اینجوری موفقتری👩🏻💼🤍•••
↶ روز بہ روز پیشرفت کن🏇.!
↶ انتخاباب درست داشتہ بـاش🧘🏻♀.!
↶ بہ تغذیہات اهمیت بده🍱.!
↶ روي اهدافت تمرکز کن👩🏻🎓.!
↶ آدمـای منفے زندگیتو حذف کن🙅🏻♀.!
↶ همیشہ قوی بـاش🦾.!
↶ یہ زبـان جدید یـاد بگیر 📝.!
↶ کتـاب هـای بیشتری بخون📚.!
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگـه ما همــ نمازمون قضا بشهــ یا به نماز جـماعت دیر برسیمـــ مثل این بچه گریهـــ میکنیمــ؟
بهـ خودمون بیایم🙂💔
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
امامرضا(ع) !
مَنْ لي سِوَاكَ
وَ مَنْ سِوَاكَ
یَرْیَ قَلْبيَ وَ یسْمَعَةٌ
جز شما کی رو دارم
نگفتههای قلبمو بشنوه🥺♥️؟
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
🥲
#مقاممعظمدلبری
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
"دخترانِ حیدری"
🥲 #مقاممعظمدلبری ⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ • 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
آقا جان من این حرفو نزن به خدا اشکمو درآوردی:))))🥺💔
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
درآینده
توکتابهایتاریخمینویسنازما
روایتمیکنندڪه:
یهجمیعتخیلیزیادیبودن
کهخودشونروسینہزنو
نوکراِمامحسین‹ع›میدونستن
کلیبچهحزباللهیداشتن
کلیبچههیئتیومذهبیداشتن..
کلیحوزهعلمیهداشتن..
‹ ولیحتی ۳۱۳ تاشونواقعینبودنکه
امامزمانشونظهورکنه...🙂 ›
هَمهفَقَطمُدَعیبُودَنکہخُوباَند...
#تلنگرآنه
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
#نرگس
#رمان
#قسمت بیست و دوم
زهرا غرق در افکار خود بود که گوشی موبایلش زنگ خورد،با بی میلی گوشی را برداشت.
_سلام خوبید؟
.......
_نه من تا پرونده نرگس به نتیجه نرسه نمیتونم روی پرونده دیگه ای تمرکز کنم.
......
_خودتون یه کاریش کنید، من اصلا تمرکز ندارم خواهش میکنم درکم کنید.
......
_ممنون. خدانگهدار
آقای محمودی پس از پایان تماس، از زهرا پرسید:
_ شغل شما چیه؟
_درس وکالت خوندم و الان مشغول به کار هستم.
_خوب خانم وکیل به نظر شما چرا نرگس را دزدیدن؟
_اشک از گوشه چشمهای زهرا جاری شد، به آقای محمودی نگاهی انداخت و با بغض گفت:رازمیک عاشق نرگس نبود عشقش فقط یه هوس بود.
_خوب بعد که به هدفش رسید چرا باید نرگس را می دزدید؟
_نمیدونم.
_شما باید تمام داستانی که نرگس تعریف کرده برای ما بگین تا ما بتونیم یه سر نخی پیدا کنیم.
_من همه چیز رو براتون گفتم، رازمیک به طور اتفاقی نرگس رو توی ایستگاه میبینه و چون نرگس شبیه خواهرش بود توجه رازمیک را به خودش جلب میکنه.
_اسم خواهر رازمیک چی بود؟
_نمیدونم یه بار نرگس بهم گفت ولی یادم نمونده.
_شما رو میرسونم خونه خودم یه سر میرم به منزل رازمیک از کارگر خونشون اسمش رو میپرسم.
آقای محمودی زهرا را به در خانه رساند و خودش به خانه رازمیک رفت.
۱۹ اسفند ۱۴۰۲