هدایت شده از عقلنوشتههای انقلابی
37.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️خدا رحمت کند دکتر افروغ را.
🔹سال 98 بود که در ضمن مجموعه مصاحبههای #ایران_آینده، در خدمت دکتر عماد افروغ بودیم.
🔹حقیقتاً مصاحبه دلچسب و جذابی بود؛ همه برای ما و هم برای ایشان (بنا به گفته ضبط شده ایشان در فیلم مصاحبه).
🔹با دردمندی و غیرت از هویت فرهنگی انقلاب اسلامی دفاع می کرد.
🔹معتقد بود برای فهم انقلاب اسلامی باید «فرهنگ» را نه در سطح «ایدئولوژی»، بلکه در سطح «تئوری فرهنگی» تبیین کرد.
🔹انقلاب اسلامی را واکنش فرهنگی و عمومی مردم ایران، در مقابل ویرایشهای فرهنگی رژیم وابسته پهلوی برای مدرنیزاسیون ایران میدانست.
🔹انقلاب حضرت امام خمینی ره را نقطه مقابل گفتمان «تحجر» و «نوشدگی غیرمنضبطـ» میدانست و تلاش میکرد گفتمان انقلاب را با دو مؤلفه #دینی_بودن و #نو_شدگی توضیح دهد.
🔹در این مصاحبه تلاش کرد فهرست جامعی از مؤلفههای متمایز کننده «رویکرد پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» و «رویکرد توسعه مدرن» را بیان کند.
🔹چقدر دغدغه «جمهوریت انقلاب» را داشت! و آن را در دو بُعد گفتمانی و نظامسازی دنبال میکرد.
🔹خدایش در این شبهای ماه مبارک غریق رحمتش کند و با در زمره بسیجیان امامش حضرت امام خمینی ره محشورش کند.
🔹همه دوستان را به دیدن بخش اول تصویری این مصاحبه دعوت میکنم.
🔹همچنین فهرست تفصیلی این مصاحبه بسیار خوب را برای مطالعه عزیران به پیوست تقدیم میکنم.
https://eitaa.com/alimohammadi1389/1294
🔹ان شاء الله به زودی متن کامل این مصاحبه در کنار 14 مصاحبه دیگر در قالب یک کتاب منتشر خواهد شد....
#عقلنوشتههای_انقلابی
#تئوری_فرهنگی
#دوگانه_پیشرفتوتوسعه
#دکتر_عماد_افروغ
هدایت شده از عقلنوشتههای انقلابی
فهرست مصاحبه دکتر افروغ در ضمن سلسله مصاحبههای #ایران_آینده
استاد افروغ در دیالکتیک سنت و مدرنیته
(این نوشته در زمان حیات ایشان نوشته شده و به سمع و نظر ایشان رسیده است)
این روزها که وضعیت حال «ما»، فهم نسبت سنت و مدرنیته است، مدرنیته همانند کودک بیشفعالی که از سر و کول سنت بالا رفته و همهی داشتههای آن را به یغما میبرد، سوال مهم برای «ما»ی ایرانی، دیالکتیک سنت و مدرنیته است. این دیالکتیک مصادیق فراوانی دارد، برای امثال دکتر افروغ، هویت نظریههای علوم اجتماعی مدرن و نسبت آن با سنت، از جمله مصادیق مهمی است که تکلیف آن بایستی روشن شود.
چنین نظریههایی در فضای پسانیچهای که به هر ضرورتی چوب حراج زده شده است، دکتر افروغ به دنبال ضرورت در مدرنیته است، البته ضرورتی که مبتلا به ثنویت نباشد. روشننگاه داشتن تنور ضرورت، به معنای حفظ آخرین سنگرهای سنت است که در درون مدرنیته انجام میشود. چنین حفظی برای تداوم صورت جمعی؛ یعنی سنت، ضروری است.
در فضای پسانیچهای، انسان مبتلا به اینجازدگی و اکنونزدگی میشود و در غیاب ضرورت و مطلق، بحرانهایی را با جان، گوشت و پوست لمس میکند که تا به امروز، شاید، ندیده است. این غیاب؛ نه تنها به دلیل فراموشی «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلي »؛ یعنی ازلیت خود، بلکه در عناد با آن و تلاش در غیرمعقول دانستن آن در فضای امروز است. بشر امروز به دلیل چنین عنادی، معاد و ابدیت خویش را نیز چوب حراج زده است و با این حراج کردن، ذات و فطرت خویش را نیز به غفلت از دست داده و به اینجازدگی گرفتار شده است. استاد افروغ ضرورت را در رئالیسم انتقادی بسکار دنبال میکند تا بتواند از درون مدرنیته، جایی برای سنت گشوده باشد. لذا این کار، شایسته تقدیر است.
https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
هدایت شده از حمید پارسانیا
انا لله و انا الیه راجعون
ارتحال دکتر افروغ بر فرزندان و خانواده ایشان بر اصحاب علوم اجتماعی و جامعه علمی به دوست داران انقلاب و درد مندان امت و جامعه اسلامی و به همه عزیزانی که تجدید حیات معنوی و رنسانس دینی جامعه بشری را در جهت تحقق جامعه مهدوی دنبال میکنند تسلیت باد.
دکتر افروغ همانگونه که همواره اعلام میداشت هویت خود را در مسیر رشد و بالندگی انقلاب اسلامی ایران و آرمانهای جهانی آن تعریف میکرد. او تلاش پیگیر و دردمندانه خود را در مسیر گسترش لایه های فرهنگی جوشش فعال امت اسلامی و نقد سازه ها و ساختارهای نظری مسلط بر جامعه معاصر بشری دنبال می کرد و جایگاه خود را در حلقه وصل تعامل خلاق و فعال دو نهاد دانشگاه و حوزه جستجو میکرد.
او می کوشید تا به تعبیر خود لایه های عمیق فرهنگ اسلامی را که ریشه در متون و نصوص دینی داشت و به نظر او در حکمت اسلامی به طور عام و فلسفه صدرایی به طور خاص تجسم یافته بود در سازه های نظری و ساختارها و کنش های اجتماعی جامعه اسلامی ایران شناسایی کند و این رسالت را در فعالیتهای مختلف علمی فرهنگی و اجتماعی خود در نظر میگرفت.
بیش از دو دهه آمد و شد مستمر و اغلب هفته گی او به قم بخشی مهم از جهاد علمی اوست و ثمره این تلاش همراهی برای تکوین رشته هایی نظیر فلسفه علوم اجتماعی و باز آرایی دانش اجتماعی مسلمین و تربیت طلاب و دانشجویان و تدوین رساله های و تالیف کتب علمی است.
این استاد در لیله القدر ضیافت الهی به ملکوت اعلی پیوست تا قضای الهی را از افق آسمانی در تحقق آرمانهای تاریخی خود ببیند و تقدیر خداوند را در رشد و توسعه امت اسلامی نظاره کند .
حمید پارسانیا
۱۴۰۲/۱/۲۶
هدایت شده از دوستان کتاب
hadees_peimaneh.pdf
2.39M
📗کتاب «حدیث پیمانه»
پژوهشی در انقلاب اسلامی
✍️حمید پارسانیا
💠کتاب «حدیث پیمانه» از نگاه رهبر انقلاب:
▶️ کتاب #حدیث_پیمانه نوشتهٔ شماست؟ کتاب بسیار خوبی است. مدتها پیش به دوستان فیلسوفمان در قم، از کمبودی گله میکردم و میگفتم:
✅«فرق فلسفهٔ ما با فلسفهٔ غرب (از زمان ارسطو و افلاطون تاکنون) این است که فلسفهٔ غرب، همیشه یک دنباله و ادامهٔ اجتماعی و سیاسی و مردمی داشته است؛ اما فلسفهٔ ما ادامهٔ اجتماعی و سیاسی نداشته است.
✅ حداکثرش به ادامهٔ تربیت فردی رسیده؛ والا اینکه فلسفهٔ ما بگوید شکل حکومت چگونه باید باشد، حقوق مردم چیست، ارتباطات آنها با یکدیگر چگونه است، چنین ادامهای ندارد. در حالی که همهٔ این مبانی میتواند مبنای فلسفهٔ اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد.»
✅ وقتی من ترتیب و فصلبندی کتاب شما را (البته همهاش را نخواندهام) نگاه کردم، دیدم این کار شده است. از مبانی فکری و فلسفی شروع کردهاید و به جمهوری اسلامی و مسائل آن رسیدهاید.
✅ این چیز باارزشی است. الحمدلله اینطور فکرها در جامعهٔ ما حضور دارد. از اینها باید حداکثر استفاده بشود. این سبک کار، درست است. باید متمسّک به مبانی بود.
🎙بیانات رهبر انقلاب در دیدار هیئتمدیرهٔ دفتر تبلیغات اسلامی حوزهٔ علمیهٔ قم، ۲۹دی۱۳۸۰
📚منشور حوزه و روحانیت، ج۵، ص۳۱۰تا۳۱۱
@parsania_net
#دوستان_کتاب
📚@dostaneketab
هدایت شده از مجتمعنا
چرا برگزاری رفراندوم، منجر به فروپاشی یک نظام سیاسی نمیشود؟
تاملی در بی معنایی برگزاری رفراندوم در یک نظام سیاسی مستقر
[قسمت اول]
1. ایدۀ «رایگیری» و «انتخابات» که امروزه تبدیل به مولفۀ اصلیِ سیاستورزی در سطح جهان شده است، «در ظاهر ماجرا» ناظر بر آن است که حداکثر مردم، برای یک دورۀ خاص و تحت شرایط خاصی، سرنوشت سیاسی همۀ مردم را تعیین میکنند. با اینحال اگر این انتخابات را در ذیل یک نظام سیاسی، در طول تاریخی که آن نظام سیاسی دوام آورده بنگریم، درخواهیم یافت که انتخابِ یک دولت یا نماینده توسط حداکثر مردم مشارکتکننده در انتخابات در یک دوره، گاهی در تضادِ آشکار با انتخاب حداکثر مردم در دورۀ بعدیِ آن قرار دارد و علیرغم این تضاد، هر دو انتخاب یحتمل مشروع شمرده میشوند. فیالمثل در ایران، انتخابات 1376، دولت منتخب حداکثر مردم در تضاد با دولتِ برگزیدۀ حداکثر مردم در 1384 بوده و هر دو علیرغم این تضاد، در ذیل نظام جمهوری اسلامی مشروعیت داشتهاند. پرسشی که طرح میشود آن است که علیرغم این تضاد، پس چگونه نظم سیاسی جمهوری اسلامی در ایران بقاء یافته است؟ آیا در ورای رای مردم قلمرویی هست که میتواند این تضاد را مرتفع سازد و علیرغم این تضاد، نظم و نظام سیاسی به بقاء خود ادامه دهد؟
2. بهنظر میرسد تنها راه پاسخ به این پرسش، نظرگاه فلسفی باشد، زیرا رفع تضاد و بالاتر رفتن از تضاد ظاهری میان دو امر، نیازمند تاملی در ورای آنچه در ظاهر رخ میدهد است و این افق، نظرگاهی فلسفی و عقلی میطلبد. اگر یک نظام سیاسی، در درونِ خود با تکیه بر رای حداکثر مردم، دو تجربۀ سیاسی متضاد با یکدیگر داشته باشد، این نشانگر آن است که نظم سیاسیِ حاکم بر آن نظام، ظرفیتِ رفع این دو انتخاب و گزینش متضاد را داشته است؛ چون منطقاً دو امر متضاد با یکدیگر قابل جمع نیستند، اما قابل رفعاند. از این حیث بهنظر میرسد در هر یک از انتخاباتها که گاهی با هم در تضاد هم قرار میگیرند، علاوه بر تعیین سرنوشتِ دورهای همۀ مردم توسط اکثریت پیروز، نظم سیاسی نیز مورد تایید قرار میگیرد. بهتعبیر دیگر، انتخابات و رای اکثریت مردم، علاوه بر انتخابِ یک دولت برای یک دوره، از هستیِ سیاسی آن نظام نیز نمایندگی میکند. با نظر به اینکه دولتها و ایدههای متضاد آنها در طول تاریخ گذرا هستنند و آنچه باقی میماند، نظام سیاسی حاکم بر آنها است، بنابراین بهنظر میرسد حتی میتوانیم بگوییم آنچه که در جریان انتخاباتهای مختلف که بعضاً نتایج متضاد با هم دارند، مورد نمایندگی و رای مردم قرار میگیرد، نظم یک نظام سیاسی است که با هستی یا نیستیِ آن گره خورده است. از اینجهت، رای مردم در انتخاباتها، خواه ناظر به نامزد پیروز باشد و خواه ناظر به نامزدِ ناکام، رایِ به هستیِ یک نظام سیاسی است. اما از جهتی دیگر میتوان قدری پیشتر رفت و اولاً اصالت رای و انتخابات را معطوف به هستی و بقاء اصل نظام سیاسی دانست و ثانیاً آنرا معطوف به نامزد پیروز واجد حداکثر رای ممکن تفسیر کرد، زیرا نامزد پیروز نیز در زمانِ پس از پیروزی، بیش از آنکه موظف و مکلف به تحقق خواستههای حداکثرِ مردمِ رایدهنده به خودش باشد، موظف به تحقق خواستهای هستیشناختیِ آن نظام سیاسی و بهتعبیری دیگر، همۀ مردم (نه حداکثرِ پیروز) است. این شعار که معمولاً و بهدرستی توسط نامزد پیروز مطرح میشود که او پس از پیروزی، بایستی بهنحوی عمل کند که نه فقط رایدهندگانِ به او منتفع شوند، بلکه همۀ مردم و کلیت یک نظام سیاسی منتفع گردند، بیانگر آن است که مشروعیتِ نامزد پیروز، اولاً و بالذات ناظر به نمایندگیِ او از هستیِ نظام سیاسی و همۀ مردم است و ثانیاً و بالعرض برخاسته از رای حداکثرِ موافق با اوست. اگر نامزد پیروزِ یک انتخابات، اقدامی در جهتِ نقض حقوق اساسی حداقلِ افرادِ ناکام در انتخابات انجام دهد بهنحوی که آنها را مجبور به نقض امنیت نظام سیاسی کند، عملاً مشروعیتِ نامزد پیروز نقض خواهد شد و مشروعیتی برای بقاء در منصب سیاسی نخواهد داشت. بنابراین رای حداکثر مردم به یک نماینده (خواه نمایندۀ دولتی باشد و خواه مجلس شورا و خواه دیگر انتخابات)، بهمعنای آن است که او از خلالِ رای اکثریت، نمایندگیِ اصل نظام سیاسی را برعهده دارد.
هدایت شده از مجتمعنا
چرا برگزاری رفراندوم، منجر به فروپاشی یک نظام سیاسی نمیشود؟
[قسمت دوم]
3. اگر مطابق آنچه تا اینجا گفته شد، ایدۀ «نمایندگی» حداکثر مردم را بهمثابه نمایندگیِ از اصل وجود و هستیِ یک نظام سیاسی بدانیم، پرسش آن است که اصل این هستیِ سیاسی و نظم متاثر از آن، چگونه تکوین مییابد؟ تکوین هستی، بهمعنای خلق آن، طبعاً در انحصار خداوند است، اما در هستیهای ایندنیایی، انسان بهعنوان خلیفهالله یا اشرف موجودات، امکان خلق جهانهایی را متناسب با اختیار خود دارد. با اینحال این خلقِ جهان، مخصوصاً جهان سیاسی توسط انسان، طبعاً بایستی با نظام تکوینی که مخلوق الهی است، سازگاری داشته باشد، در غیر اینصورت، یا نظم سیاسی طبیعی قلمداد نمیشود و یا نظم سیاسی سازگار را ارادۀ الهی نیست. از اینمنظر خلقِ یک نظام سیاسی توسط انسان، در وضعیت و حالتی از حالات انسانی یا حالتی از اجتماع انسانی رقم میخورد که آن فرد و جامعه در لحظۀ خلقِ یک هستیِ سیاسی، تا حد ممکن در قرابت و نزدیکی با نظم تکوینی عالم قرار گرفته باشد. بهاین معنا اگر به نظرات سیاسی غرب نیز بنگریم، با درک متفاوت جدیدی که در علوم طبیعی از مفهوم طبیعت در سدههای 14 به بعد رقم خورد و منجر به ظهور علوم طبیعی نظیر نجوم، فیزیک، مکانیک، شیمی و زیستشناسی جدید شد، مفهوم جدید «طبیعت» به قلمرو علوم انسانی و سیاسی راه یافت و از خلال طرح این مفهوم جدید از طبیعت بود که جهانِ سیاسی جدید تحت تاثیر منطق علوم طبیعی و سازگار با جهان تکوینِ طبیعی، البته در معنای مدرنِ آن شکل گرفت. لاک، هابز، روسو و دیگر بنیانگذاران علوم سیاسی جدید، همگی درک جدیدی از طبیعت و طبیعت انسانی را صورتبندی کردند و به تبع این درک جدید، امکان خلقِ هستیِ سیاسی جدیدی را که با منطق علوم طبیعی مدرن سازگار بود، یافتند. از اینمنظر حتی در طرح ایدۀ دموکراسی مدرن نیز شاهد آن هستیم که با درکِ جدیدی که از طبیعت شکل گرفت، رای حداکثر مردم در قالب «قرارداد اجتماعی» در حقیقت بهمعنای نمایندگیِ از نظم فیزیکی و طبیعی جدیدی بود که در این دوره ظهور یافت. آنچه در پس تاسیس نظامهای سیاسی مدرن، مخصوصاً بعد از انقلاب فرانسه شاهد هستیم، نمایندگیِ سیاسی از هستیِ مدرنی است که در دورۀ مدرن شکل گرفته و صورتبندی میشود و از خلالِ رایگیری توسط حداکثرِ مردم، اشکال و اقتضائات مختلف آن بهظهور میرسد. بنابراین در پسِ ایدۀ دموکراسی مدرنِ غربی نیز تقید به یک نظم سیاسی و متاثر از هستیِ جهان مدرن وجود دارد که دولتهای مختلف برآمده از آن، ظهورات آن نظم سیاسی خاص هستند و مشروعیت خودِ این نمایندههای پیروز، مقید به حفظ آن نظم سیاسی مدرن است، زیرا اساساً ایدۀ نمایندگیِ سیاسی که از خلال رایگیری محقق میشود، ناظر به حفظ نظم سیاسی است که پیش از آن، از خلال منازعات خونین و در آستانۀ مرگ و زندگی شکل گرفته است. از این منظر، حتی در جهان مدرن، تکوین این نظم جدید از هستی که میتوان آنرا در منازعات خونین سدههای قبل، فیالمثل در منازعات میان کلیسایِ ارسطوییشده از یکسو و بنیانگذاران علوم طبیعی جدید نظیر جوردانو برونو، گالیله و نظایر آنها از سوی دیگر دنبال کرد، مبنای تکوین نظم سیاسی مبتنی بر دموکراسی مدرن بوده است. تا آن منازعات جدی ایجاد نمیشد، امکان چنین نظم سیاسی ممکن نمیبود. رایگیریهای بعدی این نظامهای سیاسی بر انتخاب دولتِ شخصی و جزئی در هر دورۀ تاریخی، در حقیقت تلاش برای فهم اقتضائات مختلف همین نظم سیاسی تکوینیافته در عرصۀ عمل و اجرا بوده است. از این منظر اگر هرکدام از دولتهای مقید به این نظم مدرن، اگر بخواهند نظم سیاسی متاثر از علوم طبیعی و انسانیِ مدرن را نفی کنند، جایی در این نظام سیاسی نخواهد داشت. به این معنا رایگیری و نمایندگی رای حداکثر مردم، علاوه بر آنکه کاشف از رای حداکثر مردم در دورهای خاص است، اما در حقیقت تایید مستمر آن نظم سیاسی است که در منازعاتی پیش از رایگیری مذکور، مطابق با درکیِ از طبیعت و هستیِ امورِ جهان، جعل و خلق یا کشف شده است.
هدایت شده از مجتمعنا
چرا برگزاری رفراندوم، منجر به فروپاشی یک نظام سیاسی نمیشود؟
[قسمت سوم و پایانی]
4. با این مقدمات، اگر بخواهیم به نظم سیاسی شکلگرفته در انقلاب اسلامی نظر افکنیم، بایستی نقاط شکلگیری این نظم را در زمانی پیش از انتخاباتهای دورهای یا حتی همهپرسی 12 فروردین 1358 دنبال کنیم. لحظۀ تکوینِ یک نظم سیاسی، بهجهت آنکه با مسئلۀ نیستی و نبودِ یک وضع از امور و هستی و بودنِ یک وضع از امور دیگر سروکار دارد، لحظهای است که باید آنرا در منازعات مرگ و زندگی و پر مخاطرۀ پیش از رایگیری دنبال کرد. رأیگیریها و همهپرسیهای بعد از آن، خواه متضاد با یکدیگر باشند و خواه مویدِ هم، همگی ناظر به کشف ظهورات آن حقیقتی است که در لحظۀ تکوین نظم سیاسی، جرقۀ اولیهاش خورده و نطفهاش کاشته شده است. توماس کوهن در توضیح علت جابجایی پارادایمهای علمی در انقلابهای علمی که آنها را مشابه با انقلابهای سیاسی نیز میداند، بهلحاظ سرنوشتساز غیرقابل توضیح توسط پارادایم علمی رایج اشاره میکند که بعضاً در حالت خواب یا شبه خلسهگونه رخ میدهد. به همین دلیل است که اغلب نظامهای سیاسی برآمده از انقلابها، معمولاً تن به این خطر نمیدهند که اصل و اساس این نظم را تا پیش از برقراری یک نظم اولیه و فراگیر به رای بگذارند؛ هرچند انقلاب اسلامی از این جهت، از نوادر انقلابها است که این مخاطره را به جان خرید و همهپرسیِ 12 فروردین 1358 در فاصلۀ بسیار نزدیک به انقلاب برگزار کرد. اما فارغ از این همهپرسی، اگر قرار باشد اصلِ یک نظام سیاسی را دوباره به همهپرسی بگذاریم و نتیجۀ آن متضاد با نتیجۀ 1358 باشد، عملاً بر اساس آنچه گفته شد، اثباتکنندۀ فروپاشیِ اصل نظام جمهوری اسلامی نیست، زیرا اساساً تضاد در رایگیریها و انتخاباتهای پس از انقلاب (یعنی انتخابات ریاستجمهوری، مجلس، خبرگان و ...) نیز وجود دارد و این تضادها، بهمعنای نفی اصل نظام نیست. بنابراین برگزاری همهپرسی با نتیجهای حتی متضاد با نتیجۀ 1358 که ناظر به نفی اصل نظام باشد، اساساً بیمعنا است، زیرا نظم یک نظام سیاسی، تابعی از منازعاتِ مرگ و زندگی پیش از همهپرسی و ناظر به «کشفِ حقیقت سیاست» در یک بستر زمانی و مکانی خاص است.
5. اگر هستیِ یک نظام سیاسی را در ارتباط با زمان نیز بنگریم، با تاسیس یک نظم سیاسی، یک عصر سیاسی آغاز میشود یا عصری جدید در استمرار اعصار گذشته احیاء میگردد. در ایران، بهواسطۀ فراگیری اسلام و تشیع، مفهوم عصر عمدتاً با عصر اسلام یا عصر غیبت امام دوازدهم (عج) شناخته میشود و اعصار خردتر زندگی انسانِ ایرانی در نسبتی با آن تعریف میشده است. با اینحال پس از مواجهۀ با جهانِ مدرن غربی، به تبع درک و فهمی که از مفهوم زمان در این جهان وجود دارد، مفهوم «معاصر» معنایی دیگرگونه یافته و بعضاً متضاد با عصر در معنای اسلامی و شیعی یافته است. اما انقلاب اسلامی، به این معنا احیاگر عصر در معنای اسلامی و شیعیِ آن بوده و تلاش کرده است تا معنای جدیدی از معاصرت را در ذیل انقلاب اسلامی رقم بزند. با تاسیس این نظام و همهپرسیِ مویدِ آن در 1358، عملاً ما وارد عصر جدیدی شدهایم که طرح رفراندوم در مقابل آن، بهمعنای بازگشت به معنای از عصر است که در دورۀ پهلول اول و دوم به اوج خود رسیده بود. بهتعبیر دیگر، با همهپرسی 1358، معنای اسلامی و شیعی از عصر با انتخابات گره خورد و از پیوند با ایدۀ پادشاهی گسست. ما در عصر انقلاب اسلامی، معنایی از اسلام و تشیع را تجربه میکنیم که برخلاف ادوار گذشتۀ آن، که محصول تعاملات ناگزیر اسلام و تشیع با پادشاهی ایرانی بود، عصر «جمهوری اسلامی» است و از این جهت، برگزاری رفراندوم، عملاً بهمعنای بیاعتباری و بیمعنایی سازوکارهایی است که در ذیل قانون اساسی برای مشارکت مردم تنظیم شده است. برگزاری رفراندوم دربارۀ اصل نظام یا موضوعات مبتلابه آن، در عصر پس از تاسیس جمهوری اسلامی، بهمعنای بازگشت به عصر گذشته است و در عمل بهمعنای تمام سازوکارهای تنظیمیِ این نظام اعم از انتخابات، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و انبوهی از سازوکارهای خاصِ این نظام تلقی میشود. بهراستی اگر قرار باشد دربارۀ هر موضوعی رفراندوم برگزار شود، سازکارهای تنظیمی و تخصصیِ نظام جمهوری اسلامی دیگر چه محلی اِعراب خواهند داشت؟
خلاصۀ منتشرشده در خبرگزاری فارس:
https://www.farsnews.ir/news/14020202000571
فلسفه علوم اجتماعی
چرا برگزاری رفراندوم، منجر به فروپاشی یک نظام سیاسی نمیشود؟ [قسمت دوم] 3. اگر مطابق آنچه تا اینجا گ
این بخش سوم حاوی نکات مهم و فلسفی است، این هستی و وجودی که اینجا از آن توضیحاتی داده شده است، همان واقعیت (wirklichkeit) در سنت ایده آلیسم آلمانی هم هست، به عبارت دیگر، هستی متعینی است که در تاریخ رقم خورده است.
وقتی از هستی متعین صحبت میشود، یعنی هستی و واقعیتی که دارای حدود و مرز است، در سنت ایده آلیسم، این مرز موجب تحقق دوره ای می شود، لذا بحث از ادوار شکل میگیرد، چون هستیهای متعین دیگری نیز وجود دارد که در حد و مرزهای دیگر قرار دارد که در افق، گذشته، اکنون و آینده، در بخشهایی از آن قرار میگیرد. در اینجا تاریخ پیوسته شکل میگیرد، یعنی ایده پیوستگی تاریخ. لذا در فلسفه تاریخ است که ایده پیوستگی تاریخی شکل میگیرد.(ایده دترمنیسم)
رقیب ایده فوق، بحث گسستگی تاریخی است، متفکران موافق ایده گسست، برای عبور تلاش کردند که از این مرزگذاریها عبور کنند. به عبارت دیگر، از تعین یافتگی و دترمنیسم عبور کنند، لذا مساله امر حاد و مرزگذار به صورت جدی مطرح میشود. در تبارشناسی، امر حادی که به صورت امر استعلا در تاریخ وجود داشته باشد،به محاق میرود.
https://eitaa.com/philosophyofsocialscience