eitaa logo
ساکنین پلاک "8"
146 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
6هزار ویدیو
100 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📗🕊 🌈هرروزدرمحضر نهج البلاغه 👇 🌅قال علی علیه السلام مَنْ أَطَالَ الاَْمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ. 🌅امام(عليه السلام) فرمود: كسى كه آرزويش را طولانى كند اعمال بد انجام مى دهد. حکمت/۳۶ @pellake8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک. التماس دعا🤲 @pellake8
✳️ اینجا حرم همه‌ی معصومین است! 🔻 (ره) می‌فرمود: سلام الله علیها با علیه السلام ارتباطاتی خیلی قوی‌ دارند. در حرم او همه‌ی معصومین را باید زیارت کرد؛ چون حرم آن حضرت، حرم معصومین است لذا جا دارد خوانده شود. 📚 از کتاب 👤 راوی: حجت الاسلام علی بهجت @pellake8
📰صفحه اول روزنامه‌های چهار شنبه 26 آبان ۱۴۰۰ @pellake8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هـر روزیـک صفحـه قـرآن برای: 🤲سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه 🌷هدیه به شهــدا 💐هدیه به روح پدران ومادران ازدست رفته 🤲آمرزش گناهان 🤲سـلامتی تمـام مـریضها صفحه/۱۰۰ @pellake8
برای سلامتی وفرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات
🌅دعای هفتم صحیفه سجادیه برای شفای همه مریضها ورفع گرفتاریها🤲 @pellake8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗🕊 🌈هرروزدرمحضر نهج البلاغه 👇 🌅قال علی علیه السلام وَقَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الاَْنْبَارِ، فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَاشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ. مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا يَنْـتَفِعُ بِهَـذَا أُمَـرَاؤُكُمْ! وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلى أَنْفُسِـكُمْ فِي دُنْيـَاكُمْ، وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ. وَمَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَأَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ اين سخن را امام(عليه السلام) زمانى بيان فرمود كه در مسير حركتش به شام كشاورزان و دهبانان شهر «انبار» با او ملاقات كردند (و به عنوان احترام) از مركب پياده شده و با سرعت پيش روى او حركت كردند (و اين مراسمى را كه نشانه خضوع فوق العاده در برابر امراى ستمگر بود انجام دادند). 🌅امام(عليه السلام) فرمود: «اين چه كارى بود كه كرديد؟» عرض كردند: اين رسوم و آدابى است كه ما اميران خود را با آن بزرگ مى داريم 🌅امام(عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند زمامداران شما از اين عمل بهره اى نمى برند و شما با اين كار در دنيا مشقت زياد بر خود هموار مى سازيد و در قيامت بدبخت مى شويد. چه زيان بار است مشقتى كه به دنبال آن عقاب الهى باشد و چه پرسود است آرامشى كه با آن امان از آتش دوزخ فراهم گردد. حکمت/۳۷ @pellake8
☄️ عمامه عاریتی؟!. 📝 زمانی که مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری قصد هجرت به ایران داشت می‌رود محضر امیر المؤمنین (ع) در حرم زیارت و به آقا امیر المؤمنین می‌ گوید: آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آینده‌ی زندگی‌ام، این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند. ایشان، سه ماه نجف می‌ ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف می‌شد، از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می‌ کرد. سه ماه هم ایشان کربلا می‌ ماند، جمعاً می ‎شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز نا امید می‌ شده که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمی‌ دانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم می‌‍‌رود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب می‌ خوابد، خواب سید الشهداء (ع) را می‌ بیند. آقا می‌ فرمایند: "شیخ عبد الکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می‌ خواهی به عنوان الگو؟". می‌ گوید: بله آقا!. می‌فرمایند: "فردا صبح وارد حرمِ ما که می‌ خواهی بشوی، طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ ساله‌یی نشسته، عمامه‌یی کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد می‌ شوید، این جوان بلند می‌ شود وارد حرم می‌ شود یک سلامی پایین پا به من می‌ کند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج می‌ شود بعد از طلوع فجر. این جوان را در یاب که یکی از انسان‌های بزرگ است ". حاج شیخ می‌ فرماید: بیدار شدم، طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء (ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آن جا به صحن رفت. دنبال اش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا، بایست من با تو کار دارم. بر گشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامه‌ی من عاریتی است " و رفت. از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه‌ پس‌ کوچه‌ های کربلاء، دنبال اش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دو باره در حال حرکت بر گشت و گفت: "آقا! عبای من هم عاریتی است " و رفت. آقای حاج شیخ عبد الکریم می‌ گوید: دیدم دارد از دست ام می‌ رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه‌‌ی دو امام، با این دو کلمه دارد می‌ گذارد و می‌ رود. دویدم و خودم را به او رساندم و دست اش را گرفتم و گفتم: بإیست. عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ی من عاریتی است یعنی چه؟، شش ماه التماس کرده‌ ام تا شما را معرفی کرده‌ اند، کار داریم به شما. یک نگاهی به حاج شیخ می‌ کند و می‌ گوید: "چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". آقا شیخ عبد الکریم می‌ گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سید الشهداء (ع). به حاج شیخ عبد الکریم می‌ گوید: "امروز چندمِ ماه است؟". حاج شیخ عبد الکریم روز را می‌ گویند. می‌ گوید: "دنبال من بیا". در کوچه‌ پس‌ کوچه‌ های کربلا می‌ روند تا به خارج از کربلا می‌ رسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بوده. می‌ رسد به درِ آن اتاق و می‌ گوید: "این جا خانه‌ی من است، فردا طلوع فجر، وعده‌ی دیدار من و شما همین جا ". می‌ رود داخل و در را می‌ بندد!. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی می‌ خواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده‌ی من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام. ایشان می‌ فرماید: لحظه‌ شماری می‌ کردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا، روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله‌ی پیر زنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می‌ زد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم!. در زدم، دیدم پیر زنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت این جا خانه‌ی من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجا ست؟ گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پا های این جوان به قبله دراز، هنوز بدن اش گرم است. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم.... یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم، این خاطره را نقل کرده بود از دوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع) به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ی من عاریتی است، عبای من عاریتی است!. فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. می‌ خواست به من بگوید: شیخ عبد الکریم حائری! مرجعیت، عاریتی است؛ ریاست، عاریتی است؛ خانه‌های تان، عاریتی است؛ پول‌ های حساب تان، عاریتی است؛ وجود تان، عاریتی است؛ سلامتی‌تان، عاریتی است. هر چه می‌ بینید، عاریه است و امانت است؛ دل به این عاریه‌ ها نبندید @pellake8
☑️ هر كسى وظيفه‌اش اين است كه بايد بشود. انسان قرآنى كسى است كه: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، حرف میزند پاك، غذا مى‌خورد پاك، مى‌بيند پاك، خيالش طاهر، ذكرش، عقلش، قَلَمش، امضايش، شهادتش، كسب ‌و ‌كارش، همه قرآنى است. چون انسان آنچه را مى‌شنود، آنچه را مى‌بيند، همه را مسّ مى‌كند و انسان قرآنى كسى است كه "لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون"َ. 📚 برگرفته از کتاب گفت‌و‌گو با علامه حسن‌زاده آملی ص ۶۵ 👇👇 @pellake8
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد! حتما هم اتفاق افتاده! دیشب ساعت یک در مسیر خانه متوجه خانمی شدم که کنار خیابان ایستاده و بیش از ۲۰ خودرو اطرافش را گرفته‌اند. دختر بی توجه به مزاحمت‌ها دور میدان میچرخید، همه خودرو ها هم به دنبالش و تعدادشان هم افزوده میشد. گوشه‌ای ایستادم، ‏▫️ حدودا ۲۲ساله و مشخص بود دختر موجهی است و از این آزارها ناراحت است. صحنه ای که شاید فقط با حمله گله کفتارهاو گرگ های درنده به یک موجود بی پناه قابل مقایسه باشد! خواهرم همراهم بود رفت و نیم ساعتی صحبت کرد، من هم با فاصله اندکی کنارشان ایستادم تا شاید از مزاحمت‌ها کم شود. ‏▫️ خواهرم برگشت و گفت دو شب قبل با خانواده دعوایش شده و وسایل‌ش را جمع کرده و از خانه بیرون زده! از ترس با خانواده هم تماس نگرفته، دوستانش هم جایی نداشتند که این دو شب را بماند. نه جایی برای ماندن داشت و نه پولی برای هتل رفتن! دو روز تمام در خیابان راه رفته.راه !بدون اینکه بخوابد ‏▫️ با اصرار خواهرم سوار ماشین شد. رفتیم برایش غذا گرفتیم. از آنچه فکر میکنید داغون‌تر و خسته تر بود، تمام مدت اشک ریخت. نیم ساعتی صحبت کردیم تا راضی شد با۱۳۷تماس بگیریم، پذیرفت شب را در یکی از مراکز بگذراند. برایش سخت بود ولی چاره‌ای نداشت. باید شب را درخیابان بین گرگ‌ها بگذراند! ‏▫️یا به خواسته آن‌ها تن بدهد یا همین خستگی و گرسنگی را ادامه دهد. موبایلش هم از عصر خاموش بود که در ماشین شارژ کرد. فقط مادرش چند پیام داده بودم. ساعتی گذشت و بچه‌های مددکار آمدند، باهاش صحبت کردند، قبول کرد برود و شب را در یکی از سراها بماند. از خودروی ما پیاده نشد ‏▫️ پشت سر خودرو شهرداری حرکت کردیم و رفتیم تا یکی از سراهای نگهداری. در راه از یک سوپرمارکت وسایلی که فکر میکردیم شاید نیازش بشود را خریدیم. قبول نمیکرد ولی باز هم چاره‌ای نداشت. امروز صبح با یکی از رفقا در شهرداری تماس گرفتم تا موضوع را پیگیری کند. ‏▫️عصر تماس گرفت که شهردار با خانواده او تماس گرفته و به همراه چند مددکار با خودش و خانوده‌اش صحبت کردند. حال خوب اینکه آشتی کردند و امشب در خانه و اتاق خودش راحت خوابیده. به خواهرم پیام داده بود ومیگفت یک قدم تا آنچه نباید فاصله داشته! ‏▫️بین جبر و وجدان در حال جنگ بوده و شایدلحظات آخر یک اتفاق نجاتش داده. به حال هم بی تفاوت نباشیم! از کنار هم بی تفاوت رد نشویم! یک لحظه شاید یک عمر را تغییر دهد، هر کار بدی دفعه اولش سخت است! و بعد از آن عادی شود، همه بد به دنیا نمی ایند و اجبار به راه‌هایی میکشاند که شاید برگشت از آن خیلی سخت و غیر ممکن باشد. ‏▫️ اگر با چنین مواردی برخورد کردید که حتما برخورد کردید یا میکنید بی تفاوت از کنار اتفاقات کنارمان رد نشویم. این موارد به راحتی از طریق اورژانس اجتماعی و شهرداری قابل حل است و حتما می‌توانیم از یک فاجعه یا بحران در آینده یک انسان مثل خودمان موثر باشیم. کنار هم بمانیم… @pellake8
14000826_بیانات دیدار نخبگان با رهبر انقلاب.mp3
8.96M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات صبح دیروزرهبر معظم انقلاب در و استعدادهای برتر علمی ۱۴۰۰/۰۸/۲۶ @pellake8