آیتـ الله مجتهدی تهرانے(ره):
زنبور روی گل می نشیند
و مگس اینهمه گل را رها کرده و روی زشتی می نشیند.
مثل زنبور باشید و خوبی های مردم را ببینید،
بعضی ها مثل مگس می مانند و فقط دنبال عیب و بدی مردم می گردند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ...
قسم به خدایی که جز او خدایی نیست،
خداوند مومن را پس از توبه و استغفار عذاب نمی کند مگر به دو چیز:
سوظن به خدا، و غیبت مردم...
غیبت واقعا گرفتاری می آورد.
@pelakkhakii 👈👈🌷
شعری بلند، برای شهید بلندنظر مدافع حرم عشق مصطفی صدرزاده
اینجا بخوانید 👇👇👇👇
شعر، علیه السلام🌹
http://eitaa.com/joinchat/1666777100C9ca21a858d
پلاک خاکی
شعری نو از حمیدرضا شکارسری
تقدیم به شهدای غواص 🏊♀🌷
تصورش هم زنده به گورم میکند...
هوای داغِ جنوب...
لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکی، غواصی...
درست تا زیرلبت را محکم پوشانده...
دست و پاهای بسته....
دراز به دراز، کنارِ رفقای جوان، زخمی و ترسیده ات...
نمی دانی چه می شود...
تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه...؟؟!
اما...
صدای بولدوزر، وحشت را در نفست به بازی می گیرد...
ترس...
چشم های مادر... دست های پدر... زبان درازی های خواهر... کتانی های برادر... گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل.. آب یخ که شقیقه ات را به درد می آورد...
آخ... خدایا به دادم برس...
تنهای تنها...
بولدوزر، پذیرایی اش را آغاز می کند...
خااااااک... خاااااک
نفست را حبس می کنی به یادِ زمان خریدن، برای زندگی در زیر آب...
صدای ِ فریادهای خفه دوستان، قلبت را تکه تکه می کند...
بدنت روی زمین داغِ، زیر خاک سرد، چسبیده به لباسِ غواصی، آتش می گیرد...
دست های بسته ات را تکان می دهی...
دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب می کند... هوا برای نفس کشیدن نیست...
اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه های خاک می کنی...
اما انگار خاک ظالم است... هی سنگین و سنگین تر می شود.. دلت نفس می خواهد...
ریه هایت تمنا می کنند، جرعه ای زندگی را ...
مهمان نوازی می کنی... عمیق...
اما خاک...
فقط خاک است که در ریه ات، گِل می شود...
خدایا... کی تمام می شود...
صدای ترک خوردن استخوان های قفسه سینه ات را می شنوی...
دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند...
کاش دستانت را محکم نمی بست...
حداقل تا دلت می خواست، جان می دادی...
نه نفس...
نه دستانی باز، برای جان دادن...
گرما و گرما و گرما...
خدایا دلم مردن می خواهد...
مادر بمیرد... چند بار مردنت تکرار شد تا بمیری...؟
|😔💔
دعوتید به سنگر شهدا "پلاک خاکی"
👇👇👇👇👇
@pelakkhakii
#خاطرات_نماز
✨✨✨
ده سال با محمد زندگی کردم
هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه
غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه✅
به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد👌
مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد
بارها بهش می گفتم مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین
بذارین برسیم خونه ، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین🌹
محمد می گفت: شاید توی همین راه کوتاه عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم
الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم
اگه رسیدیم خونه ، کامل هم می خونم...
@pelakkhakii 👈👈🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #شهید بهشتی
برادر ها ، خواهر ها
عاشق شوید
زندگی به #عشق است.
عقل به آدم زندگی نمیده
عقل به آدم حساب میده چجور بخوره
چجور بهتر بخوابه
چجور بهتر پلاسیده بشه
چجور بهتر دل مرده باشه
عشق است که در درون انسان آش زندگی و شعله ی زندگی را بر می فروزاند...
🔸️نگاهت را به شهید بسپار
@pelakkhakii 👈👈🌷
💠 خواهر شهید #محمدرضا_دهقان
🔸 دوسال پیش با هم رفته بودیم بهشت زهرا(سلام الله علیها)، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانه هایش با #شهدا تمیز کردن سنگهای مزار و چیدن گل روی آن بود.
🔹 رسیدیم به مزار #شهیدمحرم_ترک
رفت نشست کنار مزار و گفت: "سریع اینجا از من عکس بنداز
" با تعجب گفتم "چرا اینجا؟؟
پاشو کنار آقارسول ازت عکس بگیرم! "
🔸 گفت " نه ! شهید ترک کلید فتح شهدای ایران توی سوریه ست. آقارسول و آقا محمود رضا هم اینجا عکس دارن! ازم عکس بنداز که بعد از شهادتم پخش کنی..."
🔹 عکس انداختم اما به او خندیدم و گفتم: اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران شهید بودند!!
⭕️ گاهی فکر می کنم چقدر لحظه پروازش را دور میدیدم.
🔸️حالا سه شهید کنار مزار شهید محرم ترک عکس دارند.
@pelakkhakii 👈👈🌷
🍃❤️
ما تشنه عشقیم ❤️
شنیدیم که گفتند 🗣
رفع عطش عشق 💚
فقط نام حسین❤️ علیه السلام است❣
@pelakkhakii 👈👈🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاربری نوشت؛
حالا او دیگر نه یارانه معیشت میخواهد نه بنزین سهمیهای...
او فقط آغوش گرم پدر را می خواهد
آیا برای این هم تدبیری دارید؟
طفل شیر خوار شهید امنیت مرتضی ابراهیمی بر بالین پدر 😭😭😭
@pelakkhakii 👈👈🌷
ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل تمام شد،جلورفتم و سلام کردم.بعد گفتم: آقاابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد وگفت: کار که عیب نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه،مطمئن می شم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم:اگه کسی شما رو اینطورببینه خوب نیست،تو ورزشکاری و...
خیلی هامی شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت:ای بابا،همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد،نه مردم.
📚سلام برابراهیم
@pelakkhakii 👈👈🌷
💚 سلام آقای من💚
آلوده ایم حضرت باران ظهورکن
آقا تو را قسم به شهیدان ظهورکن
در هم بخر بیاو بکش دست بر سرم
ای تکیه گاه عالم امکان ظهورکن
آقا بیا به حق همان مادر جوان
صاحب عزای مادر خوبان ظهورکن
#صبحتون_مهدوی
@pelakkhakii 👈👈🌷
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
صبحی که شروعش با توست...خورشید دیگر اضافیست... !🌞
✿ اَلَّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِڪــَ الفَرَج ✿
✨السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ الله✨
ِ✨یا اباصالحَ المهدی✨
✨یا خلیفةَ الرَّحمنُ✨
✨یا شریکَ القران✨
✨ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ✨
✨سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان✨
🌺 اَلَّلـــــهُمَّ عَجِّـــــل لِوَلیـــــِڪَ الفـــــَرَج
با #سلام_بر_ارباب_بی_کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْك
َ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ الله
ُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْن
ِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🌹🌹🌹🌹🌹
یارَبَّ الحُسَینِ، بِحَقِّ الحُسَینِ،اشفِ صَدرَ
الحُسَینِ، بظُهورِالحُجَّة
🌹🍃اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ،فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَکَ،لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَکَ،لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَکَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@pelakkhakii 👈👈🌷
پدر میگفت : کمرم یکبار شکست ...
آن هم لحظه ے بوسیدنش بود !!
بهمن ۱۳۶۵_ آخرین وداع حاج رجبعلے لیوانے با پیکر پسر شهیدش محمدرضا لیوانے
@pelakkhakii 👈👈🌷
پلاک خاکی
در #وصف شما هرچه بخواهیم بدانیم باید که 👌فقط #سوره_والشمس بخوانیم... #آرامش این لحظہ ما لطف شماهاسٺ
❤️🍃|
چندین بار #محمد گفته بود که بریم #پینت بال،اما هر دفعه مشکلی پیش میومد و نمیشد بریم.
یه روز بالاخره قسمت شد و رفتیم باهم.
وقتی رسیدیم #محمد گفت رو لباساتون این لباس هایی که اینجا گذاشتن بپوشید که یهو اتفاقی واستون نیفته.به منم گفت چند تا بپوش که خواستیم بزنیمت زیاد کبود نشی،فقط یکم کبود شی.😂
گفتم ممنون از لطفت واقعأ هههههه،رفیقایی مثل تو کم هستن...😒
من 4دست لباس پوشیدم و از شانسمون لباس آخری رنگش خاکی بود و با بقیه کامل فرق داشت.کامل قابل شناسایی بود.هر کی لباس خاکی میدید میگفت این فلانی هست و بزنیمش😩
اکثرشم #محمد زد.🙂
لطف زیادی به من داشت 😂بدش با خنده میگفت من زدمت.شانس آوردم کلاه ایمنی سرم بود،☺️
با محمد خیلی شوخی و خنده داشتم.اومدم گفتم شانس ما همش خورد تو سر.گفت خوبه که،
#شهیدشی سرت رو از دست میدی.🙈
گفتم پس از نشانه های الهی هست و خندیدم گفتم پس وای بحال تو که همه تیرا میخوره تو شکم و پهلوت..😢
«اما وقتی شهید شد،وقتی دیدمش و درمورد شکم و پهلوش شنیدم گفتم وای بحال من..»
آخرشم که با نقشه پلیدانه ی یکی از رفقارو تیر بارون کردیم و باهاشم عکس انداختیم😂
خیلی خوب بود خدایی
روز خوبی بود.روزای خوب زیادی با محمد داشتم.جز خنده رو من ندیدمش.واقعأ الان دلتنگشم.💔
#خاطره
#شهید_محمد_رضا_دهقان
#رفیق
•═•••🍃🌹🍃•••═•
@pelakkhakii 👈👈
•═•••🍃🌹🍃•••═•
استاد حسن عباسی.MP3
42.32M
#صوت سخنرانی استاد حسن عباسی
🔸در یادواره شهدای بسیج مسجد جامع ابوذر
🔸زمان: ۵ آذر ۹۸
🔸مکان: تهران، پیروزی، مسجد جامع ابوذر
🌐 @pelakkhakii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باید_محاکمه_شوید
کاری از کانال جدال احسن با سخنرانی روشنگرانه استاد حسن عباسی
🔸در یادواره شهدای بسیج مسجد جامع ابوذر
🔸زمان: ۵ آذر ۹۸
🔸مکان: تهران، پیروزی، مسجد جامع ابوذر
#محاکمه_زنگنه #محاکمه_زنگنه_مطالبه_ملی #محاکمه_زنگنه_درخواست_ملت_ایران
@pelakkhakii 👈👈🌷
••🌷🍃
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب، سر باید داد
آن شیرزنی که شوهرشگشتشهید
می گفت در این راه، پسر باید داد...
#هفتهبسیج
#بایادِپرستوهایدمشق...
♥️•~°
@pelakkhakii 👈👈🌷
طی عملیات تفحص،در منطقه چیلات پیکر دو شهید پیدا شد...
یکی ازین شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود...
لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو بود بر دامن داشت.
معلوم بود که شهید دراز کش مجروح بوده است
هر دو پلاک داشتند
پلاکها را دیدیم که پشت سر هم است
555_556
فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.
معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند با هم میرفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر
دیدیم آن شهیدی که نشسته است #پدر است و آن شهید دراز کش #پسر...
قصه ی آشنای حسین و علی اکبر😭
شهیدِ پدر #سید_ابراهیم_اسماعیل_زاده_موسوی
و #سید_حسین_پسر
اهل روستای باقرتنگه بابلسر
کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم....
@pelakkhakii