حج از حجاز، عازم دشت بلا شده
حاجی عشق راهی کرب و بلا شده
ای مَحرمان، رکاب بگیرید عمه را
زینب، پیمبرِ سفرِ کربلا شده
8 ذی الحجه (یوم الترویه) حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به سوی کربلا
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
حج از حجاز، عازم دشت بلا شده حاجی عشق راهی کرب و بلا شده ای مَحرمان، رکاب بگیرید عمه را زینب، پیمب
#حسینجانـ ♥️
تا كــه
خاكـى نـشده
مـَعجرِ زيــنب برگـرد...😭😭
#مسلم
#سفیرالحسینعلیهالسلام
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#دلنوشته
کجایند آنان که در صحنه پیکار ، شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ، هر گوشه از میدان نبرد را دسته دسته و صف به صف فرا می گرفتند ؟
آنان جوانمردانی بودند که در پایان هر مصاف از بقاء زندگانی بازگشته از کارزار سپاه خود ، شادمان نمی شدند و از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از کسی تسلیت نمی خواستند ، چشمانشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربویی به سفیدی گراییده ، شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته و پوست لبانشان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده.
رنگ رخسارشان از فرط شب بیداری زرد گشته و غبار فروتنی و تواضع چهرهاشان را پوشانده آنان برداران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند پس سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم .
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدی که قول داده است زائرانش را دعا کند!
در #بهشت_زهرای تهران، شهیدی خوابیده است که قول داده است برای زائرانش دعا کند.
سنگ قبر ساده او
حرفهای صمیمانه اش در #وصیتنامه
و قولی که به زائرانش می دهد
دل آدم را گرم و امیدوار می کند.
وصیت نامه متفاوت و خواندنی او پر است از نکات کلیدی و کاربردی...
سلام علیکم و رحمه الله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس #حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است!
شما چهل روز #دائم_الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
#نمازهای_واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
#سوره_واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با #نماز_شب می رسد.
برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی #شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من، #امام_زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
1- زیارت عاشورا
2- نافله
3- زیارت جامعه کبیره
اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد #شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن #فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
السلام علیکم
#شهید_مدافع_حرم
#سجاد_زبرجدی
آرامگاه: قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران، چند قدم بالاتر از یادبود شهدای مفقودالاثر یگان فاتحین #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#سرلشكر_خلبان
#شهيد_حسين_لشگری
بخشی از شکنجههای روحی در دوران اسارت خود را شرح میدهد
به جایی رسیدیم که زمین پوشیده از شن و ماسه بود و صدای خِشخِش آن را زیر پایم میشنیدم.
حس غریبی داشتم و به نظرم رسید باید این مکان میدان تیر یا میدان اعدام باشد.
با توجه به ذهنیتی که داشتم مبنی بر اینکه دشمن هر کاری با من بکند، مرا نخواهد کشت؛ در آن لحظه برایم مسجل شده بود آنها میخواهند مرا تیرباران کنند.
به یاد صحبتهای بازجو افتادم که میگفت ایران گفته است تو کشته شدهای و ما تو را میکشیم و آنها هیچ مدرکی برای زنده ماندن تو ندارند.
در دلم مرتب ذکر خدا را میگفتم و به یاد ملت و مردم خوبم افتادم.
همسر، فرزند و پدر و مادرم را به یاد آوردم. آیا میشد یک بار دیگر آنها را ببینم؟
عرق سرد تمام بدنم را فرا گرفته بود و لبهایم خشک شده بود.
خدایا زمان چه سخت میگذرد! هر ثانیه حکم یک سال را دارد؛ چرا وقت تمام نمیشود؟
یکی آمد جلو، دست مرا گرفت و به درختی تکیه داد.
لحظاتی به همان شکل مرا نگه داشتند.
دیگر برایم یقین شده بود حکم اعدام من نوشته شده است و اینها منتظر فرمان آتش و یا رسیدن مأمور اجرای حکم هستند.
تا کسی پای چوبه دار نرفته باشد نمیتواند لحظاتی را که بر من گذشته است درک کند.
دیگر از همه جا و همه کس بریده بودم و فقط به خداوند فکر میکردم: خدایا حلالم کن! گناهان مرا ببخش و مرا از یاران امام حسین (ع) قرار بده! خدایا من برای اسلام و ملتم و احیای دین تو به این مأموریت آمدم و فقط جویای رضای تو بودم. خدایا مرا پیش ملتم روسفید گردان!
در این افکار بودم که دوباره یک رگبار شدید و طولانی شلیک شد.
در دلم از دشمن پیش خداوند شکوه کردم: خدایا مگر اینها مسلمان نیستند و نمیدانند من نماز و قرآن میخوانم؛ چرا به من نگفتند میخواهند مرا اعدام کنند. حداقل نگذاشتند دعا بخوانم و از خداوند طلب بخشش کنم.
در این فکر بودم که صدای خش خش پاهای شخصی بر روی شنها شنیده شد.
او به طرف من میآمد. پیش خودم گفتم دارد میآید تا مرا به درخت ببندد. ولی او این کار را نکرد و چند دقیقهای سکوت همه جا را فرا گرفته بود.
سرم به شدت درد میکرد. ناگهان سکوت بیابان با یک خنده دستهجمعی نگهبانان شکسته شد.
نگهبانان با یکدیگر گفتگو میکردند که من نمیفهمیدم چه میگویند.
یکی از آنها به من نزدیک شد و با خنده به زبان انگلیسی شکسته و بستهای گفت: مستر چطوری؟ نمیدانستم در جواب او چه بگویم، دست مرا گرفت و کشید. گیج مانده بودم که چه بلایی میخواهد سرم بیاید که متوجه شدم نزدیک ماشینم.
مرا به داخل راهنمایی کردند و پس از گذشت تقریباً ۵۰ دقیقه به درون سلول خودم هدایت کردند.
وقتی به سلول رسیدم و چشم و دستم را باز کردند احساس شتری را داشتم که از کشتارگاه فرار کرده باشد.
خدا را شکر کردم و فاتحهای برای اموات و شهدا خواندم، به این امید که دیگر امشب کاری با من ندارند.
چشمانم گرم شد و به خواب رفتم. نیم ساعت خوابیده بودم که نگهبان دریچه را گشود و مشخصاتم را پرسید و این عمل را هر نیمساعت یکبار تا صبح تکرار کردند؛ آن شب را تا صبح نخوابیدم.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگر
🌸 سنگری ساختیم برای جاموندهها ....
☘ سنگری برای آمادگی سربازی مولا ....
🍁 سنگری برای شناختن لباس خاکیها ....
🌹سنگری با عطر لالهها ....
🌷 سنگری از جنس خون شهدا با یاد شهیدان .....
در فضای مجازی #سنگر رزمندگان " یعنی ! "
با وضو وارد شو ، اینجا پادگان ِ دوکوهه است ...
پادگان ِابوذر ...
اینجا اُردوگاه کرخه است ... اُردوگاه کوزران ... کارون ... اروند ...
🔶 در فضای مجازی " #سنگر رزمندگان " یعنی !
رملستان ِ فکه ... کانال ِ کمیل ... شرهانی ... طلائیه ... مجنون ...
#سنگر رزمندگان " یعنی !
پناه گرفتن در پس ِ خاکریزهای شلمچه در شب ِ عملیات ِکربلای پنج ...
یعنی پناه گرفتن در سنگرهای طلائیه برای در امان ماندن از ترکشهای " دنیای مجازی" ...
#سنگر رزمندگان" یعنی !
عبور از سه راه ِ شهادت ... عبور از شط ِ اروند و بهمنشیر ...
یعنی صعود به ارتفاعات ِ بازی دراز ...
#سنگر رزمندگان " یعنی !
اینجا هورالعظیم است ...
باید بروی اطلاعات عملیات برای شناسایی دشمن ...
باید بروی گردان ِ تخریب ...
آموزش ببینی ، برای خنثی کردنِ مینهای اطرافت در فضای مجازی !
🎪 ای همسنگر ِ من در "#سنگر رزمندگان " !
📲 ای افسر ِجنگ ِنرم ِآقا ! با توأم ..!
🌹 حواست هست " آقا " از تو چه میخواهد ؟
📝 مطالب ِ سنگرت را مرور کن و ببین چه مطالبی را انتشار دادهای !
🌷 فضای مجازی هم گلستان ِ شهدا میخواهد ...
🌹 آیا سنگرت بوی " شهادت " میدهد و تو از " شهدایی " ؟؟ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🍂 🔻 #خاکریز_اسارت 💢قسمت دوازدهم: واقعا کویت بود یکی از اتاقا نسبتا سالم بود و رفتم دا
🍂
🔻#خاکریز_اسارت
💢قسمت سیزدهم :
یکی با من حرف بزنه
یه روز و دو شب بود که با احدی سخن نگفته بودم و در تنهایی مطلق قرار داشتم. آرزوم این بود یه ایرانی رو ببینم و چند لحظه باهاش همکلام بشم. تنهایی خیلی کشنده س. تا آدم تنها نشه درد و مصیبت تنهایی رو نمی فهمه. تا چشم کار میکرد، خاکریز بود و مواضع متروکه و مخروبه ، تانکا و ماشینای سوخته ، موانع ، سیم خاردار و اجساد پوسیده و بجا مونده.
جهانی پر از سر و صدا ، در عین حال برای من خاموش. جز خدا کسی نبود که باهاش حرف بزنم و از درد و مشکلاتم براش بگم. نه من زبون غرش جنگ افزارا و صدای مهیب انفجارا رو می فهمیدم و نه اونا زبون منو. خواستشون فقط ریختن خون بود و بی جان کردن موجودات دیگه. سازندگانشون فقط این زبون رو به اونا یاد داده بودن که من خیلی خوشم نمی اومد با این زبون با من حرف بزنن.
اونا با بی رحمی تموم در دو سوی خطوط نبرد ، جان انسانا رو می گرفتن و در وسط معرکه تنها جانی که هر آن در معرض خطر مرگ بود من بودم. گاهی از خدا می خواستم خلاصَم کنه و با یکی از این انفجارا پودر بشم و به آرزوی دیرینه ام که شهادت بود برسم ، اما همینکه با موج انفجاری سنگین از جای کنده می شدم ، ته دلم خالی میشد ، خودمو به زمین می چسبوندمو دست به دامن خدا و معصومین میشدم که نجاتم بِدن. بالاخره انسانه و حب ذات و جانِ شیرین.
من بودم و خاطراتم از خونواده و همسر و طفل پنج ماه و نیمه ای که تازه شیرین کاریاش شروع شده بود و کانون خونواده سه نفره مو گرم کرده بود و به عشق اسلام و امام اونو مادرشو بخدا سپره بودم . همه اون گریه ها و خنده ها در خواب و بیداری برام مجسم میشد و گاهی انقد با خاطراتم غرق میشدم که دستامو برای بغل کردنش دراز می کردم و لحظه ای بعد خالی بر می گشتن. تصور لبخندهاش منو بشدت آزار می داد و آرزو می کردم یه بار دیگه حیسنمو بغل می کردم و می بوسیدم. گاهی آنقدر در تصور و تخیلاتم غوطه ور میشدم که بیمارستان و بستری شدن و بچه ای که اونو روی سینه م گذاشتن و درحالِ نوازش کردنش هستم برام مجسم میشد. و چند لحظه بعد ، انفجاری مهیب و زوزه خمپاره ای که ترکشاش از کنارم رد میشدن رشته تخیلاتم رو پاره می کرد و دوباره به زندگی واقعی و سرنوشت مبهم و نامعلومی مُبتلاش بودم بر می گشتم.
هر وقت خواب میرفتم، میدیدم دارم با یکی حرف میزنم. تازه اینجا بود که به اهمیت همنشینی و زندگی اجتماعی پی می بردم. خدایا همین همکلام شدن چه نعمتی بوده و من از اون غافل بودم و هیچ وقت شکرشو بجا نیاوردم و تنهایی چه بد دردیه که در جمع احساس نمیشه و روزگار خودشو میخاد تا به انسان بفهمونه که خدا خیلی به ما داده نعمت داده که از اونا غافلیم!
✍طلبه آزاده ،رحمان سلطانی
ادامه دارد ⏪
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
تصویر کمتر دیده شده از حضرت آقا در دفاع مقدس
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت چهاردهم:
تجسم عالم برزخ
تو لحظات کوتاهِ خواب و بی هوشیای گاه و بیگاه، تمامی صحنه های زندگی از زمانی که کودک بودم تا امروز که بیست سال از عمرم گذشته بود تا وقایع ریز و درشتِ عملیاتای گذشته و خاطرات تلخ و شیرین، همه و همه مانند یه سریال طولانی و مستند جلوی چشمام مجسم میشد. رفتارای خوب و بدم. تلخیا و خوشیای زندگیم. پدر و مادر ، همسر و یگانه طفلم تا دوستان باصفای حوزه علمیه و وقایع پرماجرای چند روز گذشته. اینجا بود که بیاد روایتی میفتادم که در لحضات آخر عمر و سکرات مرگ همه ی وقایع گذشته ی زندگی برای انسان مجسم میشه.
دیگه داشت باورم میشد که لحظه رفتن فرا رسیده و باید خودمو برای شهادت آماده کنم. اما در عین حال برای زنده موندن تلاش می کردمو حاضر نبودم دست از تلاش بردارم و تسلیم بشم.
🔻التیام زخم ها با...
سینه خیزای متوالی روی نیزارا و سیم خاردارا ، دستامو تا آرنج شیار شیار و زخمی کرده بود و بشدت می سوخت. نمک شوره زار که وارد زخما شده بود ، سوزش رو چند برابر کرده بود. آبی هم در اختیار نداشتم کمی بریزم رو دستام و سوزشش کمتر بشه. از مرهم و پماد هم خبری نبود. با خودم گفتم شاید تو این اتاقا از این چیزا پیدا بشه نگاهی تو اتاقا کردم . چند کسیه پلاستیکی به میخ آویزون بود با خوشحالی رفتم سراغشون. یکی از نایلکسا رو پایین کشیدم و باز کردم دیدم همونیه که میخواستم. اینجا چه خبره؟ همه چی هست. داخل یکی از کیسه ها وسایل اصلاح صورت و بهداشتی بود.
یه قوطی ازین تیوپیا داخلش بود. شک نکردم که کِرِم هستش بی معطلی درشو باز کردمو و مقدار زیادیشو مالیدم به دستام. چشمتون روز بد نبینه انگار یه شیشه اسید ریختن رو دستم. چی بود این. چرا اینجوری شد؟
نه تنها دستام نرم و اروم نشد که درد و سوزشش صدبرابر شد. جلز ولز می کرد و می سوخت و من از کرده خودم نادم که چرا اولش خوب نگاه نکردم ببینم چیه! حالا خر بیارو باقلی بار کن. آبی هم که نبود بشورمش. کِرِم نبود ، خمیر ریش بود.! راستش تا اون زمان خمیر ریش ندیده بودم و بعدشم اینقد دستام میسوخت که اصلا نگاه نکردم روشو بخونم و با خیال اینکه کِرمه زدم به دستام و عجب کِرِمی!
گذشته از ماجرای خمیر ریش ، بقیه کارا خوب پیش می رفت. کم کم به فکر تهیه آب و غذا افتادم و با سرک کشیدن به اتاقای مختلف و نگا کردن لابلای خرابه ها پی قمقمه و دبه آب میگشتم. ولی چیزی پیدا نکردم.
✍طلبه ازاده رحمان سلطانی
ادامه دارد ⏪
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه
اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی
#شهیدحامدبافنده
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 412
📹 غسل شهادت به روايت حاج حسين يكتا
📍 برشي از شبهاي بله برون
⏱ اسفند ١٣٩٧ - شلمچه
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهید محمد رضا زاهدی در سال ۱۳۴۲ در یکی از روستاهای تابعه شهر اراک بنام تاج دولت شاه دیده به جها ن گشود. محمدرضا از کودکی همپای پدرش به مسجد محل می رفت و انس و علاقه اش به معارف اسلامی روز به روز بیشتر می شد. از این رو الگوی رفتاری هم سن و سالانش بود با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ محمدرضا مشتاقانه به نگهبانی در سنگر مسجد محل مشغول بود در سال ۶۱ محمد رضا در سال چهارم دبیرستان درس می خواند که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و با لبیک به فرمان بنیانگذار انقلاب اسلامی برای دفاع از مقدساتش عازم منطقه شد.
محمدرضا در برابر هم رزمانش بسیار مخلصانه رفتار می کرد در این باره یکی از همرزمش نقل می کند که یک روز صبح که محمدرضا که معاون گردان بود بچه ها را جمع کرد و به آنها گفت در مراسم صبحگاه با پوتین های واکس زده شرکت کنند سپس در مراسم صبحگاه بعد از سخنرانی به بچه ها گفت گرد و غبار روی پوتیناشان را با انگشت پاک کنند، همه بچه ها این کار را انجام دادند و محمدرضا با تمام خلوص گفت من مثل خاکی هستم که بر روی انگشت شما هستم.
محمدرضا که معاون گردان بود در عملیات های بسیاری شرکت کرد و رشادتهای فراوانی از خود بجا گذاشت او سرانجام در ۲۰ اردیبهشت ۶۵ در حالی که به عنوان معاون یکی از گردانهای لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب (ع) فعالیت داشت در منطقه فکه به شهادت رسید
روحش شاد ویادش گرامی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#وصیتنامه_شهید
خدايا تو را سپاس كه مرا ديگر بار از راه لطف و كرامت و بزرگي خودت توفيقي دادي تا بتوانم در صف سربازانت قرار گيرم. و اما چگونه سپاس و شكر اين نعمت تو را به جاي آورم سر را بر سجده گذاشته و يا اينكه ... و نه اي خداي بزرگ هيچ چيز نمي تواند تنها و تنها آنچيز كه خودم را راضي مي كند كه شايد رضايت من در مقابل رضايت تو هيچ باشد آن اين است كه تنها سرمايهام و هستيام را كه همانا در مقابل تو جان ناقابل است، فدايت و هديه راهت و شكر آن نعمتت کنم.
و اي كاش جاني ديگر داشتم تا به خاطر اين همه نعمت فدا مي كردم. آري زندگي همانند مزرعه است و آنچه را كه انسان در دنيا مي كارد در مزرعه آخرت كشت ميکند و زندگي تنها خوردن و خوابيدن و شهوت نيست اين صفت يك خوك است؛ زندگي زماني معنا پيدا مي كند كه براي خدا به ياد خدا و با نام خدا باشد يعني زندگي خدائي باشد اگر غير از اين باشد. نام آن را زندگي نتوان نهاد.
امت حزب الله سلام فرزند كوچك اسلام را بپذيريد و برايش از درگاه خداوند متعال طلب مغفرت و عفو نمائيد. چند درخواست عاجزانه مي كنم اميدوارم كه لبيك بگويد. سخنم همان سخن شهداست. ولي بايد تذكر داد. بياييد قدر اين نعمت عظمي را بدانيم و خدا را هميشه شاكر باشيم كه اين فرشته روي زمين را براي هدايت ما فرستاد او بر گردن تك تك افراد جامعه حق بزرگي دارد. بياييد خود را در تمام ابعاد مطيع او کنیم كه تنها راه نجات و تنها راه رضايت خداوند لطافت از اوست مبادا مانند امت بي وفاي صدر اسلام باشيم كه آنگونه با علي رفتار کردند. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهید_محمدرضازاهدی
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#محمدرضازاهدی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo