خب حالا خودت بذار جاۍاربابم
تویی که فقطکارتگیرمیکنهمیریپیشش
کسیکهتورفاقتڪمنذاشته
کسیکهباتمامبدیایمنوتو
بازهمپایرفاقتامون،مونده
ولی فقط من و توییم که دَم از رفیق و رفاقت
میزنیم مشـــــتۍ:/
رفیقخوبزندگیم..ارباب♥️
میخوام برگردم پیشت
میخوام حر بشم
آغوشت هنوزم برام بازه؟
میخوام همه بدیهارو جبرانڪنم..
امشب حرفمو زمین نمیزنۍنه..؟
اربابم♥️
#توامیدنوکراتی
میدونم که منو میبخشی
من و شمـــــا اگه نوڪریم
باید امضاۍکربلامون بگیریم..
سفر مشهد..
ڪربلا که گذشٺ..مشهدم همھ رفتن به جز من و شما..
اگه نگرفتیمایکاش حداقل خوابشو ببینیم
ببین چیکار کردیم که لیاقت نداریم حتی شب جمعه خواب صحن و سراۍارباب ببینیم..💔🌿
این دل خیلۍوقتھ نیاز بہراهرفتن
تو کربلا دارھ
نیاز بھ مشھد و حال و هواش
دیگہحس میڪنم گٌم شدم..!
#گمشدمبینجاموندنا
#گمشدممیونزیارتۍکهحقشپایمالشد
پله پله تا شهادت🌹
سلام همراهان لحظهایباشهدا 🖐🏼♥️ حالتون چطورھ؟! امشب هم درخدمتتون هستیم ساعاتی😅 تا شب تو چالشمون شرک
یه داستان خیلی ڪوتاه باهم بخونیم و بریم
پاسخ هاتون بخونیم..♥️🌿
سوالۍهم بود درخدمتیم🌙
همسایہ ضامن آهـو بود..✨
یہ روز ڪه داشتہ از بازار رد میشدھ تا برسه
حـــــرم..
میگفت:
نیمه راه که رسیدم
دیدم یه خانم جوونی یکم میوه و سبزی و حالا چیزایی که میخواست رو گرفته بود
گفت: میتونید اینارو برای من بیارید داخل خونه؟!•⁉️•
تقریبا ۱۷،۱۸ سالم بیشتر نبود
گفتم من که دارم میرم حرم بذار
یک ثوابی هم بڪنم
-در خونشون رسیدم
بنده خدا خیلی اصرار کرد یک چای بخورم
منم به اصرار قبول ڪردم..🌸
حواسم نبود
وقتۍ برگشتم دیدم چادرشو در آوردھ
خانم جوونۍهم بود..
حس ڪردم دیگھ نبایـد اونجا باش
-متوجه شدم تمام درهاۍ بیرون قفل شدھ
-دیوار ها خیلۍبلند بود