eitaa logo
پلاک خاکی
2.6هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
40 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
یقین دارم بزودی اشک ها و اندوه های پشت این تابوت کوچک، طوفانی خواهد شد که مختار گونه حرمله ها را نابود کند... علی اصغرها کوچکند، اما خون شان تا ابد علی اکبری می جوشد... @saharshahriary
و بی شڪیب نوشتیم السلام علیڪ نوشتیم السلام علیڪ بہ انتظار جوابیم صبح اول وقٺ الی الغریب نوشتیم السلام علیڪ💔 السلام_علیڪ_یا_ابا_عبدالله_الحسین😭 @pelakkhakii
تئاتر آئینیِ زیبا و بسیار دیدنیِ عُلیا مخدّره 🌹ویژه بانوان🌹 شروع ۱ الی ۱۰ مهرماه سالن سرچشمه https://www.tiwall.com/theater/oliamokhadare لینک مستقیم خرید بلیط در سایت تیوال @pelakkhakii
بهنام محمدی نوجوان 13 ساله‌ای که از فرط کوچکی جثه، اسلحه ژ-3 اش روی زمین کشیده می‌شد، با گشت زدن در محله‌ها رزمنده‌ها را از نقاط نفوذ دشمن مطلع می‌ساخت، او روزهای آخر مقاومت خرمشهر با ترکشی به قلب کوچک‌اش به شهادت رسید. #هفته_دفاع_مقدس یاد و خاطره شهدا گرامی باد🌹 @pelakkhakii
مدافع حرم سرافراز 💔 @pelakkhakii
👆💔😔 این‌ها سربازان امام زمان عجل‌الله‌تعالي‌فرجه هستند و موعد خويش را باز يافته‌اند. اصحاب آخرالزماني سيدالشهدا‌ عليه‌السلام به خون‌خواهي او آمده‌اند و همين پيمان است که آنان را در زير عَلَم صاحب‌الزمان عجل‌الله‌فرجه گرد مي‌آورد، چرا که عَلَم امام زمان نيز عَلَم خون‌خواهي سيدالشهدا است. ؛ اي خون‌خواهان حسين عليه‌السلام" گرد آييد. @pelakkhakii
هدایت شده از 📝 شعر؛ علیه السلام🪴
نشسته ام بنـویسـم برایتـان آقـا نشسته ام بنویسم فقط تو را دارم نشسته ام بنویسم مـرا حـرم ببرید که غیر کرب و بلا من مگر کجا دارم صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين شعرعلیه‌السلام در ایتا👇👇🌹 http://eitaa.com/joinchat/1666777100C9ca21a858d 🕊🕊
🌹🌹هفتم مهرماه سالروز شهادت سرداران اسلام فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا  وروزبزرگداشت فرماندهان دفاع مقدس را گرامی میداریم مِن الحقیر الی الشهید.. 🌹سلام...سلام ای سردارانِ شهید...سلام حاج ابراهیم...حاج حسین...حاج مهدی... آقاسیدمرتضی... 🌹سلام ای شهدای گمنام...سلام ای لاله های بی نام ونشون...سلام به همتون...از کجا بگم ...!؟ ازچی بگم...!؟ 🌹ازحرفهای نانوشته یا از درددلای خاک خورده...!؟ ازکجا...!؟ از غربت شما بگم یا ازتنهایی خودم...!؟ از عزّت شما بگم و یا از ذلّت خودم...!؟ 🌹خیلی وقته که چشمهامون را به شما دوختیم...کتابهاتون را میخونیم...عکسها و روایت فتحتون را می بینیم...چفیه می اندازیم...سرو صورتمون را شبیه تون میکنیم...موبایلهامون را پراز عکس وصدای شما میکنیم...سالی یکبار هم به زیارتتون میایم... فکه،شلمچه،طلاییه... 🌹جانمازمون پراز عطر شماست...مهر و تسبیحمون ازتربت شماست...آرزوی شهادت هم داریم...! 🌹اما چه جوری و به چه قیمتی،خدا میدونه...! 🌹دوست داریم مثل شماباشه...زندگیمون... نگاهمون...حرف زدنمون... فکر کردنمون... ازدواجمون... زندگی مشترکمون...راه و رسممون...ولی فقط دوست داریم...! 🌹رسیدن به همه اینها اراده میخواد... زحمت میخواد...یه دل درست و حسابی میخواد...یه دلی که تنها جای شما باشه... دلی که اسیر این دنیا نباشه...اسیر هوا وهوس نباشه... 🌹بُگذریم و بِگذارید چند کلمه خودمونی حرف بزنیم...! 🌹حاج ابراهیم همت...چه کردی با این دلِ من... وقتی عکست و اون نگاهِ پر معنات جلوی چشمام میاید می خواهم از خجالت آب بشم... پشت این چشمهای تو، پشتِ این نگاه آسمونی تو... خیلی حرف های ناگفته وجود داره 🌹حاج حسین خرازی...وقتی اون لبخند معنادار تو رو می بینم،بغض میکنم و یاد جمله ای میفتم که گفتی... "اگر کار برای خداست،پس گفتن برای چیست..." ان وقت می فهمم این لبخندِ تو همه اش برای رضای خدا بوده...! 🌹حاج عبدالحسین برونسی...قصه ی شما که دیگه گفتن نداره...! کتابتون هر روز دست به دست میشه...اما ای کاش کمی از معرفت ات...کمی از عشق و توجه و اخلاص ات بین ما دست به دست میشد...! کاش... شما پیش "حضرت مادر" آبرو داری... می شود سفارش ما را هم بکنی...! 🌹آقا سید مرتضیِ آوینی...شما اهل قلم هستی...اهل معرفت هستی... قلمِ ما کجا و قلمِ شما کجا... این شما بودی که به قلم و کاغذ آبرو دادی... ولی من چی... همه اش حرف... حرفها و نوشته هایی که خودم را پشت انها زندونی کردم... آقاسید کمکم میکنی تا آزاد بشوم...!؟ 🌹آقا مهدی زین الدین... خوب گفتی برادر...!وقتی به بچه ها میگفتی یک روزی یک آدمهایی میایند که غبطه میخوردند به حالِ ما...! آره حالا ان روز رسیده... ولی کاش من می فهمیدم اون حال و هوای شما را...! من کجا و شهادت کجا...!؟ 🌹آقای دکتر چمران... لابه لای وصیت نامه ات از عشقی حرف می زنی که من هیچوقت نتوانستم ان رو بچشم... به خاطر عشق، دنیا را زیبا می دیدی... به خاطر عشق بود که خدا را حس میکردی... به خاطر عشق، فداکاری کردی... چه عشقی...؟! آقای دکتر میشه این عشق رو برام معنا کنی... می شود یک نسخه ای برای این دلِ بیمار من بپیچی تا بفهمه "عشق" یعنی چی...؟! 🌹آی شهدا...با تک تکتون حرف دارم...ولی حیف که همه گفتنی ها را نمی شود گفت...! مثل همیشه باید تو پستوی ذهنم و قلبم خاک بخورد... آخه گفتن که دردی را دوا نمی کند...! باید عمل کرد..! که من... 🌹با این حرف ها شما برای ما دعا کنید...دعا کنید تا شرمنده تون نشویم...دعا کنید که ما هم 🌹 شهید🌹 بشویم 🌹آي شهدا خداکند یادتون هیچوقت از ذهن ما نرود، نه یک هفته، بلکه یک عمر، راه و رسم تون سرمشق زندگی مون باشه.. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @pelakkhakii 👈👈👈
هدایت شده از 📝 شعر؛ علیه السلام🪴
میل سفر در سر چرا دارم دوباره شوق زیارتنامه را دارم دوباره صحنی پر از خلوت شده فکر و خیالم انگار میل مشهدت دارم دوباره #یاامام‌رضا شعرعلیه‌السلام در ایتا👇👇🌹 http://eitaa.com/joinchat/1666777100C9ca21a858d 🕊🕊
🍃🍂🍃🍂🍃خاطره ای عجیب از مداحی کردن شهید ابراهیم هادی🍃🍂🍃🍂🍃 @pelakkhaki پائیز سال۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود! خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود. به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند. شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس گرفته بود! بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم! هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم! ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم. @pelakkhaki قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه. من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز. ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!! اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم. بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن. بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم. هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.💚😢 دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد. کتاب سلام بر ابراهیم – ص۱۹۰ پلاک خاکی اینجاست👇👇🌷 @pelakkhakii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
#برنامه_ویژه 📣 اجراي تعزيه علمدار کربلا و عزاداري🏴 🎤:با مداحی ذاکرین اهل‌بیت ع 🏁محدوده:نارمک،فرجام‌شرقی 🗓زمان:دوشنبه ١٦ مهر ⏰ساعت: ٤:٣٠ عصر #ویژه_خواهران @heyatalzahra