eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
در این روزهای آخر سال که همه به دنبال سبز کردن سبزه هستیم ... یادی کنیم از باغچه‌ معروف دسته الحدید و خودکفایی در تهیه سبزی در جبهه! از دسته فوق تعداد ۳۳ نفر طی بمباران شیمیایی جاده‌‌ی شهید صفوی شلمچه در وضعیتی نابرابر و ناجوانمردانه به شهادت رسیدند. زندگی در جنگ گردان فجر بهبهان روحشان شاد با صلوات🌸🌿 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
بیمارستان بزرگ بود و مخصوص مجروحان جنگ، بستری‌‌ام که کردند، فهمیدم هم تختی‌‌ام یک بسیجی است، چهره ساده و باصفایی داشت، قیافه‌اش می‌خورد که جزو نیروهای تدارکات باشد، بعد از سلام و احوالپرسی، گفتم: پدر جان تو جبهه چکاره‌ای؟ لبخند زد گفت: تدارکاتی، گفتم: خودمم همین حدس رو زدم، جوانی توی اتاق بود که دائم دور و بر تخت او می‌چرخید، اول فکر کردم شاید همراه‌اش باشد ولی وقتی دیدم اسلحه کمری دارد، شک کردم، کم کم متوجه شدم مجروحان دیگری که در آن اتاق هستند، احترام خاصی به او می‌گذارند، طولی نکشید که چند تا از فرماندهان رده بالای سپاه آمدند عیادتش، مثل آدم‌های برق گرفته درجا خشکم زده بود، انتظار داشتم آن بسیجی ساده و با صفا هر کسی باشد غیر از حاج‌عبدالحسین برونسی، همین که از بیمارستان مرخص شدم، رفتم توی تیپی که او فرمانده‌اش بود، تا موقعی که شهید شد ازش جدا نشدم. عبدالحسین برونسی🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«قَد اَقبَلَ الیکم شـهرالله» 🔸 به مهمانی دعوت شده‌ایم؛ خدایا! مارا مهیّای میـهمانی‌ات کن. در این آخرین لحظات ... 🗯 فرازی از مناجات شعبانـیه ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_دویست_وس
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ با این بی کسی چطور می توانم از پس این همه کار و بچه بربیایم. خدایا لااقل چاره ای برسان. برای خودم همین طور حرف می زدم و گریه می کردم. وقتی خوب سبک شدم، رفتم خانه. بچه ها خانه خانم دارابی بودند وقتی می خواستم بچه ها را بیاورم، خانم دارابی متوجه ناراحتی ام شد. ماجرا را پرسید. اول پنهان کردم، اما آخرش قضیه را به او گفتم. دلداری ام داد و گفت: « قدم خانم! ناشکری نکن. دعا کن خدا بچه سالم بهت بده.» با ناراحتی بچه ها را برداشتم و آمدم خانه. یک راست رفتم در کمد لباس ها را باز کردم. پیراهن حاملگی ام را برداشتم که سر هر چهار تا بچه آن را می پوشیدم. با عصبانیت پیراهن را از وسط جر دادم و تکه تکه اش کردم. گریه می کردم و با خودم می گفتم: «تا این پیراهن هست، من حامله می شوم. پاره اش می کنم تا خلاص شوم.» بچه ها که نمی دانستند چه کار می کنم، هاج و واج نگاهم می کردند. پیراهن پاره پاره شده را ریختم توی سطل آشغال و با حرص در سطل را محکم بستم. خانم دارابی، که دلش پیش من مانده بود، با یک قابلمه غذا آمد توی آشپزخانه. آن قدر ناراحت بودم که صدای در را نشنیده بودم. بچه ها در را برایش باز کرده بودند. وقتی مرا با آن حال و روز دید، نشست و کلی برایم حرف زد. 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ از فامیل و دوست و آشنا که هفت هشت تا بچه داشتند، از خانواده هایی که حسرت یک بچه مانده بود روی دلشان، از کسانی که به خاطر ناشکری زیاد بچه سالمی نداشتند. حرف های خانم دارابی آرامم می کرد. بلند شد سفره را انداخت و غذا را کشید و با اصرار خواست غذا بخورم. می گفت: «گناه دارد این بچه ها را غصه نده. پدرشان که نیست. اقلاً تو دیگر اوقات تلخی نکن.» چند هفته ای طول کشید بالاخره با خودم کنار آمدم و به این وضع عادت کردم. یک ماه بعد صمد آمد. این بار می خواست دو هفته ای همدان بماند. بر خلاف همیشه این بار خودش فهمید باردارم. ناراحتی ام را که دید، گفت: «این چیزها ناراحتی ندارد. خیلی هم خوشحالی دارد. خدا که دور از جان، درد بی درمان نداده، نعمت داده. باید شکرانه اش را به جا بیاوریم. زود باشید حاضر شوید، می خواهیم جشن بگیریم.» خودش لباس بچه ها را پوشاند. حتی سمیه را هم آماده کرد و گفت: «تو هم حاضر شو. می خواهیم برویم بازار.» اصلاً باورکردنی نبود. صمدی که هیچ وقت دست بچه هایش را نمی گرفت تا سر کوچه ببرد، حالا خودش اصرار می کرد با هم برویم بازار. هر چند بی حوصله بودم، اما از اینکه بچه ها خوشحال بودند، راضی بودم. رفتیم بازار مظفریه همدان. 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 هر روز بـــــرای آمدنت دعـــــا میکنیم🤲 و بـــــرای نیامدنت آقـــــا جـــــان شـــــما که غریبه نیـــــستی هـــــم میکنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم فـــــقط اندکی شـــــما را مـــــیخواهیم مـــــولایم گاهی نـــــگاهی... ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo
‌گاهی، غَمی... چنان عظمت دارد که با خودم فکر میکنم چگونه آن را از سینه‌ ام بیرون بِکِشم و روی صفحه‌ کاغذ روانه کنم؟ بعضی احساسات ژرف در قلب آدمیزاد، شکل تازه‌ای دارند که هنوز برای شرح و بیانشان، کلمه ای خلق نشده است... درست شبیهِ غمِ عظیمِ نبودنِ علمدارِ انقلاب، حاج قاسم سلیمانی...!🕊 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ بزرگی میگفت : به پاهای خودت موقع راه رفتن نگاه کن. دائما یکی جلو هست و یکی عقب. نه جلویی بخاطر جلو بودن مغرور میشه. نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت چون میدونن شرایطشون دائم عوض میشه. روزهای زندگی ما هم دقیقا همین حالته. دنیا دو روزه روزی با تو ، روزی علیه تو روزی که با تو هست، مغرور نشو روزی که علیه تو هست، ناامید نشو. هر دو می‌گذرند. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
خون در بیرون از رگ ها هم می تواند جاری باشد.. وبه راستی که شهدا با خونشان طریق عشق و ایمان را به ما آموخته اند... خون آنها را جاودانه می کند... ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🦋 تنها تو به خودت عطر نمیزنی! ماهم معطر است🌱 معطر به بوی حیا،عفت معطر است به رایِحه ای بهشتی به بوی چادر مادرم زهراس چادرم بوی آرامش وامنیت می‌دهد ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهیدی که توی گونی جا شد 🔸 یه راوی بود می‌گفت‌: شهدایِ ما با قد و قامتِ علی اکبری می‌رفتن خط، اما با قد و قامتِ علی اصغری برمی‌گشتن... 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo