eitaa logo
سبک زندگی اسلامی
18.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
866 ویدیو
23 فایل
کانال آموزشی موسسه فرهنگی سریر ققنوس ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست ارتباط برای: ✔️تنظیم وقت #مشاوره و #تست ها ✔️ فروش فایل و کتاب ✔️همکاری اشتغال ادمین👇 @Phoenixadmin 🔴نقل مطالب بدون آدرس و لینک و نام مولف،جایز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 چرا نمی‌توانم بیدار شوم؟ ❓❓ 🔹سال‌ها پیش شبی شهرستان مهمان مادر بودم. طبق روال، ساعت ۱۱ شب خوابیدم. بعد از اذان صبح بیدار شدم ولی سنگینی عجیبی داشتم که نمی‌توانستم برای نماز صبح بیدار شوم. 🔸انگار یکی می‌گفت: بخواب! هنوز تا طلوع آفتاب فرصت داری! 🔹خوابیدم. به ناگاه بیدار شدم و طلوع آفتاب را دیدم. 🔸شب بعد حس کردم باید زودتر بخوابم. ساعت ۱٠ شب خوابیدم و علی‌رغم هیچ نیازی به خواب، باز همان‌طور خواب ماندم. 🔹اتفاق بسیار نادر و عجیبی برایم بود. بسیار ناراحت و اعصابم خرد شده بود. از حق‌تعالی استغاثه کردم تا گناهی را که موجب این سلبِ توفیقم شده به من نشان دهد. 🔸به‌ناگاه ماجرا را فهمیدم چون می‌دانستم هرچه هست در این چند روز بوده است. 🔹شب اول مادرم قدری تخمه‌ کدو درست کرده بود. خیلی خوش‌طعم و پُر مغز بودند. 🔸از او پرسیدم: از کجا خریده است؟ 🔹آدرس بقالی سر کوچه را نشان داد. فردا صبح برای خرید از آن تخمه به مغازه‌اش رفتم. 🔸صاحب مغازه گفت: هر کیلو تخمه مبلغ ۱۵هزار تومان است و فقط سه کیلوی دیگر از آن مانده. 🔹من هم آن سه کیلو را خریدم. غافل از این بودم که قیمت آن تخمه باید بالای ۲٠هزار تومان باشد. 🔸دوباره به مغازه رفتم و داستان را از او پرسیدم. متوجه شدم این تخمه‌‌ها برای پیرزن مستمندی است که به او در پاییز هدیه داده‌اند و او نزدیک عید آن‌ها را به صاخب مغازه داده بود تا برایش بفروشد و به او مبلغ را بدهد. پیرزن می‌خواست برای عید میوه و شیرینی کمی برای خانه‌اش تهیه کند که شرمنده مهمان نباشد و فقرش بر اطرافیانش عیان نشود. 🔹صاحب مغازه برای از سر باز کردن این چند کیلو تخمه، به قیمت ارزان آن را به ما فروخته بود. در حالی که آن تخمه ۲۲هزار تومان ارزش بازارش بود و برای این زن باید کسی که انصاف داشت، مقداری هم از نرخ بازار بالاتر می‌خرید. 🔸به توفیق الهی مابه‌التفاوت آن را رد کردم تا به دست پیرزن برساند. همان شب علی‌رغم داشتن مهمان در منزل ساعت یک بامداد به بستر رفتم ولی ساعت ۵ صبح به مدد الهی بیدار بودم. 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
👤استاد سیدعلیرضا واعظ موسوی: شوهری که بار مشکلات را گردن زنش می اندازه ، مرد به معنای واقعی نیست!! مرد باید دارای ابتکار عمل،صبر،نگاه راهبردی، توان حل مسئله و... باشه! تقسیم درد های بیرون منزل با اهل منزل، خطای بزرگی است... 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌نکات همسرداری ⚠️ تبدیل امر و نهی به مشورت! 💞 خانم‌ها! دقت کنید یکی از قالبهای که برای مردان خوشایند نیست و او را خدشه‌دار می‌کند دستوری و تحکّمی حرف زدن است. ❣ بهترین کار‌ این است جملات امری یا دستوری خود را به و نظر خواهی تبدیل کنید. 💟 مثلا بجای اینکه به مردتان بگویید: "کمد رو بذار این طرف اتاق!" بگویید: "نظرت چیه کمد رو بذاریم اینجا؟" کلمه‌ی نظرت چیه و امثال آن را فراموش نکنید 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🌿🌸تا رمق در تن ماهست بیا 🌿🌸حال ما بی تو تباهست بیا 💚اللهم عجل لولیک فرج 💚 سلام دوستان و همراهان عزیز😍 صبحتون مهدوی!💚 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌چیزی که باعث زینت و زیبایی حرف های ما میشه چیه؟ (ص) : 🌿 زينَةُ الْحَـديثِ الصِّـدْقُ؛ ✨ زينت سُخن، راستگويى است. 📚من لايحضره الفقيه، ج۴، ص۴۰۲ 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌 سزای حرام خدا در مال‌التجاره تباهی مال خواهد بود! 🔹دو برادر را از پدر تاکستانی به ارث رسید. بخشی از محصولشان را کشمش کردند تا در زمستان آن را بفروشند. 🔸برادر بزرگ‌تر که حبه‌های انگورش کاملاً خشک شده بود آن‌ها را جمع کرد و در گونی ریخت و در انبار برد. 🔹اما برادر کوچک‌تر که طمّاع بود حبه‌های انگور را کمی زودتر که هنوز زیاد خشک نشده بودند جمع کرد تا در ترازو وزنش سنگین آید و سود بیشتری به خیال خود بر جیب زند. 🔸چون زمستان رسید هردو برادر سراغ انبار خود رفتند تا کشمش‌های خود را برای فروش به بازار بَرند. 🔹کشمش‌های برادر اول سالم و تمیز مانده بود ولی کشمش‌های برادر دوم کپک زده و فاسد و شیره‌مال شده بود طوری که مجبور شد همه آن‌ها را دور بریزد. 🔸برادر اول به برادر دوم گفت: ای برادر! کسی که کشمش می‌خرد بدان انگور از تو نمی‌خرد، پس آب انگور در کشمش حرام می‌شود و سزای کسی که حرام خدا از حلال خدا در تجارت جدا نکند، تباهی تمام مال التجاره او خواهد بود. 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌نکات همسرداری! ⚠️ حساسیت زن! 📝 آقایان باید بدانند که. . در مقابل كوچكترين تغييرات خود برای همسرشان،از قبيل رنگ مو يا لباس جديد حساس هستند. 💞لذا پس از این تغییرات منتظر همسرشان هستند 🔰 نسبت به اين تغييرات واكنش نشان دهيد و از همسرتان تعريف و تمجید کنید و آن را بهانه‌ای برای ابراز محبت قرار دهید تا باعث و گرمی روابط شود. 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
👤استاد سیدعلیرضا واعظ موسوی: 🔸یکی از چیزهایی که در مشاوره های حل بحران که برای افراد و دارم ، زیاد میبینم اینه که ➰ پیچیده و چند وجهی که دارن و بلاتکلیفشون کرده با چند حرکت مهم و منطقی که توصیه میکنم حل میشه :) 🔻هنر ما همینه تحلیل عمیق راهکارهای چند وجهی و همراهی با مراجع کننده برای حل مسئله! 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ۝°° 🌸 آری، هر کس به عهد خويش وفا کند و "تقوا" داشته باشد، پس بـی گمان خداوند پرهيزکاران را دوست می دارد.. 📚سوره مبارکه آل عمران آیه ۷۶ سلام! صبح شنبه تون مزین به نور قرآن!✨💓 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌نیکی به پدرو مادر دقیقا یعنی چه؟ ☀️ عليه السلام: 🌿 الإمام الصادق عليه السلام ـ فی قَولِهِ تعالى: «وَبِالْوَ لِدَيْنِ إِحْسَنًا»-: الإحسانُ أن تُحسِنَ صُحبَتَهُما، وألاّ تُكَلِّفَهُما أن يَسألاكَ شَيئا مِمّا يَحتاجانِ إلَيهِ وإن كانا مُستَغنِيَينِ ✅ امام صادق عليه السلام درباره اين سخن خداوند متعال كه فرموده: «و نيكى كردن به پدر و مادر»: نيكى كردن، اين است كه با آنان خوب همراهى كنى و اين كه آنان را به زحمت نيندازى كه چيزى از نيازهايشان را از تو بخواهند، هر چند توانگر باشند 📚 الكافی،جلد ۲، صفحه ۱۵۷ 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
. . ⚠️هویت و ریشه‌ات را فراموش نکن! 🔹چمدانش را بسته بودیم. با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود. کلا یک ساک داشت با یک قرآن کوچک، کمی نان روغنی، آبنات، کشمش و چیزهای شیرین برای شروع آشنایی. 🔸گفت: مادر جون! من که چیز زیادی نمی‌خورم. یک گوشه هم که نشستم. نمی‌شه بمونم، دلم واسه نوه‌هام تنگ می‌شه؟ 🔹گفتم: مادر من! دیر می‌شه، چادرتون هم آماده‌ست، منتظرن. 🔸گفت: کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمی‌شناسن! آخه اونجا مادرجون، آدم دق می‌کنه هاااا. من که اینجا به کسی کار ندارم. اصلا دیگه حرف هم نمی‌زنم، خوبه؟ حالا می‌شه بمونم؟ 🔹گفتم: آخه مادر من! شما داری آلزایمر می‌گیری. همه چیزو فراموش می‌کنی! 🔸گفت: مادر جون! این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول. اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترم؟! 🔹خجالت کشیدم. حقیقت داشت، همه کودکی و جوانی‌ام و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم. او بخشی از هویت و ریشه و هستی‌ام بود. راست می‌گفت، من همه را فراموش کرده بودم! 🔸زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی‌رویم. توان نگاه‌کردن به خنده نشسته بر لب‌های چروکیده‌اش را نداشتم. 🔹ساکش را باز کردم. قرآن و نان روغنی و... همه چیزهای شیرین دوباره در خانه بودند! 🔸آبنات را برداشت و گفت: بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی. 🔹دست‌های چروکیده‌اش را بوسیدم و گفتم: مادرجون ببخش، حلالم کن، فراموش کن. 🔸اشکش را با گوشه روسری‌اش پاک کرد و گفت: چی رو ببخشم مادر؟ من که چیزی یادم نمیاد. شاید فراموش می‌کنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟! 🔹در حالی که با دست‌های لرزانش، موهای دخترم را شانه می‌کرد، زیر لب می‌گفت: گاهی چه نعمتیه این آلمیزر! 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🌿 ، مردی ثروتمند یا خوش چهره و یا حتی شاعر... نمیخواهد! 🍃❣🍃 او مردی را می‌خواهد که بفهمد چشم‌هایش را و اگر ناراحت شد به سینه‌اش اشاره کند و بگوید: اینجا توست.❤️ 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7