💥قابل توجه تمامی مسئولین کشوری، حزباللهی، غیرحزباللهی، اصولگرا، اصلاحطلب, معتدل و ....👇
⭕️ امام خامنهای:
🔹آقایان! مگر مردم کورند؟😎 نمیشود ما در #زندگی_مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل #یک_اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلی شان از اولیات زندگی محرومند/ چون آنها فقط ریش شان تراشیده بود، ولی ما ریش مان را گذاشتهایم، همین کافی است!؟/ مخارج دولت برای تغییر دکوراسیون و ماشین جدید جرم و خطاست/ آن وقتی که آقایان امکانات شخصی دارند، حق ندارند از امکانات دولتی استفاده بکنند...
🔹اگر ما دنبال مسایل #خودمان رفتیم، به فکر #زندگی_شخصی خودمان افتادیم، دنبال #تجملات و #تشریفات مان رفتیم، در #خرج کردن #بیتالمال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم (مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند!) و #هرچه_توانستیم خرج کردیم، مگر #اعتماد_مردم باقی میماند؟... مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بودهاند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترینهایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمیبینند که ما چگونه زندگی میکنیم؟😰
🔴 قابل توجه بعضی از مسئولین اجرائی کشور👈 چرا مردم دیگرشما را, "امین" خودنمی داند:
↙️ _ چون:"هزاران" آقازاده در غرب زندگی میکنند.... ایران بزرگترین واردکننده پورشه (ماشین آقازادهها) در خاورمیانه است...😩مردم وقتی میبینند در طی این سالها هزاران دستگاه مازراتی و پورشه و بنز با ارز دولتی وارد شده، اما برای خرید لودر, گریدر, هلیکوپتر امداد و نجات و کارهای عمرانی بودجه نیست، از خود میپرسد,چه اتفاقی در این چند سال افتاده است...وبه شما مسئولین "شک" می کنند.😷 «مقاومت» در برابر «سلطه و استکبار جهانی» با ساختاری عمیقا فاسد ناممکن است. مردم وقتی میبینند برادران اعضای ستاد مبارزه بامفاسد اقتصادی، پرونده"فساداقتصادی" دارند، از خود میپرسند,"با دستمال آلوده" نمی توان عینک را پاک کرد"...😎 هر کس فقط یکبار از خیابان اندرزگو، یا فرعی های بالای نیاوران رد شود و کاخها و قصرهای آنجا که نظیرش حتی در بورلی هیلز دیده نمیشود را با «امکانات توسعه»ای چابهار و ایلام و کردستان و خوزستان و... مقایسه کند، به همینجایی میرسد که میبینید!🎩
💢 مردم وقتی میبینند در اکثر جاها مشتی ته ریش دارِ یقه, آخوندیِ زیر۳۰سال، در مقام «مدیرعامل» و «رئیس هیات مدیره» و «رئیس» و «معاون» و... مدام درحال انجام معاملات میلیاردی برای شرکتهای صوریشان هستند، حال آنکه عرضه مرتب کردن تخت خوابشان را هم ندارند، به همینجا میرسند...
🔑مردم وقتی فرزندان لایقشان را میبینند که کنار میدانها پلاکارد «استخدام نیرو برای اسنپ» به دست گرفتهاند و ظلم و پارتی بازی را می بینیند, به شما دیگه اطمینان که ندارند👈 شما را یک مشت دروغگو و ریاکار میدانند...😢 آهای ای مسئولین جرا از خودتان شروع نمی کنند... چرا باید بچه های مسئولین(فرقی هم نمیکند) باید درخارج تحصیل کنند و در همانجا اقامت بگیرنند وبقیه در "حسرت یک شغل" باشند.😵
🌹اگر شما می خواهید مردم برسر میثاق و آرمان های شان بمانندو مانند گذشته, مقاومت کنند, ( که در این چهل سال پیروزی انقلاب, همه جوره پای انقلاب ایستاده اند وهرگز خسته و ناامید نشدند.)😇مسئولین محترم:
با مردم صادق باشید و دست از دروغ ,تزویر , ریا, تجمل گرایی و... دست بکشید و برای اولین کار دست منسوبین خود را از سر ملت و بیت المال قطع کنید و در گام بعدی همانند امام و مقام معظم رهبری "ساده زندگی کنید" ودست از "دوروئی ونفاق و... بردارید"و با مردم صادق باشید..."😰 همان رئیس جمهور... وزیر...وکیل... نماینده... شهردار... همه مسولین، در رده های بالا و میانی👈چرا فکر می کنید تغییر #سبک_زندگی و مدل سرمایه داری زندگی کردن، به شما شخصیت میده!؟ نان انقلاب رو می خورید ولی اصلا بویی از انقلاب نبردید... هرچی میرسه توی سختی میرسه, نه لای پر قو ...آیا
عدالت شعار بود و شعار ماند...😎🎩
📣نکند در محشر، محمدرضا جلوی ما را بگیرد و بگوید دیدید شما هم دست تان را بریدید👇
🌹شهید آیت الله مدنی در نطقی در جمع خبرگان ملّت در سال های اول انقلاب با اشاره به ماجرای یوسف و زلیخا در قرآن حکیم به آن قسمت داستان اشاره کرد که وقتی زلیخا از عیب گیری زنان مصر با خبر شد آنان را به ضیافتی دعوت کرد و به دست آنان کارد و ترنجی داد و در میان مهمانی به یوسف دستور داد که وارد ضیافت شود، آمدن یوسف همان و بریده شدن دست زنانی که ملامت گر زلیخا بودند همان! سپس آیت الله مدنی با گریه دردناک پشت تریبون ادامه دادند:
" آقایان!👈 نکند در محشر و قیامت، محمد رضا (پهلوی) جلوی ما را بگیرد و بگوید دیدید شما هم وقتی به دستتان ترنج دادند دستتان را بریدید و مثل من کاخ نشین و طاغوتی شدید!
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
@peyksaba
🚩6 اسفند سالگرد شهید حمید باکری
💥آدم عاقل:
به حمید التماس می کردم که مرا هم با ماشین اداری ببرد به جایی که محل کار هردویمان بود. من توی بسیج بودم. خانه ما جایی بود که باید ۲۰ دقیقه پیاده می رفتیم تا به جاده برسیم. حمید فقط مرا تا ایستگاه می رساند و خیلی جدی می گفت: «پیاده شو فاطمه! با ماشین راه بیا!»... می گفتم: «من که از بسیج حقوق نمی گیرم، فکر کن روزی یک تومن به من حقوق میدی. این یک تومن رو بذار به حساب کرایه ماشین.» می گفت: «ما نباید باعث بشیم مردم به غیبت و تهمت بیفتند. آدم عاقل هیچ وقت اجازه نمی ده کسی به او تهمت بزنه. ما هم ناسلامتی آدم عاقلیم دیگه، نیستیم؟»
💥هیچ کاره:
دنیا اصلا برایش ارزشی نداست و به هر چیز دنیایی که فکرش را میشود کرد، میخندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه میگفت: «من فقط یک بسیجیام» یک بار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت: «بچهها رفتند، گرفتند، آمدند» گفتم: «پس تو آنجا چه کارهای؟» گفت: من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچهها هستم که راهشان را عوضی نروند.من داخل هیچ کدام از اینها نیستم...
💥من عروسک نمی خواهم!؟
🌹همسر حمید در حال جمع کردن لباس ها بود. حمید متوجه او شد. پرسید: این لباسها مال توست؟ کدام لباس ها را می گفت؟! این چند دست لباس که سالها همراه او بوده و فقط چند تای آنها را تازه خریده بود.آره همه اش مال منه چطوره؟
🌹....تو که از همه ی اینها استفاده نمی کنی؟ _نه! خب هر لباس جای خودش به درد می خورد! همیشه که یک جور نمی شود لباس پوشید. تنوع هم لازمه! به نظر من یکی دو دست کافیه. خودتو با اینها مشغول نکن. آنها را بده به زلزله زده ها. من می خواهم یک همفکر، یک دوست، یک مبارز همراه من باشد، نه خدای نکرده یک عروسک! ...
💥عاشقانه
🌹ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ... نمازای دو نفره مون بود... ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ...❤ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی...💕 کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ... ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ.چقدر ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ. ﻛﻪ ﺩونفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ... منطقه که میرفت... تحمل خونه بدون حمید...💕 واسم سخت بود.وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم…؟ این خانه ی بی نام و نشان سهم کلنگ است… میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ. ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمی گشت. واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد. میگفتن: "بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ...💕"ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ،ﺳﻪ ﺳﺎعت, ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که گلی گم کرده ام می جویم او را... ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست... ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ... ﻣﻴﮕﻢ "💕 ...عشق...💕" عجیب درد عشق و عاشقی مانند افیون است. که هر جا لذتی باشد درون درد مدفون است...
🌹ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ. ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست. از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم. ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن؟!... ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ و... خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ!... تو تقسیم کار خونه ست... ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ...
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی می کرد... ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ. این در حالی بود که قبل ازدواج...💕
ﺗﻮ خونه بهم میگفتن... ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ... می گفتم ﺁﺷﭙﺰ می گیرم...می گفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ...
می گفتم ﻛﻠﻔﺖ می گیرم... ﻫﺮ ﻛﺎﺭی می گفتن، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ...
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم...💕ﻧﻤﻴ ﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ... حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم...❤
💥مرد حماسهساز:
در عملیات خیبر، عراق که زخم خورده بود، باآتش تهیه بسیار شدیدی که میتوان گفت در یک دقیقه، به چهل هزار گلوله توپ و خمپاره میرسید، به پل و اطراف پل که حمید و نیروهایش آنجا مستقر بودند، شلیک میکرد. حمید در غروب خونین 6 اسفند ۱۳۶۲ خوشحالی زائدالوصفی داشت. همرزمانش را در آغوش میکشید و نغمه سوزناک کربلا یا کربلا را زمزمه میکرد. او در آن روز، بادگیری صورتی به تن داشت. پس از این بچهها را جمع کرد و این طور سخن گفت:
🌹 «برادرانم! این مأموریت که قرار است ان شاءالله انجام دهیم، نامش شهادت است. کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید. بقای جامعه اسلامی ما در سایه شهادت، ایثار، تلاش و مقاومت شماست. اگر در چنین شرایطی از خودمان نگذریم و به جهاد نپردازیم، ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود.»
🌟 ناگهان گلوله خمپارهای به حمید اصابت کرد و افتاد و پس از چندی به دیدار معبود شتافت. هیچ کس رمق نداشت. همه غمگین و افسرده بودند و به پیکر پاک و مطهر و سرد شده فرمانده شهیدشان، که به آرامی روی پل خفته بود، چشم دوخته بودند. هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدادند. حمید باکری که در جزیره، حماسهها آفریده بود و باید گفت که او و دیگر یارانش برای فداکاری و ایثار آفریده شده بودند و برای فداکاری میزیستند، به لقاءالله پیوست.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
🌷راوی: همسر شهید حمید باکری
🚩مملکت حاج احمد👈 می خواهد!؟
🌹حاج احمد متوسلیان برای بیمارستان مریوان از بین بچه های سپاه، مسول انتخاب می کند، یک روز سرزده، برای بازید به بیمارستان می آید.حاجی صحنه ای را می بیند که توصیفش در این چند خط آسان نیست. جوان بسیجی مجروح که بدون رسیدگی روی تخت بیمارستان رها شده است، حاج احمد که همیشه در کارها جدی و بی تعارف است رئیس بیمارستان را می خواهد، یقه او را می گیرد و کشان کشان سمت اتاق آن جوان می برد و توبیخش می کند، که تو چرا به این جوان نرسیده ای؟ چرا جورابهایش را عوض نکرده اید؟😇 بعد حاج احمد، جلوی همه میرود که او را بزند، ریس بیمارستان که منصوب خود حاج احمد است از دستش فرار می کند، حاجی هم، فریاد میزند که امشب بیائی سپاه، می کشمت... آن رئیس بیمارستان می گوید اگر حاجی با کلاشینکف هم مرا میزد باز دوستش داشتم، چون حاج احمد با ما جدی بود اما شبها می آمد ظرفهای پادگان را می شست و توالت ها را تمیز می کرد...
🌹يكي از فرماندههان دمکرات كه روبروي احمد ميجنگید، زن و بچهاش در شهر بودند و وضعيت زندگي خوبي هم نداشتند. احمد كه شنيده بود آنها اوضاع خوبي ندارند، رفت به همسر او سر زد و حقوق خودش را که آن زمان مبلغ 4 هزار تومان بود با آنان نصف می کردوبه آنها می داد. چند ماه اوضاع اينطور بود و اين خانم به شوهرش نامه مينوشت و اين وقایع را برای اوتعريف می کرد. اين طور شد كه اين فرمانده با ٣٠ نفر از اعضای گروه آمدند و به احمد گفت من از بلند بالايي تو نترسيدم اما آمدم ببينم چه كسي است كه وقتي همه همسر من را رها كرده و رفتهاند، به او كمك ميكند. اگر تو این چنین هستی اوستای شما خمینی کیه؟... همین یک انفاق چند هزار تومانی در راه خدا باعث شد که 30 نفر چریک اسلحه به دست با فرمانده شان به او جذب شود...
راوی سردار عسگری
🌺کلاه بيت المال
📣آخرين نفري که از عمليات برميگشت خودش بود. يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتش شان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت...
گفتيم 👈 «اگه شهيد ميشدي…؟»
گفت 👈 «اين بيت المال بود...»
💠 در زمانی که حاج احمد در منطقه بود، حدود ۳ هزار نفر از افراد گروهکهای کومله و دمکرات که فریب حرفهای ضدانقلاب را خورده بودند، خود را به حاج_احمد تسلیم کردند. کاک احمد یکبار در جاده «دزلی» پیرمردی را سوار ماشین کرد، او را به جای خود بر صندلی جلوی ماشین نشاند و خودش پشت وانت نشست. حاج احمد بعد از قرار گرفتن در جریان مشکلات پیرمرد، تصمیم گرفت تا برای او و خانوادهاش غذا و نفت ببرد. به طوری که او از دزلی تا ملهخورد که سه ساعت پیادهروی دارد، بدون ماشین در حالی که دو گالن نفت نیز به همراه داشت، به منزل آن پیرمرد رفت تا آنها را خوشحال کند. در واقع حاج احمد، اسطورهای بیبدیل است.
🔹کردها به هر کسی برادر نمیگویند؛ مگر این که مردانگیاش برایشان ثابت شده باشد، اما حاج احمد برای همه ما برادر احمد بود.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
🌷برشی از زندگی سردار جاوید الاثر, حاج احمد متوسلیان
👤 راوی: ماموستا فتاحی از پیشمرگان مسلمان کرد و از همرزمان حاج احمد متوسلیان
خب مسئولین الان چطوری اند!
چه کسی یقه ی اونا رو میگیره !؟ یا گرفته البته یقه ی همه ی متخلفین رو نه یه تعداد خاص رو !؟
یعنی نباید یه نفر یا یه ارگانی ، یا نهادی ، یا ....جلو این همه ناکارامدی و دزدی و اشردفی گری دولتی ها برخی نمایندگان ، وزیران و.....بگیره ؟ !
یعنی در طول مدت تصدی شون به خاطر مصونیت ...!هر غلطی دوست داشتن کنند که بعدا احتمالا رسیدگی میشه ! !!!!!!!!!!!!
😊@peyksaba