.
🌷 #شهدای_خیبر
۱۱ اسفند ۱۳۶۲
#عملیات_خیبر
سالروز #شهادت سردار دلاور و عزیز سپاه اسلام
#شهید_سیدمحمد_اینانلو
ولادت ۱۳۴۳، تهران (#شهرستان_شهریار، روستای #یوسف_آباد_قوام)
رشد و تکامل در یک خانوادۀ مذهبی و مستضعف از تبار سادات
اخذ مدرک دیپلم
عضویت در سپاه سال ۱۳۵۸
عزیمت به #جبهه با آغاز جنگ تحمیلی
شرکت در عملیاتهای بزرگی چون: #فتحالمبین، #بیتالمقدس، #رمضان، #مسلم_بن_عقیل، #والفجر_مقدماتی، #والفجر_چهار...
تجریۀ فرماندهی در ۱۸ و ۱۹سالگی
فرماندهی #گردان_سلمان از #لشکر_بیستوهفت_محمد_رسولالله ص
پیشکسوت در بین رزمندگان #لشکر_بیستوهفت
ازدواج با دختری متدین در سال ۱۳۶۲ 🌹
🌷سرانجام در تاریخ یازدهم اسفند سال ۱۳۶۲، #سیدمحمد در عملیات #خیبر در منطقۀ #طلائیه مجروح شد و درحین انتقال وی به پشت خط، خمپارهای به خودروی انتقالدهنده اصابت کرد و روح ملکوتی و سبکبال سیدمحمد با تحفۀ #شهادت بهسوی جایگاه ابدیاش به پرواز درآمد.
👈 گفتنی است که هم برادرش #سیدمحمود و هم پدرش #سیدعلی پس از او #شهید شدند؛ یعنی پدر خانواده به همراه دو پسرش شهید شدند. البته در عملیاتهای مختلف.
#شادی_ارواح_طیبۀ_شهدا_صلوات
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌷🌷🌷
.
مرا با قنوتت ببر تا خدا...🕊
۱۱ اسفند ۱۳۶۲
جزیرۀ مجنون
عکاس: محمدحسین حیدری
مجروح عملیات خیبر #نماز میخواند
ساعتی بعد با حملۀ شیمیایی عراق بسیاری از رزمندگان مجروح و شهید میشوند.
#شادی_ارواح_طیبۀ_شهدا_صلوات
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌷🌷🌷
گر رود از پی خوبان دل من معذوراست
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
😔مدتی است که در کار خویش حیرانم😔
سلام رفیق شهیدم😔
سلام بر شهید والامقام محمد بلباسی
#درآرزوی_شهادت
#شادی_ارواح_طیبۀ_شهدا_صلوات
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌷🌷🌷
مـردان مـرد را چه نیاز است به هیاهو
گاهی نگاهشان ده هزاران سخن بوَد...
#شبتون_شهدایی
هدایت شده از ابوذر مردی از ربذه
*عبرتی شگفت انگیز از گردش روزگار*
در زمان به قدرت رسیدن صدام در عراق، از جمله احزاب مخالف صدام، حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود *برزان تکریتی* سپرده بود.
یکی از دستگیر شدگان این حزب، *میاده* زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به اعدام محکوم شدند.
*میاده* نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای *برزان تکریتی* برادر صدام مینویسد، و از او در خواست میکند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند.
*برزان* قبول نکرد و در جواب نامهی *میاده* نوشت:
جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ....
*میاده* که روزهای آخر بارداری را طی میکرد، در روز موعود به پای چوبهی دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم اعدامش نداشت.
خانم *میاده* در حین اعدام، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
*رضیه* زنِ زندانبان، با اشارهی رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد!!!
آقای *برزان* برادر ناتنی صدام پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز خانم *میاده* و جنینش را جویا شد و گزارش خواست.
رییس زندان نیز در گزارش نوشت:
جنین با مادر در چوبهی دار ماند تا مُرد ...
رییس و پزشک زندان و *رضیه* زنِ زندانبان، با هم، همقسم شدند که همدیگر را به *برزان تکریتی* نفروشند و توافق کردند که *رضیه* نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد.
از آن پس، همه نوزاد را *ولید* میخواندند.
سالها گذشت و *ولید* بزرگ شد.
برادر خانم *میاده* (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی دربارهی خواهرزادهاش *ولید* از *رضیه* زنِ زندانبان دریافت کرده بود.
او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش *میاده* را پیدا و با خود به آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که *رضیه* داده بود او را یافت.
*ولید* قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت:
*رضیه* مثل مادرم هست، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده، هرگز تنهایش نمیگذارم.
این اتفاق زمانی بود که *رضیه* بازنشسته شده بود.
خانم *رضیه* با خواهش از مسوولین، *ولید* را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند.
ملت عراق ، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند، از جمله دستگیر شدگان *برزان تکریتی* برادر ناتنی صدام بود.
از قضای الهی، *ولید* پسر خانم *میاده* ، مسئول مستقیم سلول *برزان تکریتی* شد و همانجا بود که قصهی مادر و فرزند درون شکمش را برای *برزان* تعریف کرد و گفت: حال آن فرزند من هستم!.
آقای *برزان* با شنیدن این داستان از زبان *ولید* ، از خود بیخود شد و به زمین افتاد ...
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ *برزان* ، *ولید* به عنوان زندانبان، مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود *طناب دار* را بر گردن *برزان* انداخت.
برگرفته از نوشتههای *پاریسولا لامپوس* معشوقهی صدام حسین رئیس جمهور معدوم عراق.
*آنقدر گرم است بازارِ مکافات عمل*
*چشم اگر بینا بود، هرروز، روز محشر است*
(صائب تبریزی)
🔰برخورد شهید والامقام علی محمود وند با سرباز معتاد در تیم تفحص
از سربازهای تبعیدی بود. همه نوع خلافی توی پرونده اش داشت. معتاد بود. چند سال هم اضافه خدمت خورده بود. همه با بودنش مخالف بودیم.علی گفت” ایشان رفیق من است” ولی ما راضی نشدیم. هرکدامان یک جوری اذیتش می کردیم . علی دعوای مان می کرد.پسرک مرتب بهانه جور می کرد. می رفت دو کوهه خودش را بسازد. علی به روی خودش نمی آورد. به او مسئولیت می داد.
همه جا با خودش می بردش. شده بود عزیزدردانه.خودش می گفت ” اگر این پسر عوض شود، همین یک کار برای این چند سالی که لباس سپاه تنم بوده بس است“.کم کم رفتارهای علی رویش اثر گذاشت. بالاخره ترک کرد. صحیح و سالم برگشت سر زندگیش. علی کلی زحمت کشید تا کارت پایان خدمتش را برایش بگیرد . چند وقت بعد دوباره برگشت منطقه. ایستاد پای کار، به عنوان بسیجی دواطلب.
📚کتاب یادگاران، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند، نویسنده: افروز مهدیان، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۴؛ خاطره شماره ۳۸٫
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اطلاعیه
#تفحص
کشف پیکرهای مطهر ۴ شهید دوران دفاع مقدس در روز ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۰ ( امروز) در منطقه عملیاتی کربلای پنج ( شلمچه )
نکته جالب تفحص شهدا در روز جمعه کشف بخشی از دفترچه شهید که تنها متن باقی مانده بر روی آن کلمه شریفه #یاصاحب_الزمان می باشد .
شلمچه جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
تعجیل در #فرج آقا #امام_زمان #صلوات
۲۰ اسفندماه ، #روز_ملی_راهیان_نور گرامی باد . 🌹
🔻 همزمان با سراسر کشور آئین بزرگداشت روز ملی راهیان نور
⏱ زمان:
جمعه ۲٠ اسفند،از نماز مغرب و عشاء
📍مکان:
خرمشهر، اردوگاه راهیان نور سردارشهید باکری
بزرگترین میراثی که کشورمان می تواند
برای ما به جای بگذارد
شهدای گمنام مان هستند
چرا که هر بار بر مزار آنها برویم
برایمان تجدید خاطر خواهد شد
که حتی از آنها هیچ نامی باقی نمانده
و این یعنی آنها حاضر شده اند
برای آرامش اکنون ما
هیچ ردی از خودشان به جا نماند
پس باید قدر آن ها را دانست
و آنها را بزرگترین ارثیه ای که یک کشور
می تواند به مردمش بدهد دانست
در_آرزوی....🥀🥀
جوانم آرزو دارم کنم وقفت جوانی را
بگیرم حاجتم را کاش در روز جوان از تو
#درآرزوی...🥀🥀