🌱😇#پوستر🌿😇
ـــــــــــــ💔ـــــــــــــ
به مناسبت سالروز تولد شهید
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
16.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️♨️#مصاحبه_داغ♨️♨️
💢💢♨️حاضری در اِزای گرفتن گوشی آیفون۱۲ پرومکس،♨️♨️
♨️♨️جلوی دوربین روزه تو باز کنی؟⁉️❓
🔸مواظب باشیم اون دومیه نباشیم😁🔹
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
🌱💔#خاطره💔🌱
💔ــــــــخاطره از شهید ابراهیم هادی ـــــ💔
🔸اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود.
🔹در ارتفاعات گیلان غرب بودیم.
🔸با حسرت به ابراهیم گفتم :
🔹یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده
🔸عبور و به شهر خودشون برن؟
🔹ابراهیم هادی گفت : چی میگی!
🔸روزی میاد که از همین جاده مردم ما
🔹دسته دسته به کربلا سفر می کنند!
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
🌱💔#خاطره💔🌱
💔ــــــــخاطره از شهید ابراهیم هادی ـــــ💔
🔸همراه ابراهیم راه می رفتیم.
🔹عصر یک روز تابستان بود.
🔸رسیدیم جلوی یک کوچه.
🔹بچه ها مشغول فوتبال بودند.
🔸به محض عبور ما،
🔹پسر بچه ای محکم توپ را شوت کرد.
🔸توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد.
🔹به طوری که ابراهیم لحظه روی زمین نشست.
🔸صورتش سرخ سرخ شده بود.
🔹خیلی عصبانی شده بودم.
🔸به سمت بچه ها نگاه کردم
.🔹همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
🔸ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساک خودش.
🔹پلاستیک گردو را برداشت
. 🔸داد زد: بچه ها کجا رفتید!
🔹بیایید گردوها رو بردارید!
🔸بعد هم پلاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت کردیم.
🔹توی راه با تعجب گفتم:داش ابرام این چه کاری بود!؟
🔸گفت: بنده های خدا ترسیده بودند.
🔹از قصد که نزدند.
🔸بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع را عوض کرد.
🔹اما من می دانستم انسانهای بزرگ در زندگیشان اینگونه عمل می کنند.
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
01-A3-Full-Resolotion-MaxPictures-ART.jpg
حجم:
8.1M
🌱🔸🔹با کیفیت پوستر بالا🔹🔸🌱
🌱💔#پروفایل🌱💔
🔹سالروز تولد شهید ابراهیم هــــ💔ـــــادی
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🔸#کلیپ🔹🌱
💔شهادت حاج حسین بادپا💔
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313