بہ‌مادر‌قول‌داده‌بود‌برمۍگردد -چشم‌مادر‌به‌استخوان‌هاۍبی‌جمجمه‌ افتاد،لبخند‌تلخی‌زر‌و‌گفت: بچم‌سرش‌مۍرفت‌ولۍقولش‌نمۍرفت..🚶🏻‍♂💔 -محفل امشب با یاد شھدا آغاز میکنیم -و ان‌شاءالله هدیه‌‌ای‌به‌شهدا..)

یہ روزۍ جوون‌هایی هم‌سن ‌وسال من وشما از همین دنیا بودن ولی به دنیا دل‌نبسته بودن کارشون به جایی رسید که تصمیم گرفتن برن سوریه

گفت میخوام برم پیش خانوم زینب رفت سوریه با پرچم یا عباس و سربند یا فاطمه(سـ) بند پوتینشو سفت بست و بند دلش باز کرد..

یه پلاڪ یه دست لباس سربندش و در اخر.. -بھشٺ -آغوش ارباب

مگه نگفتیم از همین دنیا؟ مگه مثل ما نبودن؟ پس چۍ شد این همه فرق بین‌ما و انها؟! چیکار کردن؟ یا بهتره بگیم چیکار نکردن؟🚶🏻‍♂💔

شنیدید حاج حسین‌یڪتا‌میگن: چطور‌دلت‌مۍیاد‌بمیرۍ‌که‌حتۍ به‌جنازتم‌دست‌نزنن! شھید‌بشیدتا‌سرتیکه‌کفنتون‌دعوا‌بشه🚶🏻‍♂

رفقا اگه نمیتونی به شھدا برسی قبول🖐🏼 حداقل کاری کن باعث ناراحتیشون نشی به برادر‌شھیدت قول بده ظاهرۍ دوستش نداشته باشی

قول بده‌‌که‌عکسش‌میذاری پروفایلت به حرفاش عمل کنی نه برعڪس حرفاش..) نیاد روزی که ببینیم عشقمون به شهدا زبونۍ بوده و ڪاری نڪردیم💔

میدونید رسم پدر فرزندۍچیه دیگه..! اینڪه وقتۍ بچه‌حالش‌خوب نیست نگرانه دل شکستش -بابا بیاد بچرو در اغوش بگیره و ارومش کنه🚶🏻‍♂

باباۍ من میشه یڪ شبۍ مثل امشب بیاۍپیشم سرمو بذارم رو دامانتون یکۍیکۍ اشڪ‌هام از ڪنار چشمم‌جارۍباشه با صداۍقشنگتون‌بگید: چیہ‌فرزندم؟🚶🏻‍♂💔

تو منہ صاحب‌الزمان‌داری ڪی اذیتت کرده؟🚶🏻‍♂ من حواسم بھت هسٺ وقتۍ دلٺ میشڪنه و ناراحتۍ منم پا به پات گریه میکنم💔

تو بہ من خیره شوۍ ؛ من بہ تبسم‌ هایت خنده بر روۍِ لبت یکسره باشد ڪافی‌ست :) چه خیال زیبایۍبود🚶🏻‍♂ من رو سیاع کجا و پدرجانمان کجا💔🖐🏼