💠حمله تروریستی ضدانقلاب به کاروان مردمیاری و کمکرسانی در سروآباد
روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع):
🌷شب گذشته در اطراف روستای بلبر منطقه اورامان از توابع سروآباد یکی از کارکنان حوزه مقاومت بسیج به همراه یکی از کارکنان بخشداری و یکی از اهالی منطقه اورامان که در حال مردمیاری و کمکرسانی به اهالی منطقه در روزهای سخت مبارزه با ویروس کرونا بودند، از سوی عوامل گروهکهای تروریستی مورد هدف قرار گرفتند که بر اثر آن دو نفر به شهادت و یک نفر زخمی شد.
🌷سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عوامل و مسببان این جنایت ناجوانمردانه را به سزای اعمال خود خواهد رساند.
🌷🌷🌷🌷🌷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ
🌹شهیدان کوهساری وعارفی به روایت تصویر از زبان شهید عارفی
#سالروز شهادت شهید مدافع حرم "جواد کوهساری" گرامی باد.
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔻ماجرای حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در داخل ضریح مطهر امام رضا (ع) به منظور غبارروبی چه بود؟
آیت الله رئیسی:
🔹 یک بار که حاج قاسم به بارگاه حضرت رضا (ع) مشرف شد همزمان با غبارروبی بود.
🔹 همیشه فقط علما می توانستند داخل ضریح مطهر حضور پیدا کنند. روزی که حاج قاسم آمده بود بعد از اینکه مراسم این غبار روبی تمام شد، حال ارتباط با حضرت رضا پیدا کرد و اشک می ریخت.
🔹 غبارروبی که تمام شد به ذهنم آمد آقایی که اینجا ایستاده است و برای امام رضا اشک میریزد به حرم اهل بیت عالی خدمت کرده است، نه فقط در مشهد بلکه در منطقه. حاج قاسم سلیمانی خادم واقعی حضرت رضا(ع) است.
🔹 در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح می آیند با حجت و فلسفه نقض کنم. به دوستان گفتم به حاج قاسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید، حال معنوی عجیبی داشت. از جاهایی که ایشان از حضرت رضا(ع) طلب و آرزوی شهادت کرد همان جا بود.
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خاطرات_شهدا
♻️دکتر چهل و پنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خونه.عصر نشده، گفت: "بابا! من حوصلهم سر رفته."
گفتم: "چی کار کنم بابا؟
گفت: "منو ببر سپاه،
بچهها رو ببینم.بردمش. تا ده شب
خبری نشد ازش.
ساعت ده تلفن کرد، گفت:
"من اهوازم.
بی زحمت داروها مو بدید
یکی برام بیاره!
🌹شهید_حاج حسین_خرازی
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍃به نام خدا به یاد خدا و برای خدا 🌹
سلام بر رهروان #شهید_غیرت
25تیرماه سالروز ضربت خوردن #شهید_علی_خلیلی
♥️ بسیاااار نزدیک ...
✨شهدا بهترین قهرمان و الگو هستن برای نسل امروز :)
بیایید یه نیت قشنگ کنیم
🌸و حداقل 5 نفر با #داداش_علی 💓 آشنا کنیم.
هم درفضای مجازی وهم در فضای حقیقی ☺️
همانطور که میدانید اگه تنها یک قدم برای شهدا🌷برداریم؛
شهدا هزاران هزار برابر جبران میکنند 💕
پس بسم الله ... ✋
🌷🌷🌷🌷🌷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
در تمام فنون جنگی آموزش دیده بود و در عراق هم مینها را خنثی میکرد.👌
فوقالعاده پاک و باحیا بود، ابداً ذرهای لغزش از او ندیدم، به پدر و مادرش احترام زیادی میگذاشت🌸 هیچگاه کاری انجام نداد تا بر سرش فریاد بزنم.
پسرم گاهی به آسایشگاه جانبازان امام خمینی(ره) در پارک ملت نیز سرمیزد؛ جانبازان را حمام میبرد❗️ و آنها را خیلی دوست داشت، بعضی از جانبازان با صندلیهای چرخ دارشان از تهران برای شرکت در مراسم او آمده بودند.👌
تا زندهام خوبیهایش را از یاد نمیبرم جواد دائم از من میخواست تا او را دعا کنم اما اسمی از شهادت نمیبرد اما میدانستم وی چه میخواهد.🍃
جواد در حالیکه تیرها مثل رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمعآوری مینها بود تا راه را باز کند همان چند روزی که عراق بود خیلی عربها با او دوست شده بودند، آنقدر که حاضر نبودند به مناطق خطرناک برود اما جواد میگفت من آمده ام تا به هر شکلی که هست هرکاری که از دستم برمیآید انجام دهم و به شهادت برسم🕊
خادم افتخاری حضرت رضا بود♥️ در کنار صاحب اسمش هم به شهادت رسید فلوجه نزدیک حرم امام جواد(ع) است، جواد در همان مکان پر کشید.
روی هیچیک از قبور شهدا نام «ثارالله» حک نشده است اما روی مزار فرزندم نوشتهاند: «مدافع حرم ثارالله» اولین کسی که از مشهد در عراق شهید شد فرزند من بود.🌹
شهید جواد کوهساری
#سالروز_شهادت 🕊
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
اولین بار که #جهاد را دیدم با دوستانش به #مشهد آمده بود که وقتی متوجه حضور من شدند...🌸
ادامه در تصویر بالا
خاطره ای از #شهید_جهاد_مغنیه🌹
راوی: سید مجید بنی فاطمه
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
امام علی(علیه السلام):
خداوند
🌷شُــهــدا🌷را در قیامت باچنان جلال ونورانیتی وارد محشرمیکند،
که اگرانبیاء سَواره ازمقابل آنان عبورکنند
به احترام آنهاپیاده شوند...
#سلام_بر_شُهدا🇮🇷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1_55658442.mp3
5.25M
⏯ #مداحی_شهدایی
اون گلای یاسی که لاله لاله جون دادن
رسم عاشق شدنو به ماها نشون دادن
🎤حاج مهدی سلحشور
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یکی از صفات خوب شهید این بودکه همه اعمالش را پنهانی انجام میداد. به عنوان مثال به آسایشگاه جانبازان میرفت تا انها را برای انجام کارها ی شخصی یاری کند و یاکمک به مادران شهدا..
شهید جواد کوهساری هرچه پدرش میگفت اطاعت امر پدر میکرد.
مادر شهیدی ازایشان چنین نقل میکرد: شهید، منزلش را بدون چشمداشتی نقاشی کرد.
مادرشهید دیگری میگفت: چون پسرش به شهادت رسیده بود، روز حضرت زهرا(س) و روز مادر برای این مادر شهید هدیه ای گرفته...
مادرشهید جواد نقل میکند: همواره پاهای مادرش رامیبوسید...بسیار دلسوز کودکان بود.
#شهیدجوادکوهساری
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
#شهادت: ۲۶ تیر ۹۴
#محل شهادت: عــــــــــراق
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿
❤️#رمان_آیه_های_جنون
❤️#پارت_3
خواهر اولم مریم بیست و سہ سالہ بود و یڪ پسر سہ سالہ داشت!
نساء خواهر دومم باردار بود.
هردو تا اول دبیرستان درس خواندہ بودند و ڪمے بعد از ترڪ تحصیل ازدواج ڪردند.
تقریبا اجبارے!
نورا نوزدہ سالہ بود و دیپلم ریاضے داشت.
همہ میگفتند مخ است!
گاهے خودش صدایش را ڪلفت میڪرد و مثل لات ها میگفت:نورے بے مخ!
او لات بازے درمیاورد و من و یاسین غَش غَش میخندندیم.
او میگفت نورے،پدرم میگفت نورے،مادرم مے گفت نورے،همہ مے گفتند نورے
من سر این هم لج داشتم میگفتم نورا!
چونن نامش در شناسنامہ نورا بود،برایش ڪہ قرآن باز ڪردند سورہ ے نور آمدہ بود،ثبت احوال پسوند "ا" بہ اسمش داد.
مخ بودن بہ چہ دردش میخورد وقتے بہ "مخش" بها نمیدادند!
تازہ نامزد ڪردہ بود و از آرزوهایش تا حدے گذشتہ بود!
آرزو نہ!
رویاهایش!
خیلے از چیزهاے سادہ براے ما رویا بود!
نورا شانس آورد پدرم پسرے سر بہ زیر و فرهنگے را برایش انتخاب ڪرد.
دیوانہ ے "طاها" یا بہ قول خودش آقاے معلمش بود.
تصمیم داشت بعد از برگزارے مراسم عروسے بہ ڪمڪ طاها درسش را ادامہ بدهد.
من هم دختر ڪوچڪ خانوادہ و خوش قدم!
خوش قدم بودم چون بعد از من یاسین بدنیا اومد!
البتہ با دہ سالہ اختلاف سنے!
سال آخر دبیرستان را میگذراندم،
با خواهرهایم ڪمے فرق داشتم میخواستم ڪمے بجنگم!
بہ اندازہ یڪ ڪنڪور دادن!
زیر بار خانہ ے شوهر نمیرفتم!
پدرم عقیدہ داشت دانشگاہ براے دختر خوب نیست و چشم و گوشش را باز میڪند،دیپلمم را میگرفتم بَسَم بود!
ولے من عاشق رشتہ ے تحصیلے ام "علوم انسانے" بودم،میخواستم حقوق بخوانم،منِ ناحق دیدہ حق بگیرم!
براے خودم زندگے ڪنم،اختیارم دست خودم باشد،حسرت چند تڪہ لباس رنگے یا لاڪ زدن در خانہ بخاطرہ تعصبات پدرم روے دلم نماند!
رسیدیم سر ڪوچہ،یاد شیشہ استون افتادم!
ڪمے با سطل زبالہ ے آبے رنگ فاصلہ داشتیم،
ڪولہ ام را از روے دوشم برداشتم و و آرام دست یاسین را رها ڪردم!
زیپ ڪولہ را باز ڪردم و شیشہ را برداشتم.
نزدیڪ سطل زبالہ شدم،بوے زبالہ ها زیر بینے ام پیچید اخم هایم بخاطرہ استشمام بوے بد درهم رفت با دست چادرم را روے بینے و لب هایم ڪشیدم،استون را داخل سطل زبالہ ے آبے رنگ انداختم.
همہ ے این گانگستر بازے ها براے یڪ لاڪ زدن در خانہ بود!
پدرم اسلام خودش را داشت،من اسلام خودم را!
دوبارہ با یاسین راہ افتادیم،باد از پشت چادرم را بہ بازے گرفت.
ڪمے سرم را عقب برگرداندم تا چادرم را جمع ڪنم،سرم را ڪہ برگرداندم دیدم گود بردارے خانہ ها شروع شدہ....
نویسنده :
#لیلی_سلطانی 💕
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿
❤️ #رمان_آیه_های_جنون
❤️ #پارت_4
نگاهم را بہ ڪتونے هایم دوختہ بودم و آرام قدم برمیداشتم،معمولا در خیابان رو بہ رویم را نگاہ میڪردم اما خستگے مدرسہ و ڪمے سردرد اجازہ ے سر بلند نگہ داشتن بهم نمیداد.
با لذت روے برگ ها پا میگذاشتم،از صداے خش خشان خوشم مے آمد.
رسیدم نزدیڪ ڪوچہ،سرم را بلند ڪردم و با یڪ دست بند ڪولہ ام را گرفتم،ڪوچہ مان معمولا خلوت و آرام بود.
نگاهے بہ دو پیرمردے ڪہ سر ڪوچہ ایستادہ بودند انداختم.
یاسین همراهم از مدرسہ برنگشت،با دوستانش رفت فوتبال.
چیزے نگفتم میدانستم پدرم بہ او گیر نمیدهد،اما ڪافیست من ڪہ ساعت پنج و نیم عصر تعطیل میشدم بیشتر از یڪے دو دقیقہ تاخیر داشتہ باشم!
نفس عمیقے ڪشیدم،هوا داشت تاریڪ میشد.
آبان ماہ عجیب برایم دلگیر بود،حتے دلگیرتر از جمعہ ها!
تنها شادے آن سال ام این بود ڪہ اردیبهشت ماہ هجدہ سالہ خواهم شد.
فقط براے یڪ سن خوشحال بودم!
براے یڪ حق انتخاب!
براے چیزے بہ نام "سن قانونی"!
هجدہ سالگے براے خیلے از دختران هم سن من همین بود،رسیدن بہ سن قانونے،راے دادن،بلافاصلہ بعد از روز تولدت گواهینامہ گرفتن!
یڪ دلخوشے ڪوچڪ!
یڪ سنے ڪہ انتظارش را میڪشے و سریع تبش میخوابد!
اما براے من مهم ترین سال زندگے ام شد!
فارق از یڪ "سن قانونی"
و سن جنگیدنم.
سالے ڪہ ڪنڪور میدادم و هرطور شدہ قانون هاے پدرم را میشڪستم و بہ دانشگاہ میرفتم!
همیشہ در مغزم هڪ شد.
شاید هم از همان هفدہ سالگے ام شروع شد.
از همان زمانے ڪہ.....
خواستم از ڪنار پیرمردها رد بشوم ڪہ صدایے متوقفم ڪرد:آیہ!
سرم را برگرداندم،مطهرہ هم ڪلاسے ام بود.
متعجب نگاهش ڪردم و گفتم:اینجا چے ڪار میڪنے؟!
نفس نفس میزد،گونہ هایش سرخ شدہ بود.
همانطور ڪہ نفس میگرفت شمردہ شمردہ گفت:داشتم۰۰۰داشتم۰۰۰
مڪث ڪرد و با انگشت اشارہ ڪوچہ ے سمت چپمان را نشان داد سپس ادامہ داد:داشتم میرفتم خونہ مون.
دوبارہ مڪث ڪرد،نفس عمیقے ڪشید:تازہ اومدیم اینجا،دیدم هم مسیریم تعجب ڪردم!
نگاهے بہ ڪوچہ شان انداختم و گفتم:بہ محلہ ے جدید خوش اومدید!
لبخند گرمے زد و گفت:مرسے راستے بابامم ڪوچہ ے شما قرارہ ڪار ڪنہ!یعنے بناس براے ساخت مجتمع مسڪونے.
سرم را بہ سمت ڪوچہ ے خودمان برگرداندم و گفتم:اتفاقا خونہ ے ما رو بہ روے محل ڪار پدرت میشہ،پلاڪ بیست و یڪ!
دوبارہ سرم را بہ سمت مطهرہ برگرداندم:هروقت دوست داشتے بیا پیشم!
نگاهے بہ در خانہ مان انداخت و پاسخ داد:باشہ،مام ڪہ همین ڪوچہ بغلے پلاڪ هشت.
سرم را تڪان دادم،ڪمے خوشحال شدم.
چون در نزدیڪ خانہ مان هیچڪدام از دوستانم نبودند،اجازہ ے رفتن بہ جاهاے دور را هم نداشتم.
از طرفے خیالم راحت بود ڪہ مطهرہ تنها یڪ خواهر ڪوچڪتر از خودش دارد و رفت و آمد با او سخت نیست!
دستش را فشردم و گفتم:خیلے خوشحال شدم،منم اینجا تنهام!
متقابلا دستم را گرم گرفت،او بیشتر از من خوشحال بود.
در ڪلاس دوست زیادے نداشت،اڪثر بچہ ها بخاطرہ خجالتے بودن و گونہ هاے بیش از حد قرمزش دستش مے انداختند.
بہ قول خودشان"بچہ شهرستانے بود دیگر"
چشمانش را بہ چشمانم دوخت و با معصومیت خاصے گفت:منم خوشحالم ڪلا تو تهران تنهام.
هوا تاریڪ شدہ بود،میدانستم پدرم با خانہ تماس میگیرد و جویاے آمدنم میشود.
_مطهرہ من باید برم،بیا بریم خونہ!
دستم را رها ڪرد و گفت:حالا وقت زیادہ،بہ خانوادہ ت سلام برسون خدافظ!
_توام بہ مامانتینا سلام برسون،خدافظے!
همانطور ڪہ وارد ڪوچہ شان میشد،سرش را بہ سمت من برگرداند و دستش را بالا برد.
چندبار دستش را برایم تڪان داد من هم مثل خودش جواب دادم،البتہ با ذوق!
وقت هایے ڪہ ذوق زدہ میشدم دوست داشتم لے لے راہ بروم اما حضور پیرمردها مانع از این ڪار میشد.
بہ سنے رسیدہ بودم ڪہ بخواهم سنگینے و وقارم را حفظ ڪنم!
از ڪنار پیرمردها عبور ڪردم و وارد ڪوچہ شدم.
نگاهے بہ منظرہ ے پیش رویم انداختم،صبح ڪہ بہ مدرسہ میرفتم چند خانہ وجود داشت و حالا فقط یڪ گودال عظیم!
بہ سمت در خانہ مان چرخیدم،خواستم ڪلید را وارد قفل ڪنم ڪہ احساس ڪردم صداهایے از داخل حیاطمان مے آید.
سریع در را باز ڪردم،همانطور ڪہ ڪلید بین انگشتانم بود متعجب بہ صحنہ ے پیش رویم چشم دوختم....
#ادامہ_دارد...
نویسنده :
#لیلی_سلطانی💕
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 728
🎥کلیپ شهیدان کوهساری وعارفی به روایت تصویر از زبان شهید عارفی
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#26تیرماه_سالروزشهادت_روحانی_شهیدسیدزین_العابدین_علوی_آقاملکی
هفتم فروردین 1340، در روستای آقاملک از توابع شهرستان بابل به دنیا آمد. پدرش سید حسن، کشاورز بود و مادرش سیده کلثوم نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح2) پرداخت. کارمند دفتر تبلیغات اسلامی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم تیر 1361، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سر و صورت، شهید شد. پیکر او در زادگاهش به خاک سپرده شد.
#وصیتنامه
#روحانی_شهیدسیدزین_العابدین_علوی_آقاملکی
اي خدائي كه از اسرار و درون و بطن بندگان خود باخبري و آگاه و به امر و اراده تو، پا به جهان فاني گذاشتيم و به امرتو خواهيم رفت! اي خداي مهربان! تو خود مي داني كه براي چه اين راهها را انتخاب كردم و در اين راه از هيچ كوششي دست نخواهم برداشت. تو آگاهي كه من با شناخت و آگاهي و رهنمودهاي امام امت (ولايت فقيه) نايب الامام، به ميدان نبرد جنگ حق عليه باطل شتافتم و به خاطر تحكيم اسلام محمّدي -صلي الله عليه و آله- و تداوم انقلاب اسلامي و خط اسلام اصيل و خط امام كه همانا خط صراط مستقيم است به جهاد في سبيل الله روانه شدم تا پرچم اسلام بر بزرگترين قلّة اين جهان برافراشته شود، گرچه خونم به زمين ريخته شود؛ چون اين خون در مقابل اسلام و قرآن هيچ ارزشيندارد. اي خداي عزيز! تو شاهد باش كه اين حقير به خاطر حفظ اسلام و قرآنت به ميدان جهاد و نبرد شتافتم.
#من_ماسک_میزنم
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#26تیرماه_سالروزشهادت_روحانی_شهیدسیدزین_العابدین_علوی_آقاملکی هفتم فروردین 1340، در روستای آقاملک از
#خاطرات
#روحانی_شهیدسیدزین_العابدین_علوی_آقاملکی
«بشارت بهشتي »
يك شب قبل از شهادت پسرم زين العابدين بود. در خواب ديدم كه درفضاي بسيار زيبا و قشنگ قرار دارم. ديدم نهر از شير نمايان شد. به من الهام شد كه در جنت المأواي خداوندي هستم. غرق در زيباييهاي آن باغ بودم كه يك دفعه متوجه شدم يكي باصداي بلند صدا ميزند: علوي! گفتم: بله، گفت: بيا شهيدت را بگير! نگاه كردم ديدم جواني كفن پوش را نزد من ميآورند. هنوز صورت جوان را نديده بودم كه از خواب پريدم. بدنم خيس عرق شده بود و هاج و واج اين طرف و آن طرف را نگاه ميكردم يك روز بيشتر طول نكشيد كه خوابم تعبير شد.
« به نقل از پدر شهيد »
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهیدروحانی_سیدزین_العابدین_علوی_آقاملکی
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#شهیدروحانی_سیدزین_العابدین_علوی_آقاملکی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄