#داستان ۱
🔸️چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم
خیلی ناراحت بودم،آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم.صحبتم تموم که شد گفت یه قضیهای رو برات تعریف میکنم.گفتم بفرمایید.
گفت:یه مسافری بود هم سن و سال خودم،حدودا ۴۰ساله.خیلی عصبانی بود.
وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت:چرا انقدر همکاراتون...(یه فحشی داد)هستند.
گفتم چطور شده،مسافر گفت:۸ بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.
این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده ...
#تلنگر #حکمت_خدا #حکایت #راننده_اسنپ
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#ادامه ۲
#داستان ۲
... بعدش یه تماس گرفت
مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد.(بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).
حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان بودم و مسافر نمیدونست.
خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!
دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.
من اونموقع شیفت بودم
تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم.
اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.
گفتم ...
#تلنگر #حکمت_خدا #حکایت #راننده_اسنپ
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#ادامه ۳
#داستان ۳
...دیدی حکمتی داشته.
خدا خواسته اون ۸همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.
تو فکر رفت و لبخند زد.
من اونموقع به شدت ۴میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.
رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.
تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!حکمت خدا دو طرفه بود.
هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.
ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
#تلنگر #حکمت_خدا #حکایت #راننده_اسنپ
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7