eitaa logo
پلاک خاکی
2.6هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
35 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر 1_جلسه دهم پارت 5.mp3
1.73M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت 5 ✨ تنهامسیر + روضه امام حسین (ع)
پارت 5 ✨🧡 🔹امام جعفر صادق علیه السلام : یاد مرگ شهوات را میکشه ؛ رگهای غفلت رو میبره ؛ قلب انسان رو به وعده های الهی قوی میکنه ؛ طبع انسان رو رقیق میکنه ؛ و هواپرستی رو در انسان می شکند ؛ آتش حرص رو در انسان خاموش میکنه ؛ و دنیا رو در چشم انسان حقیر میکنه ؛ این معنای اون قول پیغمبر اکرم (ص) است که می فرماید یک ساعت فکر کردم از یک سال عبادت بالا تر است. انسان وقتی به فکر مرگ بیفته طناب های خیمه دنیا بریده میشود و نزول رحمت آغاز میشود. کسی که از مرگ عبرت نگیره آدم شدنی نیست.
پلاک خاکی
*شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد* 💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم. یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه... 🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم. 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم. 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم. 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم. 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد. 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، 🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم. 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🌀 اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
تنها برای شهـــدا نیست میتونی زنده و سرباز حضرت زهرا (س) باشی.. اما یه شرط داره ؛ باید فقط [برای خدا] کار کنی... ❤️ @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 *صحنه ترور شهید شهریاری در سریال صبح آخرین روز* 🔹مجموعه تلویزیونی «صبح آخرین روز» با موضوع زندگی شهید شهریاری از روز ترور این شهید توسط صهیونیست‌ها آغاز شد. 🔹️ *شهید مجید شهریاری* در سال ۱۳۴۵ در زنجان متولد شد. وی متاهل و دارای دو فرزند به نام‌های محسن و زهرا بود. ◇ همسر این شهید بزرگوار، بهجت قاسمی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی است. ◇ وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیر کبیر و کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هسته‌ای در دانشگاه صنعتی شریف و دکترا را در رشته مهندسی هسته‌ای در دانشگاه امیرکبیر گذارند. ◇ *شهید شهریاری* پس از فراغت از تحصیل به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شهید بهشتی در دانشکده مهندسی هسته‌ای مشغول به کار شد و بعد از چهار سال به مرتبه دانشیاری و سپس استادی ارتقاء پیدا کرد. 🔹️ شهید شهریاری از سال ۸۳ تا زمان شهادت نماینده دانشگاه شهیدبهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هسته‌ای بود. ◇ وی همچنین عضویت در انجمن هسته‌ای ایران، مدیریت گروه کاربرد پرتوها، عضویت در شورای آزمایشگاه و شورای فناوری دانشگاه، عضویت در کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیات ممیزه، مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی و برگزاری چهار کمیته علمی و کارگاه آموزش را در پرونده اجرایی خود داشت. @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
جآنِ دِلِ یک ایرآن... :) ♥️ چقدر زخم نبودت.. عمیق و جان فرساست کجاست داغ تورا التیام فرمانده؟؟ @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
حسابش را بکن سال ١۴۴٢ جوان فلسطینی که تا دیروز سنگ هم برایش غنیمت بود و در حالی به دل معرکه میزد که سلاحش فقط قلاب سنگ بود و فشنگش تنها تکه سنگ... حالا این شبها نشسته و ایستاده و از تماشای موشک هایی که یکی پس از دیگری بر آسمان غزه پرواز می‌کند و بر سقف تل آویو فرود می‌آید تکبیر می‌گوید در این چند شب درگیری در فلسطین کم ویدئو ندیدم ولی چند شب پیش دیدم جوانهای فلسطینی در زیر آتش و خشم صهیونیست ها فریادی سر داده بودند که دل من یکی را سخت با خودش برد و قطعا لرزه بر تن اسرائیلی ها انداخته همگی می‌گفتند : خیبر خیبر یا یهود، جیش محمد سوف یهود یعنی ای یهودیان خیبرتان را به یاد آورید سپاه محمد بازخواهد گشت، بازخواهد گشت انَهم یرونَه بعیدا و نراه قریبا زمانه بر سر جنگ است یاعلی مددی مدد ز غیر تو ننگ است یاعلی مددی @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خبرنگار: چرا اومدی اینجا؟ تو خیلی بچه‌ای پسر: اومدم لب مرز، برم داخل - اونجا پر از سرباز اسرائیله + میدونم برای من سخت نیست. جّد من از بیروت تا اینجا را فتح کرد، من بقیه‌اش را، آزاد می‌کنم. - جدت تو کیه؟ + جّد من: - اسم تو چیه؟ + اسمم عماد مغنية @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
دعای‌ همه‌ ی ما ... ولی‌ اعمال‌ِ ما پر از ...!
اما من نگران سکانداری تحصیلکردگان انگلیس در دولت آینده هستم خصوصا در دستگاه سیاست خارجی😐 داستان انتخابات آنگونه که مافکرش را میکنیم ساده و راحت نخواهد بود . جبهه انقلاب برای پیروزی راهی جز رجوع به پدیده های جدید و جوان پسند ندارد @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
•[🌹🌱]• ڪسـانی ڪہ بـــــرای هـدایت دیـگـــران تــلاش مـی ڪنـنـد؛ بہ جای مردن، شهید می شوند . . . •| •| •| @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را در عــزا بنشـــاند او، شمـع و گل پـــــروانه را بشکنــد دستی که هتــک حرمـت این خانـه کرد شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد 🥀 💔 🥀 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
هر جا روی خاک میشینم - @Maddahionlin.mp3
4.06M
🔳 🌴هر جا روی خاک می شینم... 🌴هر جا سنگ قبر می بینم ... 🎤 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر 🔸 : 💢 جدی گرفته‌ایم زندگیِ دنیایی را و شوخی گرفته‌ایم قیامت را کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند، بیدار شویم! @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
▪️نه رواقی، نه گنبدی، حتی سنگ قبری سر مزار تو نیست ! ▪️غیر مُشتی کبوتر خسته خادمی، زائری کنار تو نیست ! @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
💥 واقعا این حرفایی که جوانان انقلابی طی سال های گذشته میزدن و صداشون به جایی نمیرسید الان داره از زبان این جوان مومن انقلابی شنیده میشه. 👌 واقعا دکتر محمد صدای رسای جریان انقلاب هست... خدا ایشون رو از شر دشمنان حفظ کنه.
کاش روزے بنویسند به دیواربقیع : کارگران مشغولند،کار احداث ضریح 🖤 کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع : چند روزی مانده به اتمام ضریح 🖤 کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : مهدۍ فاطمہ آید، به تماشاے ضریح 🖤 کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : فلش راهنما ،مرقد زهرای شفیع 🖤 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
شب جمعه است شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🍃 🍁🥀💔 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری || شب نشینی با شهدا امشب ؛ معرفی شهید مدافع حرم 《مصطفی صدرزاده》 وصیت نامه شهید صدرزاده که از دوران کودکی تا شهادت دغدغه فعالیت فرهنگی برای اهل بیت و شهدا را داشته است برای آنانکه در این زمینه فعالیت دارند قابل تامل است ؛ 《وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهل‌انگاری است. وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می‌آید اگر فکر کرده اید که شیطان می‌گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... تا جای که می‌توانید از تفرقه فرار کنید. عامل تفرقه غیبت و خبرچینی [ناخوانا] است. سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می‌کند و راه درست را نشانتان می دهد 》 (س) @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
✨﷽✨ 🌹داستان آموزنده🌹 ✍برای یکی از شهدا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمی‌شناختم، پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. می‌گفت در مدتی که ما گمنام و بی‌نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر می‎زد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. می‌گویند شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند. دانه‌های درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشده‌اش را پیدا کرده بود؛ گمنامی. ابراهیم همیشه می‌گفت خوشگل‌ترین شهادت را می‌خواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگل‌ترین شهادت است. سرانجام ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می‌خواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سال‌هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد. 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
...😔💔 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
🌹او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... 🌹اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...! 🔆 برنامه ریزی کرده بود و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم... سالهادر سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود... 🔆بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود !... عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در زندان انفرادی حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره، حسرت ۵دقیقه آفتاب و روشنایی را داشتم... برشی از زندگی آزاده شهیدسرلشکر خلبان @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
✨🌷 انتقام سخت یعنی : نمی گذارم قاتلان سردار تعیین کنند : چه بپوشم و چطور بپوشم... 💚🌺آنگونه رفتار میکنم که مرا به او نزدیکتر کند 🤲🏻✨ قول میدهم سنگرم را رها نکنم ..☔ ✋🏻 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊