eitaa logo
پیک خانواده برتر
4.6هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
13.8هزار ویدیو
118 فایل
پیشنهادتون به مدیرپیک خانواده بفرستید @Modir_piekkhanewadah روابط عمومی و سوژه آزاد (مادرطه) @MaliheMST تبلیغ و تبادل @admin_tablighat_peykkhanavadah ‎+98 919 393 4021 🌍 رسانه فرهنگی 🌴پیک خانواده 🌴 رسانه جامع و پویا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غم هست در زندگی ولی ... دلمان خوش است خدا با ماست... 🍃⃟꯭░꯭🌱 🍃⃟꯭░꯭🌱@piek_khanewadah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانلودش مخصوص فرشته های کانال وااااای نع گوزلللل آرزو 🤗🤗🤗 چشاتو آروم ببند به آرزوهات فک کن خجالت نکش هرچی آرزو داری از خدای خودت بخواه دوست خوب تمام آرزوهای خوب مال تو حلول 🌙 رجب بر شما عزیزان مبارک باد با آرزوی شبی خوش در کنار خونواده🤲 بنا به دلایلی ،مناسبت فردا. (سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی) از دانلود کلیپ حلول 🌙رجب صرف نظر کردم. (مادر طه) مدیر روابط عمومی پیک خانواده برتر @piek_khanewadah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبها آرامشی دارند از جنــس خدا♡ پروردگارت همواره با تو همراه اسـت،امشب از همان شب هایست♡ کہ برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم شبتون بخیر 🍃⃟꯭░꯭🌱 🍃⃟꯭░꯭🌱@piek_khanewadah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸مسابقه چالش ۴۳. بوسیدن دست پدر 🥰 به بچه هاتون بیاموزید دست پدر را ببوسند 😘و به این بوسه افتخار👏 کنند 🤪لطفا عکس افتخار امیز بوسه بردست پدر را برامون ارسال کنید ؟ @pekkhanawadah_1403 🙏می تونید این حس وعکس بوس بر دست پدر خود را در لینگ گروه چالش خانوادگی درج فرمائید : 👇 https://eitaa.com/joinchat/1895367679C58f7b0c6a0 🍃⃟꯭░꯭🌱 پیک خانواده متعلق به خانواده شماست 🍃⃟꯭░꯭🌱@piek_khanewadah https://piekkhanewadah.ir
آیا این دست ارزش بوسیدن ندارد ؟؟؟؟
هدایت شده از 🤣زندگی باید کرد
منم یه زمانی پدر نازی داشتم ،از سرکار که می اومد با این شعر که اقا جانیم گلده ،منیم اقام گلده به استقبالش می رفتیم وسلام میدادیم وخسته نباشی می گفتیم ،اخه پدرم دستفروش بود وکباب می پخت وعصرها می رفت مرکز وتا ساعت ده یا یازده کباب می فروخت وبرمیگشت وموقع برگشت میوه فصلی اونم باجعبه بزرگ چوبی می خرید ،اگه یه روز به استقبالش نمی رفتیم خستگی تنش همچنان می موند رو تنش ،اون زمان انگار که بار سنگینی همچنان رو دوشش مونده می اومد خونه وبا اخم به من که سرگروه سه چهار تا بچه بودم می کرد وچیزی نمی گفت تا اینکه من پا میشدم وبغلش می کردم وخودشیرینی کودکانه واینکه بابا ببخش و...سرمو رو پاهاش می ذاشتم اونم موهامو نوازش می داد وبرام می خوند منیم چینی قیزیم ،گوزل قیزیم .....ومن می خندیدم یا اینکه شانه رو دستش می دادم وموهامو شانه می کرد ومی بافت و....با این جبران می کردم ودوباره شور وشوق داشتیم راستش خستگی پدرمو ما احساس نمی کردیم چون تا می رسید خونه والبته بعد استقبال با یه انرژی می اومد که انگار رفته گردش وشادی اومده از مشکلاتش نمی گفت تا بعد فوتش مادر خدا بیامرزم برامون گفت که چقدر سختی می کشید .