eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
4.1هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم عذر خواهی میکنم از همهٔ عزیزان خواننده رمان ؛بابت اینکه در ارسال رمان اختلال ایجاد شد. انشالله از این به بعد سعی در این خواهم کرد تا انشالله همه چی باب میل شما بزرگواران باشه.🤌🏻🕊✨ یاعلی.
‹ ﷽ › 🤍 🤌🏻 نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻 بوق هایی که بی جواب ماندند. اولین بار اشغالش کرد. اما مجدد مهدیا شماره اش را گرفت. دوباره اشغال کرد. +«مهدیا،،جواب نمیده؟ -«نده به ضرر خودش تموم میشه.. اینقدر زنگ میزنم تا مجبور شه جواب بده! زینب پوزخندی زد و گفت: -«امثال اینا باید بری درِ خونه بهشون بگیری..داد و هوار کنی تا اونوقت جوابتو بدن..با رفتارشون اینو نشون دادن! کاملا نظر زینب نسبت به خانواده نگاره عوض شده بود...چون او هم شاهد کل ماجرا بود. سر تماس سوم،،مهدیا و زینب در خیالشان می‌گفتند که باید زنگ چهارم را بزنند که با بوق هشتم،،صدایی از پشت خط شنیده شد: +«بله!» مهدیا دستش را تکان داد و گفت: -«جواب داد!» زینب سر رو پا توجه،،خیرهٔ مهدیا شده بود: +«الو!نگاره تویی؟ -«بله! بفرمایید! جواب سرد و خشک نگاره،باعت شد مهدیا بزاق ذهناش را قورت بدهد. مهدیا با لحنی مهربان لب گشود: +«خوبی عزیزم؟خواستم باهات صحبت کنم. -«توقع دارید خوب باشم؟میدونم می‌خواین در مورد چی صحبت کنین.انگیزه ای برای شنیدن این حرفا ندارم. از این جواب مهدیا دست به دهان ماند.البته حدس میزد با این واکنش مواجه شود؛اما نه از سوی نگاره ای که او را چند سالی بود که می‌شناخت. +«نگاره گوش کن!بدون که حال ما از تو بدتره.برادر من حالش بده شده افتاده رو تخت بیمارستان!به خاطر چی؟به خاطر تو!عجیبه..اینو به هرکس بخوای بگی! نگاره خواهش میکنم! می‌دونم خانواده‌ات مخالفن..می‌دونم در سعی‌ان تا رایتو بزنن! تو هم میتونی برادرمو رها کنی..در واقع نامزدتو رها کنی... مهدیا خواست تمامی حرفانش را بزند تا قبل از اینکه تلفن قطع شود. ممکن بود هر اتفاقی بیفتد. اما سوالی شنید که متعجب شد: +«امیر کدوم بیمارستانه؟! در اوج نامیدی زینب و مهدیا،،بسی امید شکوفا شد..اینکه حال امیر حیدر،نگاره را منقلب کرده‌. +«ابن سینا!بیا و ببین! مهدیا ادامه داد: +«رها کردن خیلی آسونه! نگاره،تو یه کار پر چالش تر رو امتحان کن! مثلا وفادار باش...! ❌کپی و نشر به هر شکل حرام است❌
‹ ﷽ › 🤍 🤌🏻 نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻 پشت خط،،دختری احساساتش به قلیان افتاده بود.. او هم دوست نداشت همه چی روی هم آوار بشود‌. نگاره هم تحت فشار خانواده‌اش بود.. در آن لحظات،،یاد روزی افتاد که جلوی پدر و مادرش ایستادگی کرده بود و با صراحت و شجاعت گفته بود که انتخابش را کرده...اما آن روز مثل دیروزش نبود...دگر نگاره دختری نبود که ثبات داشته باشد..انگاری کسی ثباتش را تبر زده بود؛و آن کس خانواده اش بودند. صدای مهدیا را می‌شنید: +«نگاره فقط به خاطر حیدر!» ناخودآگاه با شنیدن نام حیدر،،اشکی از گونه اش سرازیر شد.. در حال شنیدن حرف های مهدیا بود و سکوت کرده بود که متوجه حضور خواهرش منصوره نشده بود... وانگهی منصوره گوشی را از دستش قاپید. تا موبایل را گرفت آنقدر داد زد که مهدیا‌ی متحیر شده،،موبایل را از گوشش فاصله داد تا کمتر صدای خشونت آمیز زنی که پشت تلفن بود را بشنود. و با داد و بی داد شروع کرد.. +«برید دست از سر ما بردارید..ولمون کنید..دختر نمیدیم مگه زوره.. آه و نفرین ما بوده دامن گیر داداشت شده..حالا کجایی؟ دست خواهر ما رو میگرفت،،می‌برد اینور اونور.. ما دختر به گدا نمیدیم..تمام. نگاره التماس می‌کرد که به این صحبت های تلخش خاتمه دهد. از آن طرف هم، هر دو خواهر به یکدیگر نگاه می‌کردند و چشمان باز شدهٔ زینب و دستی که مهدیا روی دهانش گذاشته نشان از حیرتشان می‌داد... آخر کلام گفت: +«یه بار دیگه هم مزاحم بشی گزارشتون رو میدم...» ❌کپی و نشر به هر شکل حرام است❌
هرچه بین شعرها عنوان کنم بی فایدس ایها الناس من این بشر را دوست می دارم زیاد:)))💘 ^🤌 ^🌚 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
روز با فکر اون دیوونه ام شب بیشتر هردودلتنگ همیم، اما من بیشتر🥲❤️‍🔥🫂 ^🤏 ^💘 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
بِسمِ رَبّ مَهدیِ فـٰاطمه.!🌱 سَلـٰام🖐🏻🌱 شُروعِ فَعالیتِ ادِ Hanieh🌱
بِسمِ رَبّ مَهدیِ فـٰاطمه.!🌱 سَلـٰام🖐🏻🌱 شُروعِ فَعالیتِ ادِ Hanieh🌱
•🕊🚶‍♀• هَروَقت خواستی غِیبَت کُنی، به این فِکر کُنْ، که اگه غِیبَت کنی، مُفتی مُفتی ثَواب از دَست میدی🚶‍♀ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند تار مو چه ضرری داره؟ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
•🕊🚶‍♀• ما آدَما موجوداتی هَستیم، که حاضِریم یِک ماه، تو ماهِ رَمِضان روزه بِگیریم، گُشنِگی بِکشیم، تِشنِگی بکِشیم، ولی با گُناهامون هَر چی ثَوابه رو از بِین میبَریم🚶‍♀! ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
پایان کاࢪ بسیجے شہادٺ‌ اسٺ‌🙂💔! 🌿 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
این‌رامن‌به‌جوانهامیگویم، دنبال‌تعلقات‌پَست‌نباشیم، همه‌ی‌ِما،راهیه‌به‌یک‌سمت‌هستیم❤️‍🩹! 🌿 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313