فاصلهها ؛
هیچ وقت دوست داشتن را کمرنگ نکردند ، بلکہ دلتنگیمان بیشتر شد!👀
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم! فضای اتاق برای پرواز کافی نبود💛(: #عاشقانہمذهبی 💘˹➜˼
به قولاستاد شهریار
"من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کار چه کنم؟"👥♥️
#عاشقانہمذهبی
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
سیوش کن setinom یعنۍ : تکیهگاهزندگیت😍❤️
سیوش کن"siyah gözlerim" یعنی:
چشم مشکیِ من👀🤍
#سیویجات
و ما قآبي رقم خواهیـمزد
که کُلشاعران دیدشان نسبت به «پائیـز»
عوض خواهـد شد…🍁
#روزمرگی
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
از جمله محاسن اصلی پاییز :))🥲❤️
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
دیدی یه وقتایی اینقد گریه میکنی دیگه حالِ گریه کردنم نداری ، فقط به یه جا زل میزنی؟👩🦯
#دلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببین میگن یا ۵سال سختی بکش یا ۵۰سال حسرت بخور...!🤝
#تزریقانگیزه
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
زندگی یک رویاست ، و ' پاییز ' رویاییست درون رویایی دیگر! ؛)🍊🍂🦔 ️
💘˹➜˼ @pezeshk313 •°
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
ࢪمآن↯ ﴿ #رمان_عشق_به_یک_شرط﴾ #قسمت82 #ترانه یک باره جان تازه ای به جسم دخترک برگشت. نفس ها
ࢪمآن↯
﴿ #رمان_عشق_به_یک_شرط﴾
#قسمت83
#طاهر
حتا دل نداشتم برم و با دکتر ش حرف بزنم.
چی شد اصلا!
چرا اینجور شد؟
خواهر من قراره فردا عروس بشه کارت عروسی داده چرا اینجاست؟
حتما داره سر به سرم می زاره!
اشک هام با شدت بیشتری فروریخت.
زینب با حال خیلی بد سمتم اومد با غم نگاهش کردم و گفتم:
- زینب دیدی ابجیم داره می ره زینب چرا سهم من نمی شه یه بار بشینم کنارش سیر نگاهش کنم و تا اخر عمرم کنارم باشه؟ زینب هم من هنوز کامل یه دل سیر نگاهش نکردم هنوز حرفامو بهش نگفتم داره نامردی می کنه داره منو ول می کنه .
گریه های خودم و زینب شدید تر شد.
زینب هق زد:
- ضریب هوشی ترانه اومده روی 7 تا وقتی خودش نخواد هیچ کاری از دست دکتر ها برنمیاد.
به جنون رسیده بودم با گام های بلند سمت اتاق کما رفتم .
زینب دمبالم می یومد و التماسم می کرد اروم باشم.
اخه اروم،؟
خواهرم پاره تنم داره جون می ده من اروم باشم؟
مگه دسته خودشه منو ول کنه بره اون دنیا.
در اتاق و با شدت باز کردم که دکتر و پرستار ها متعجب نگاهم کردن و داد زدم:
- ترانه ابجی قربون شکل ماه ت بشم قربون اون صورت پر خون ت بشم اینا می گن دست توعه که بیدار بشی یا نه بگو که می خوای بیدار بشی عزیز دل داداش پاشو یه بار دیگه چشم های خوشکل تو ببینم.
هر چی بهم گفتن اینجا نمی تونی بیای گوش ندادم و به زور اومدن بیرونم ببرن.
داد می زدم:
- تراننننه باز کن مرگ داداش باز کن چشاتو ترانه ترانه کجا می خوای بری ترانه من می میرم ترانه قربون قد و قامتت برم ترانه .
همون روی زمین مقابل اتاق نشستم و گفتم:
- چی می خواید از جونم بابا من بعد12 سال خواهرمو دیدم ولم کنید می خوام پیشش باشم باشه نمی رم داخل بزارید بمونم همین جا .
بلاخره رضایت دادن من و زینب بمونیم.
زینب هم پا به پای من می سوخت.
یه کارش شده بود مراقب من باشه یا اینکه بره به مهدی سر بزنه.