eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
4.1هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
کوثر و زهرا نرگس راند بعد......
راند اخر اولین نفری که ☺️❤️ فرستاد
برنده هنوز مشخص نشده همه راند بعد😂
راند اخر توجه اولین نفری که زودتر بفرست برنده اس عکس قبول نیست
سریع تر
برنده مشخص شد
زهرا🌱 بیا پیوی گلم
رضایت برنده مونههه
- پارت‌داریم. -
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 دور زد و با سرعت راه افتاد و معمور ها درو براش باز کردن و ثانیه ای که موند درو باز کنن ذهن ام ارور داد فرار کنم! با عصبانیت ی که از این دیدم صد در صد منو می زنه به بابا هم می گه. درو باز کردم و با دو دویدم نمی دونم کجا فقط دویدم. که صدای در ماشین اومد و صدای سامیار: - می کشمتتتت سارینا می کشمت. دویدم سمت عمارت که سامیار داد کشید: - رستمی بگیرش. یه معمور جلو اومد و گرفتم. جیغ زدم از دست ش فرار کنم ولی انقدر زور ش زیاد بود نمی تونستم سامیار رسید بهم و تا سر بلند کردم یه کشیده محکم نثار ام کرد که گیج شدم! خدا لعنتت کنه با این ضرب دستت. پلیسه متعجب گفت: - چیکار می کنی سامیار ما حق نداریم کسی رو بزنیم! سامیار بازومو با خشم گرفت و گفت: - تو می خوای به من یاد بدی قوانین رو؟ دختر عمومهههه. پسره حرفی نزد و من دستم روی صورتم بود و گریه می کردم. یکی سامیار و صدا زد و با حرص گفت: - دارم حالا برات. دستمو کشید دنبال خودش و داخل سالن رفت به دستگیره در دستمو دستبند زد که با چشای گرد شده بهش نگاه کردم و رفت سمت بقیه. کسی اومد بره داخل دیدم محمده. صداش کردم که با تعجب برگشت و با دیدن من ابرو بالا انداخت و سمتم اومد که با صدای سامیار که از اون ور سالن داد می زد مواجه شد: - سروان سمت اون دختر حق ندارید برید لطفا به کارتون برسید. لعنتی! محمد بیشعوری زیر لب گفت و مجبور شد بره بازرسی اتاق ها. نیم ساعت گذشته بود و یه عده سرگرد و سروان و سرهنگ داشتن بحث می کردن. صبر ام لبریز شده بود و حسابی قاطی کرده بودم خسته شدم بس که سر پا وایسادم رو به سامیار جیغ کشیدم: - بیا دست منوووو وا کن کثافط واسه چی به من دستبند زدی؟ مگه ارث بابا تو خوردم. بقیه سر ها چرخید سمتم و سامیار تهدید وار نگاهم کرد و گفت: - ساکت باش سارینا. با خشم گفتم: - وای به حالت فقط وای به حالت یه خش این دستبند روی این دست من بندازه مامانم خودتو و هفت جد تو داغون می کنه به چه جرمی به من دستبند زدی ها بیا دست منو وا کننننن. یعنی از سرهنگ ها گفت: - سامیار چی می گه این دختر؟ سامیار گفت: - دختر عمومه قربان خودم بعدا به این موضوع رسیدگی می کنم شخصیه! با خشم گفتم: - برو گمشو بابا شخصی مگه من زن تو ام واسه من تعین تکلیف می کنی؟ دوست دارممم اومدم پارتی اصلا می خوام دوست پسر هم داشته باشم اصلا می خوام برقصم و شراب بخورم به توچه؟ سامیار کنترل شو از دست داد و روم داد زد: - خفه شوووو سارینا. عصبی تر شدم و گفتم: - غلط کردی سر من داد می زنی هنوز واسه این چک ی که بهم زدی چیزی بهت نگفتم که تلافی اونو سرت در میارم حالا وایسا و تماشا کن بیا دست منو وا کننن. یکی از سرهنگ ها اومد و دستمو باز کرد اخیش داشت می شکست دستما! مچ دستم قرمز شده بود. خواستم از در برم بیرون که معمور جلوی در با اشاره سامیار درو بست و وایساد جلوی در. هوووفی کشیدم و سمت سامیار رفتم. از بین معمور ها گذشتم و جلوش وایسادم. نگاه پرحصی بهم انداخت و گفتم: - بگو درو باز کنه می خوام برم. بازومو گرفت و هل داد تقریبا سمت مبل که مجبور شدم بشینم و گفت: - از جفت من تکون نمی خوری! بلند شدم و گفتم: - نمی خوام بمونم پیشت می خوام برم اصلا به چه جرمی منو نگه داشتی؟ سامیار قدمی جلو اومد که قدمی عقب رفتم: - اصلا بگو ببینم با سر دسته باند خلافکار ها چیکار داشتی که افتاده بود به جونت؟ چشم های همه به من دوخته شد. نیشخندی زدم و گفتم: - انقدر خوشکلم می خواستم زورت میاد؟ نگاه چپی بهم انداخت و گفت: - زر نزن سارینا خوب؟ همین یه دلیل کافیه بخوام بدم بازداشتت کنن فهمیدی؟حالا هم بتمرگ سر جات!
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 با یاداوری چیزی که می دونستم و قهقهه ای زدم که گفت: - مرگ چته می خندی؟ نیش مو باز کردم و گفتم: - تک تک شما دنبال مواد های توی این عمارت این اره؟ چشاشو ریز کرد و گفت: - تو از کجا می دونی؟ با خنده گفتم: - از همون جایی که رعیس باند می خواست خلاص ام کنه! می دونی پیدا ش که عمرا نمی کنید بی من ولی منم دهن وا نمی کنم به خاطر اون چکی که بهم زدی بگرد جناب سرگرد بگرد. و یه سیب برداشتم و روی مبل لم دادم و با نیش باز نگاهش کردم. با خشم گفت: - سارینا دهن وا نکنی می ری زندان. شونه ای بالا انداختم و گفتم: - می رم فقط جواب مامان و بابام و اقا بزرگ و عمو و بقیه با خودت پسر عمو جوننننن. و گازی به سیب ام زدم که سامیار روی زانو ش نشست جلوم و گفت: - اگر داری مسخره می کنی منو برات بد تموم می شه! لب زدم: - نه والا؟ ترسیدم مامان جون ولی این رعیس باند خلافکار ها هم خوشکل بودا لعنتی بد زدتم جاش درد می کنه مطمعنم منتظرمه فقط پامو از این در بزارم بیرون . یکی از سرهنگ ها گفت: - دخترم واقعا می دونی کجاس؟ سر تکون دادم و گفتم: - اره به خدا دنبآل دوستم بودم برگردیم اخه تاحالا از این مهمونی ها نیومده بودم بعد صدای این مرده رو شنیدم با تلفن حرف می زد از جنس منم تعقیب ش کردم تو عمارت رسیدم به مواد ها اصلا حرفه ای جاسازی شده بعدش اونم اون مرده رو کشت ترسیدم جیغ زدم افتاد دنبالم گرفت داشت می زدم می گفت ادم کیم خواست بکشم این سامیار رسید. سرهنگ سری تکون داد و گفت: - حالا جنس ها کجاست؟ ابرویی بالا انداختم و گفتم: - فقط به یه شرط می گم! نگام کرد که گفتم: - این میرغضب برام موتور 1300 بخره یادم بده ببرم کورس. سامیار داد کشید: - غلط کردی از تو حلق ش می کشم بیرون . اداشو در اوردم و گفتم: - اره ارواح عمت جرعت داری بیا دست بهم بزن. با قدم های بلند سمت ام اومد که سرهنگ جلوشو گرفت و گفت: - بسه سرهنگ . وایساد سر جاش که گفتم: - من خیلی خسته ام می خوام بخوابم اگه برم که اون خلافکار خوشکله حتما میاد دنبالم شما هم برید طی اولین فرصت مواد ها رو می بره چیکار کنم؟قبول می کنی بچه مثبت یا نه؟ با خشم گفت: - عمرا بیام به حرف تو نیم وجبی گوش کنم؟ می مونی اینجا منم پیدا می کنم مواد ها رو خودم . خنده ای کردم که بدتر کفری شد و گفتم: - اوکی بگرد تا صبح بگرد. کوسن مبل و گذاشتم زیر سرم و دراز کشیدم روی مبل. که صدای زنگ گوشیم اومد برداشتم و همه نگاهم کردن گفتم: - ناشناسه. سامیار اشاره کرد بزنم روی بلند گو زدم: - ببین دختر جون فقط لب بازی کنی بگی بهشون اون مواد ها کجاست روزگار تو سیاه می کنم فهمیدی؟ منم ریلکس گفتم: - نه بابا؟ اتو ازت دارم تهدید هم می کنی؟ گمشو ببینم بچه پرو. بعد هم قطع کردم. محمد زد زیر خنده که با نگاه چپ سامیار خفه شد. نشستم و گفتم: - مردم از گرسنگی حداقل بگین غذا بیارن. سامیار گفت: - کوفت می گم بیارن می خوری؟ سرهنگ گفت: - چی می خوری دخترم؟ با ذوق گفتم: - یه پرس جوجه ترش یه پرس قیمه یه پرس هم فسنجون نوشابه زرد با سالاد . متعجب نگاهم کرد و سفارش داد. بعد یه ربع معمور اورد داخل و سرهنگ داد دستم . گرفتم و به میز نگاه کردم که پر بود از خوراکی. غذا رو گذاشتم پایین و میز و از جا بلند کردم کج کردم یه طرف شو که هر چی روش بود ریخت پایین و ظرف ها خورد شد. صاف ش کردم و غذا ها رو تک تک باز کردن چیدم جلوم. که باز گوشیم زنگ خورد. با دیدن همون شماره گفتم: - ای لعنت تو قبرت. زدم رو بلند گو که گفت: - ببین دختر جون سر تا پاتو طلا می گیرم هر چی بگی می دم!لب باز نکن!یه ادرس بهم بده بیام پیشت اصلا تو خیلی خوشکلی می خوای زن م بشی؟ یه عروسی برات می گیرم کل تهران انگشت به دهن بمونه! به سامیار اشاره کردم و گفتم: - یاد بگیر. رو به مرده گفتم: - من خودم بچه پولدارم پول به کارم نمیاد از ادم مواد فروش هم خوشم نمیاد همچین دکور صورتت هم به دلم ننشست مرد باید ریش داشته باشه دست بزن هم که داری اخ اخ ببین هنوز جا دستت رو تنم درد می کنه تو گور هم بری باید به قدری که منو زدی بزنمت حالا هم قطع کن می خوام شام بخورم تو مهمونی مزخرف ت که چیزی بهم نرسید . و قطع کردم . با لذت شروع کردم به خوردن و سامیار با معمور ها حتا توی لیوان های عمارت رو هم می گشتن عجب خریه اصلا مواد توی عمارت نیست! کل غذا ها رو خورده بودم لقمه اخر قیمه رو هم خوردم و اخیشی گفتم گرسنه ام بودا!
سرهنگ ها داشتن با سامیار حرف می زدن سامیار سمتم اومد و گفت: - می خرم برات بگو کجاست. رو بهش گفتم: - اره منم خرم هر وقت خریدی اوردی توی حیاط سند زدی به نامم باش تو که برات کاری نداره جناب سرگرد! دستشو تهدید وار جلوم تکون داد و گفت: - دارم برات حالا صبر کن و ببین. شونه ای بالا انداختم و گفتم: - یه تار مو از سرم کم بشه مامانم پوستت رو می کنه تازه من جای مواد ها رو بگم اون خلافکار می یوفته دنبالم مقصر کیه؟ تو چون اگه نگم به اون بگم کاریم نداره به تو گفتم لج می کنه بام باید عین سایه مراقبمم باشی! و با خنده نگاهش کردم. الانا بود بیاد بخورتم! زنگ زد به کسی و رو بهم گفت: - چه رنگ باشه؟ با ذوق گفتم: - مشکی تمام. سری تکون داد و بهش گفت. نیم ساعت نشد رسید. با دو رفتم تو حیاط با دیدن ش غش رفتم. سند و کوبید به سینه ام و گفت: - لب باز کن دیگه . به سند نگاه کردم درست بود. لب زدم: - بیا. عین خودش بازوشو گرفتم کشیدمش دنبال خودم تا اونم حس کش تنبون بودن بهش دست بده.