بود، اما باید از این قضیه سر درمی آورد.
آیفون را زد و منتظر ماند اما جوابی نشنید،تا می خواست دوباره آیفون را بزند،در باز شد و مرد گنده ای از باشگاه خارج شد،سمانه از نگاه خیره اش لرزی بر تنش افتاد؛
ــ بفرمایید خانوم
ــ با آقای برزگر کار داشتم
ــ اوه با کمیل چیکار داری؟بفرمایید داخل،دم در بَده.
و خودش به حرف بی مزه اش خندید !
سمانه کمیل و باشگاه لعنتیش را در دلش مورد عنایت قرار داد.
ــ بهشون بگید دخترخاله اشون دم در منتظرشون هست
و از آنجا دور شد و کناری ایستاد.
پسره که دانسته بود چه گندی زده زیر لب غر زد:
ــ خاک تو سرت پیمان، الان اگه کمیل بفهمه اینجوری به ناموسش گفتی خفت میکنه
سمانه می دانست آمدن به اینجا اشتباه بزرگی بود اما باید با کمیل حرف می زد.
بعد از چند دقیقه کمیل از باشگاه خارج شد و با دیدن سمانه اخمی کرد و به طرفش آمد:
ــ سلام ، برای چی اومدید اینجا؟
ــ علیک السلام، بی دلیل نیومدم پس لازم نیست این همه عصبی بشید
کمیل دستی به صورتش کشید و گفت :
ــ من همیشه به شما و صغری گفتم که نمیخوام یک بارم به باشگاه من بیاید
ــ من این وقت شب برای صحبت کردن در مورد گفته هاتون نیومدم،اومدم در مورد چیز دیگه ای صحبت کنم!
ــ اگه در مورد حرف های اون شبه،که من معذرت...
ــ اصلا نمیخوام حتی اون شب یادم بیاد،در مورد چیزی که دارید از ما پنهون میکنید اومدم سوال بپرسم.
ــ چیزی که من پنهون میکنم؟؟اونوقت چه چیزی؟
ــ چیزی که دارید هر کاری میکنید که کسی نفهمه،راست و حسینی بگید شما کارتون چیه؟
کمیل اخمی کرد و گفت:
ــ سید و خاله فرحناز یادتون ندادن تو کار بقیه دخالت نکنید؟؟
ــ چرا اتفاقا یادم دادن،اینم یادم دادن اگه کار بقیه مربوط به من و عزیزانم بشه دخالت کنم.
ــ کدوم قسمت از کارام به شما و عزیزانتون مربوط میشه اونوقت
سمانه نفس عمیقی کشید وگفت:
ــ اینکه از در خونه ی عزیز تا دانشگاه ماشینی مارو تعقیب کنه،اینکه شما برای اینکه نمیخواید اتفاقاتی که برای کسی به اسم رضا برای شما اتفاق بیفته و همه ی وقت دم در منتظر ما موندید،بازم بگم؟؟
کمیل شوکه به سمانه نگاه کرد
ــ بگم که همون ماشین اون روز نزدیک بود اسید بپاشه روی صورت خواهرت
کمیل با صدای بلندی گفت:
ــ بسه
ــ چرا بزارید ادامه بدم
کمیل فریاد زد:
ــ میگم بس کنید
#ادامه_دارد...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
پرسش✨♨️
سلام، دختر من چهارده سالشه ، وقتی بچه بود سعی میکردم لباسهای ساده تنش کنم، چندین مرتبه توسط بعضی از اقوام مسخره شد
برای تفریح میرفتیم خانوادگی ،واین افراد چون خودشون حجاب مناسبی نداشتن وبچه هاشونو خیلی تیپ میکردن
ولباسهای لختی تن بچه هاشون میکردن، بچه ی منو که ساده پوش بود مسخره میکردن
الان دخترم بااینکه خودم وخواهرام مهجبه هستیم ،حجاب مناسبی نداره ، مانتو تنگ میپوشه آرایش میکنه موهاشو بیرون میذاره اصلا از ما الگو نگرفته متاسفانه ، پیش خودم میگم شاید یکی از علت هاش مسخره کردن اون ها باشه
باید چکار کنم خیلی نگرانم😔
🌸🌸✨پاسخ
⚜ از کودکی باید برای حجاب دخترهاتون برنامه ریزی کنید، وقت بگذارید
باقصه های کودکانه ، و با زبان کودکی طوری که قابل فهم باشه برای دختر بچه هاتون توضیح بدین
⚜دختر بچه ها لباسهای دخترونه وشیک را خیلی دوست دارند
باید طوری لباسهاشون باشه که هم این حسشون ارضا بشه و احساس کمبود نکنند نسبت به بقیه
هم حجاب در اون رعایت شده باشه
این که میفرمایید دخترتون ساده پوش بوده ، ومورد تمسخر قرار گرفته
یکی از علت هایی هست که ممکنه روی دخترتون تاثیر گذاشته باشه
⚜یک اصل مهم برای نهادینه کردن حجاب در کودک رفت آمد نکردن با افراد بد حجاب هست
اگه اقوامی دارید که بخاطر تیپ وعدم رعایت حجابشون روی بچه هاتون تاثیر میذاره
رفت وآمدتون وفقط در حد ضرورت کنید
لزومی نداره با این افراد تفریح رفت
⚜ داشتن جو صمیمی خانواده و محبت کردن محارم مثل پدر ، برادر
خیلی تاثیر داره
الان تواین سن
اصلا یکی بدو باهاش نکنید
با بحث ودعوا کار خرابتر میشه
سعی کنید رابطه عاطفی باهاش داشته باشید.
به صورت غیر مستقیم براش حجاب وجا بیاندازید .
باهدیه ، تشویق و حتما توجه داشته باشید در انتخاب دوست ومحیط تحصیلش و بازم مهم هست که با افراد بد حجاب رفت وآمد نداشته باشید
از خدا هم کمک بخواین ان شاالله که خدا کمک خواهد کرد🌹🌹
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زوجی که دو سال باهم در یک خانه زندگی کردهاند در ظاهر به راحتی از خیانتهای خود حرف میزنند ولی زن غرق در بهت،ناراحتی و اشک است و مرد از ازدواج با او منصرف شده!
🔺این بیبندوباری جنسی نهایت آمال طرفداران سبک زندگی غربی است
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🎥 زوجی که دو سال باهم در یک خانه زندگی کردهاند در ظاهر به راحتی از خیانتهای خود حرف میزنند ولی زن
روی این کلیپ میشه ساعت ها صحبت کرد
درس گرفت و افسوس خورد
اما چند نکته ذهنم در این کلیپ مشغول کرده
اول اینکه چه کسی یا کسانی پشت این جریان هست
برنامه تلوزیونی ویا مسابقه ای که بی عفتی ورواج میده وقبح شکنی میکنه
تا جامعه بیشتر وبیشتر در باتلاق فساد فرو بره🤔
دوم اینکه این دختر دارای احساس دوگانه ای شده
هم طبق ذات انسانیش و زن بودنش از خیانت اون آقا ناراحته تا حدی که جلو اشکش ونمیتونه بگیره
اما برای اینکه نشون بده من متجدد وفهمیده هستم لبخند میزنه 🤔
واین نتیجه تبلیغاتی هست که به خوردشون داده شده
سوم اینکه واقعا از رابطه های این مدلی تنها کسی که آسیب میخوره دختر هست
حتی توی کشورهایی که روابط آزاده
واین واقعا کوچک کردن وپایمال کردن یک زنه که بعد از مدتها کامجویی به راحتی رها بشه
متاسفانه در جامعه ما هم ازدواج سفید رو به افزایش هست
ازدواجی که هیچ قید وبندی نداره
و پایانش چیزی شبیه این کلیپه
آزموده را آزمودن خطاست
کاش بعضی از جوانهای ما که تحت تاثیر تبلیغات غرب وباصطلاح روشنفکرها هستند
کمی بدون تعصب تامل کنند ،آخر این نوع آزادی ها پوچی است ❌❌❌
که به کجا چنین شتابان⁉️
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#هو_العشق 🌹
#پلاڪ_پنهاݩ
#قسمت18
#فاطمه_امیرے_زاده
هر دو ساکت شدند،تنها صدایی که سکوت را شکسته بود نفس نفس زدن های عصبی کمیل بود،با حرفی که سمانه زد ،دیگر کمیل نتوانست بیخیال بماند و با تعجب نگاهی به سمانه انداخت:
ــ آقا کمیل چرا شکایت نکردید؟چرا گفتید شکایت کردید اما شکایتی در کار نبود؟
کمیل نمی دانست چه به دختر لجباز و کنجکاوی که روبرویش ایستاده بگوید،هم عصبی بود هم نگران.
به طرف سمانه برگشت و با لحت تهدید کننده ای گفت:
ــ هر چی دیدید و شنیدید رو فراموش میکنید،از بس فیلم پلیسی دیدید ،به همه چیز شک دارید
ــ من مطمئنم این..
با صدای بلند کمیل ساکت شد،اعتراف می کند که وقتی کمیل اینطور عصبانی می شد از او می ترسید!!
ــ گوش کنید ،دیگه حق ندارید ،تو کار من دخالت کنید ،شما فقط دخترخاله ی من هستید نه چیز دیگری پس حق دخالت ندارید فهمیدید؟
و نگاهی به چهره ی عصبی سمانه انداخت
سمانه عصبی با صدایی که سعی می کرد نلرزد گفت:
ــ اولا من تو کارتون دخالت نکردم،اماوقتی کاراتون به جایی رسید که به منو صغری آسیب رسوند دخالت کردم.ثانیا بدونید برای من هیچ اهمیتی ندارید که تو کارتون دخالت کنم،و اینکه اون ماشین چند روزه که داره منو تعقیب میکنه!
کمیل وحشت زده برگشت و روبه سمانه گفت:
ــ چرا چیزی به من نگفتید ها؟؟
سمانه لبخند زد و گفت:
ــ دیدید که من پلیسی فکر نمیکنم و چیزی هست که داری پنهون میکنید
کمیل از رو دستی که از سمانه خورده بود خشکش زده بود
سمانه از کنارش گذشت؛
ــکجا؟
ــ تو کار من دخالت نکنید
کمیل از لجبازی سمانه خنده اش گرفته بود اما جلوی خنده اش را گرفت:
ــ صبر کنید سویچ ماشینو بیارم میرسونمتون
کمیل سریع وارد باشگاه شد بعد اینکه همه کارها را به حامد سپرد و سویچ ماشین را برداشت از باشگاه خارج شد ،اما با دیدن جای خالی سمانه عصبی لگدی به لاستیک ماشین زد:
ــ اه لعنتی
نمی دانست چرا این دختر آنقدر لجباز و کنجکاو است،و این کنجاوی دارد کم کم دارد کار دستش می دهد،باید بیشتر حواسش را جمع کند فکر نمی کرد سمانه آنقدر تیز باشد و حواسش به کارهایش است،نباید سمانه زیاد کنارش دیده شود،نمیخواهد نقطه ضعفی دست آن ها بدهد.
نفس عمیقی کشید و دوباره به یاد اینکه چطور از سمانه رودست خورده بود خندید...
***
خسته وارد خانه شد،سلامی کرد و به طرف اتاقش رفت که با صدای مادرش در جایش ایستاد؛
ــ شنبه خانواده ی محبی میان
ــ شنبه؟؟
ـــ آره دیگه،پنجشنبه انتخاباته میدونم گیری فرداش هم مطمئنم گیری ،شنبه خوبه دیگه
سمانه سری تکان داد و به "باشه" ای اکتفا کرد و به اتاقش رفت
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#هو_العشق🌹
#پلاڪ_پنهاݩ
#قسمت19
#فاطمه_امیرے_زاده
سمانه با صدای گوشی ،سریع کیفش را باز کرد و گوشی را از کیف بیرون آورد، با دیدن اسم صغری لبخندی زد:
ــ جانم
ــ بی معرفت،نمیگی یه بدبخت اینجا گوشه اتاق افتاده،برم یه سری بهش بزنم
ــ غر نزن ،درو باز کن دم درم
و تنها صدایی که شنید ،صدای جیغ بلند صغری بود.
خندید و"دیوونه ای " زیر لب گفت.
در باز شد و وارد خانه شد،همان موقع یاسین با لباس های سبز پاسداری از خانه بیرون آمد،با دیدن سمانه لبخندی زد و گفت:
ــ به به دختر خاله،خوش اومدی
ــ سلام،خوب هستید؟
ــ خوبم خداروشکر،تو چطوری ؟ این روزا سرت حسابی شلوغه
ــ بیشتر از شما سرم شلوغ نیست
ــ نگو که این انتخابات حسابی وقتمونو گرفته،الانم زود اومدم فقط سری به صغری بزنم و برم،فردا انتخاباته امشب باید سر کار بمونیم.
ــ واقعا خسته نباشید،کارتون خیلی سنگینه
لبخندی زد و گفت:
ــ سلامت باشید خواهر،در خدمتیم ،من برم دیگه
سمانه آرام خندید و گفت:
ــ بسلامت،به مژگان و طاهاسلام برسونید.
ــ سلامت باشید،با اجازه
ــ بسلامت
سمانه به طرف ورودی رفت ،سمیه خانم کنار در منتظر خواهرزاده اش بود،سمانه با دیدن خاله اش لبخندی زد و که سمیه خانم با لبخندی غمگین جوابش را داد که سمانه به خوبی ،متوجه دلیل این لبخند غمگین را می دانست،بعد روبوسی و احوالپرسی به اتاق صغری رفتند ،صغری تا جایی که توانست ،به جان سمانه غر زده بود و سمانه کاری جز شنیدن نداشت،با تشر های سمیه خانم ،صغری ساکت شد،سمیه خانم لبخندی زد و روبه سمانه گفت:
ــ سمانه جان
ــ جانم خاله
ــ امروز هستی خونمون دیگه؟
ــ نه خاله جان کلی کار دارم ،فردا انتخاباته،باید برم دانشگاه
ــ خب بعد کارات برگرد
صغری هم با حالتی مظلوم به او خیره شد،سمانه خندید ومشتی به بازویش زد:
ــ جمع کن خودتو
ــ باور کن کارام زیادن،فردا بعد کارای انتخابات ،باید خبر کار کنیم،و چون صغری نمیتونه بیاد من خسته باشم هم باید بیام خونتون
سمیه خانم لبخندی زد:
ــ خوش اومدی عزیز دلم
سمانه نگاهی به ساعتش انداخت
ــ من دیگه باید برم ،دیرم شد،خاله بی زحمت برام به آژانس میگیری
ــ باشه عزیزم
سمانه بوسه ای بر روی گونه ی صغری زد و همراه سمیه خانم از اتاق خارج شدند.
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلت میخواد؟؟
هیچی نداری؟؟
عیب نداره، تو نیت کن، خدا بها میده
یاس کید شیطانه ❌
کلیپ وببینید، دلتون وصل شد من حقیر وهم دعا کنید🙏🍃
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#آزادی #تن و وطن
⁉️آیا می دانستید
طبق نتایج یک #تحقیق که در #روزنامه_گاردین #انگلستان منتشر شده مشخص شده در انگلستان 68% ، در هلند 73% ، در فرانسه 75% و در #آمریکا 81% خانم ها مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اند؟!
📰چنین گزارش هایی هر از چندگاهی در رسانه های کشورهای غربی منتشر می شود با این وجود در ایران عده ای معتقدند نباید در موضوع حجاب حساسیت به خرج داد و قائده و قانون خاصی تعیین کرد!
🚺به اعتقاد این افراد حتی حذف شدن حجاب هم مشکلی پیش نمی آورد و بعد از مدتی همه چیز برای مردم عادی میشود!!!
◽️البته در مورد اینکه همه چیز عادی میشود، حق با آنهاست
😉چون امروز در کشورهای غربی چنان ظرفیت ها بالا رفته که دیگر تعرض به زنان مشکل آفرین نیست و طبق همین گزارش روزنامه گاردین؛ آزار اذیت زنان برای مردان امری عادی شده و چندان آن را مهم نمی دانند!
✡به همین دلیل است که عده ای در حال مبارزه اند تا آزادی های جوامع غربی را در ایران رواج دهند. اما در جامعه ایران هنوز دید مردم چندان باز نیست و اگر خبری از جنس تعرض در کشور منتشر شود، به همان اندازه فضا متلاطم می شود که در کشور های غربی بعد از سخن گفتن علیه هولوکاست !!
🚸هنوز باید افراد آزادیخواهی مانند #مسیح_علی_نژاد و دار و دسته روسری به چوبش زحمت بکشند تا به مردم ایران بفهمانند در مورد مسائل ناموسی چندان لازم نیست حساسیت به خرج دهند و فقط در مورد شعار مرگ بر آمریکاست که لازم است خود را کنترل کنند و تنها در هنگام سخن گفتن علیه هولوکاست است که باید آزادی ها محدود شود!
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا