eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
بھ خدا سوگند ! آنان‌مردمۍ‌بودندنیک‌اندیش،گویندگان‌ حق :) - خطبھ116نھج‌البلاغہ https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ ❤️ ❤️ وارد آشپزخانہ شدم و بہ سمت گاز رفتم:تازہ محیط ڪار بابا طورے نیس ڪہ بد بشہ!براش ناهارم میبرم. مادرم پشت میز غذا خورے نشست و گفت:جے بگم؟!من ڪہ حریف تو نمیشم! بہ سمتش رفتم و گونہ اش را بوسیدم:قوربونت برم ڪہ انقد حرص میخورے! دوبارہ بہ سمت گاز رفتم،در قابلمہ را برداشتم و نگاهے بہ هویج پلو انداختم. ظاهر و بویش وسوسہ ام ڪرد دوبارہ بخورم! از ڪابینت ڪنارے گاز ظرف شیشہ اے در دارے برداشتم و مشغول ڪشیدن غذا شدم. مادرم دستش را زیر چانہ اش گذاشتہ بود و تماشایم میڪرد. قانون ها داشت تغییر میڪرد. با این ڪارها در نظر خانوادہ،علناً اعلام جنگ گردہ بودم! من دنبال جنگ نبودم. دنبال حقم بودم. تصمیم گرفتم اسلام خودم را اجرا ڪنم! نگاهے بہ مغازہ هاے جور واجور انداختم و وارد پاساژ شدم. پدرم در یڪے از پاساژهاے متوسط تهران پارچہ فروشے داشت. نایلون ظرف غذا را در دست راست گرفتہ بودم. آرام راہ میرفتم،دست چپم را ڪمے بالا آوردم و نگاهے بہ ساعت مچے سادہ ام انداختم،دو دقیقہ بہ سہ ماندہ بود‌. با چشم دنبال مغازہ ے پدرم میگشتم. پاساژ تقریبا خلوت بود‌. از ڪنار دو زن عبور ڪردم و بہ چند قدمے مغازہ ے پدرم رسیدم. رو بہ روے در ایستادم. پدرم را از پشت شیشہ دیدم ڪہ پشت میز ایستادہ بود و در حالے ڪہ سرش پایین بود با تلفن صحبت میڪرد. وارد مغازہ شدم،پدرم متوجہ نشد. با ذوق بہ پارچہ هاے رنگے نگاہ ڪردم،بهانہ ام براے آمدن بہ مغازہ همین پارچہ ها و ناهار بود! اما نیت اصلے ام این بود ڪہ بہ پدرم بگویم من ڪارے ڪہ درست بدانم را انجام میدهم و پاے بند قانون هاے الڪے نیستم! این جواب سیلے یڪ هفتہ پیش بود! پدرم سرش را بلند ڪرد،با تعجب بہ من زل زد! سریع با لبخند گفتم:سلام بابا مصطفے! خستہ نباشے! پدرم با چشمان گرد شدہ نگاهم ڪرد،ڪم ڪم اخمانش درهم رفت! سریع با فرد پشت خط خداحافظے ڪرد و گوشے تلفن را گذاشت! بدون مقدمہ گفت:تو اینجا چے ڪار میڪنے؟! بہ سمت میز رفتم،در حالے ڪہ نایلون را روے میز شیشہ اے میگذاشتم گفتم:سلام ڪردم بابا جون! سرم را بلند ڪردم و بہ پدرم چشم دوختم:جواب سلام واجبہ ها. پدرم چندبار پلڪ زد و گفت:خب سلام! باز اخمانش درهم رفت:اینجا چے ڪار میڪنے؟! نایلون را باز ڪردم و ظرف غذا را بیرون آوردم:براتون ناهار آوردم! سپس بہ قفسہ ے پارچہ ها نگاهے انداختم و ادامہ دادم:یڪم پارچہ ام میخوام. _آیہ با من سر جنگ انداختیا!ڪارایے ڪہ خوشم نمیادو انجام میدے! بدون توجہ بہ منظور حرفش گفتم:شما از ناهار خوردن بدتون میاد؟! پدرم پوفے ڪرد و گفت:نہ خیر!خوشم نمیاد بیاے اینجا! نگاهے بہ اطراف انداختم و گفتم:اینجا مگہ چشہ! پدرم چشم غرہ اے رفت و چیزے نگفت! چند لحظہ بعد با دقت بہ شالم نگاہ ڪرد! عصبے گفت:این چہ رنگیہ پوشیدے؟! نگاہ ڪوتاهے بہ شالم انداختم و سپس بہ پیراهن پدرم. _رنگ پیرهن شماس! دروغ است بگویم صبح ندیدم چہ پوشید! از قصد شال هم رنگ پیراهنش را انتخاب ڪردم ڪہ اگر چیزے گفت بگویم براے او هم بد و حرام است! زمانے ڪہ از خانہ خارج میشدم هم مادرم متوجہ شد و گفت"میترسم چندوقت دیگہ بگم آیہ دست شیطونو از پشت بستے!" پدرم نفس عصبے اے ڪشید و زید لب گفت:لااللہ الااللہ! توجهے نڪردم و رفتم پشت میز‌. مشغول تماشا ڪردن پارچہ ها شدم. پدرم با تن صدایے تقریبا بلند گفت:چرا انقد خیرہ سر شدے؟! دستے بہ یڪ طاقہ پارچہ ے گل گلے صورتے ڪشیدم و گفتم:چرا خیرہ سر؟! بخاطرہ اینڪہ براتون ناهار آوردم یا شال هم رنگ پیرهنتون پوشیدم؟! میدانستم اینطور برایم جوابے ندارد! نمیتواند دلیل بیاورد! راہ را بہ ڪوچہ ے علے چپ ڪشاندم:بابا این پارچہ ها رو میشہ براے چادر نماز و سجادہ استفادہ ڪرد؟ جوابے نداد! بہ پارچہ ے بعدے دست ڪشیدم،ناگهان صداے جا افتادہ اے گفت:سلام آقاے نیازے! آرام برگشتم. نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ ❤️ ❤️ مردے هم سن و سال پدرم شاید ڪمے بزرگتر،ڪت و شلوار قهوہ اے تیرہ بہ تن در چهارچوب در ایستادہ بود. پدرم با دیدن مرد،نگاهے بہ من انداخت،لبخند مصنوعے زد و گفت:سلام آقاے ساجدے بفرمایید! مرد یااللهے گفت و وارد شد. آرام سلام ڪردم،همراہ با لبخند جواب سلامم را داد. پدرم همانطور ڪہ با ساجدے احوال پرسے میڪرد بہ سمت صندلے راهنمایے اش ڪرد‌. باهم روے دو صندلے پشت میز نشستند. ساجدے بہ من نگاہ ڪرد،پدرم رد نگاهش را گرفت و نگاهے بہ من انداخت و سرش را بہ سمت ساجدے برگرداند:دخترمہ! ساجدے با مهربانے گفت:خدا حفظش ڪنہ! پدرم تشڪر ڪرد. ساجدے با حسرت گفت:قدرشو بدونا!دختر رحمتہ!خدا ڪہ رحمتشو نصیب من نڪرد! سریع گفتم:پس خدا بابا رو خیلے دوست دارہ ڪہ چهارتا رحمتشو پشت سر هم بهش دادہ! _سلام! صداے بَم پسرے جوان اجازہ ے صحبت بیشترے نداد! پسر قد بلندے با ڪت و شلوار مشڪے و پیراهن سفید سادہ در چهارچوب در ایستادہ بود. موهاے مشڪے اش را معمولے شانہ ڪردہ بود،معلوم بود تازہ صورتش را شش تیغہ ڪردہ! پدرم جواب سلامش را داد. بہ من نگاهے نڪرد،انگار من را نمیداد. مودبانہ گفت:اجازہ هست؟! پدرم بلند شد و گفت:بفرمایید مغازہ ے خودتونہ! پسر وارد مغازہ شد و بہ سمت پدرم و آقاے ساجدے رفت. برگہ اے از جیب ڪتش درآورد و سمت ساجدے گرفت. _بابا اینو بخونید فوریہ! پس پسرِ ساجدے بود. ساجدے نگاہ ڪوتاهے بہ برگہ انداخت و گفت:چند دیقہ صبر ڪن. پدرم صندلے اش را بہ پسر تعارف ڪرد اما نپذیرفت و گفت سر پا راحت است. بوے عطر ملایم و خنڪش مغازہ را برداشتہ بود. پدرم بہ من نگاہ ڪرد و یڪ تاے ابرویش را داد بالا. خندہ اے مصنوعے ڪرد و گفت:میخواستم بگم بچہ آخریا همیشہ حاضر جوابن! همانطور ڪہ از پشت میز بیرون مے آمدم گفتم:تہ تغاریا بعلہ! منڪہ آخرے نیستم. بہ سمت در قدم برداشتم:آخرے یاسینہ ڪہ اون بیچارہ ام زبون ندارہ! منِ بیچارہ! ساجدے خندید و گفت:ماشااللہ! خودم هم خندہ ام گرفت،یاد حرف نورا افتادم"انگار این زبون بودہ بعد ڪالبد آدم بهش دادن" رو بہ پدرم و ساجدے گفتم:با اجازہ تون،خدافظ! نگاہ ڪوتاهے بہ پسر جوان انداختم،نگاهش بہ سمت دیگرے بود. پدرم با نگاهے اخم آلود جوابم را داد! از چشمانش خواندم"وایسا بیام خونہ دارم برات" از مغازہ خارج شدم،چند قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ نگاهم بہ ویترین یڪ لوازم التحريرے افتاد. دیوان اشعار فروغ پشت ویترین خودنمایے میڪرد. دو سہ تا از اشعارش را خواندہ بودم. غم شعرهایش را دوست داشتم! یاد پول جیبے هاے مدرسہ ام افتادم،سریع از داخل جیب مانتویم درشان آوردم. بیشتر از پول یڪ ڪتاب میشد. بے معطلے وارد لوازم التحريرے شدم! ... نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
. سوم دی1317، در روستای گلین تابعه شهرستان سنندج به دنیا آمد. پدرش محمدشریف و مادرش خرامان نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. سپس به تحصیل دروس حوزوی در حوزه علمیه اهل سنت تا سطح (مبتدی) پرداخت. سال 1351 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و چهار دختر شد. بسیجی بود. بیست ونهم تیر1369، در زادگاهش هنگام عملیات پاکسازی و درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش را در همان روستا به خاک سپردند. چنانچه مي‌خواهيد دين خويش را نسبت به پدرتان گذارده باشيد درس بخوانيد تا آگاه شده و انقلاب و امام را به خوبي درک کرده و آنگاه با جديت تمام و خضوع و دقت، فردي مقيد به اسلام و انقلاب باشيد. دختران وهمسر خويش را به رعايت حجاب اسلامي و حفظ سنتهاي پسنديده و صددرصد خصائص انساني و اسلامي دعوت کرده و ...؛ مبادا گوهر وجودتان را از حجاب آزاد کرده که آن مصيبتي بس گران و پشيماني‌آور است.... فرزندان من! مبادا روزي به خون‌هاي گرانبهاي شهداي مظلوم کم لطفي کنيد! مبادا احدي از شما وجبي از خاک ‌اين. مملکت گرانبها را بي‌ارزش كند يا در تظلم و تضييع حق ديگران مورد استفاده قرار گيرد. زيرا هر جاي پايي از اين خاک بس گرانبها است و به هر قيمتي سوءاستفاده از آن گناهي است کبيره؛ خاکي که هنوز هم که هنوز است به خون شهيدان آغشته است. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#29تیرماه_سالروزشهادت_طلبه_شهیدرحمان_صدری_گرامیباد. سوم دی1317، در روستای گلین تابعه شهرستان سنندج
همسر و فرزندان و نزدیکانش را به انجام فرائض دینی و حمایت و دفاع از حکومت اسلامی توصیه می کرد. مهربان و خوشرو بود؛ دست نوازش بر سر یتیمان می کشید؛ از درد آنان آگاه بود زیرا خودش درد یتیمی را چشیده بود.شهید صدری سال ها در جبهه به نبرد مشغول بود لیکن تقدیر چنان بود که عاقبت در نزدیک خانه اش به شهادت برسد، آن هم به دست دشمنان داخلی که فریب خوردگان اجنبی بودند گویی می دانست که زمان شهادتش فرا رسیده است؛ زیرا زمانی که از خانه خارج می شد آخرین سفارش به فرزندانش این بود: «فرزندان من مبادا روزی به خون های گران بهای شهدای مظلوم کم لطفی کنید شما باید حافظ آن خون ها باشید!». https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ ا https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» اى کسانى که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خواند که شما را حیات مى بخشد. و بدانید خداوند (به اندازه اى به شما نزدیک است که) میان انسان و قلب او حایل مى شود، و (همه شما) به سوى او محشور مى شوید. (سوره مبارکه انفال/ آیه ۲۴) https://eitaa.com/piyroo
☀️شروع صبحی زیبا با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش السلام علیک یا محمد یا رســـول الله السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین السلام علیک یا علی موسـی الرضـا السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از 🌷 ♦️به نیت تعجیل در امر فرج ♦️سلامتی رهبرمون ♦️عاقبت بخیری همه ما ♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم کنارِ سفره‌ی نان و پنير و چای شمـا را ... 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌷 https://eitaa.com/piyroo
✨امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: 💐خداوند با چیزی محبوبتر از شاد کردن مومن عبادت نشده است. 📚کافی ج ۲،ص ۱۸۸ https://eitaa.com/piyroo
😊 یعنی مُو بارها شده به خدا گُفتُم خدایا! به ما توفیق توبه نده... مُو هَمی رِه دوست دِرُم با هَمی مدلی که هست ... دوست دِرُم موقع شهادت هَمی طوری شُم ... که تو به بقیه ثابت کنی که بابا؛ هر خری می‌تونه درست بشه ... اگر همه قدیس بشن که شهادت دست نیافتنی میشه!... . 📎پ ن:صحبت های شهیدرضاسنجرانی با لهجه شیرین مشهدی، شادی روحشون صلوات https://eitaa.com/piyroo
سرزده آمد به جلسه قرآن روستا مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن از حفظ !✅ پرسیدم شما با این همه مشغله چطور فرصت حفظ قرآن داشتید ؟ گفت در ماموریت ها فاصله بین شهرها را عقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم👌 🌹 https://eitaa.com/piyroo
‍ روش تربیت فرزندان به سبک شهدا 🌺🍃 💠در تربیت بچه ها ،بهیچ وجه اجبار و تندی نبود. و ضمنا همراه با محبت زیاد این تربیت اتفاق می افتاد. ریحانه رو با محبت و نوازش برا نماز بیدار میکرد.😊 💠اگه کاهلی در انجام واجبات از بچه ها میدید، غیر مستقیم اقدام میکرد. یا میبردشون بیرون و در بین صحبتهاش، اشاره ای میکرد. یا اگه در تلویزیون سخنرانی بود، صداشون میزد که بیان. بحث در مورد اون مسئله راه می انداخت و از بچه ها نظر میخواست.👌 💠یا به پسرا میگفت بیاین سرکلاس من در دانشگاه بشینین. بچه ها گاهی میرفتن. خیلی خوششون میومد. یعنی هیچ وقت مستقیم به بچه ها تذکر نمیداد. حتی هیچ وقت جلو من به بچه ها تذکر نمیداد. شخصیت بچه ها رو حفظ میکرد. ☝️ 💠در مورد پوشش به بچه ها با مهربونی نصیحت میکرد ولی اگه بچه ها گاهی قبول نمیکردن، مجید اصلا سماجت نمیکرد و برخورد تند نمیکرد.✅ 💠مثلا برا ریحانه با هم میرفتیم خرید. بهترین لباس مهمونی رو میخرید. برا مهمونی زنونه حتی لباس ازاد براش میخرید. که اونجا نیازهاش برآورده بشه. خیلی خوب برخورد میکرد. این جوری خود ریحانه در مهمانی که مرد بود خودش رعایت میکرد. یا مثلا برا خرید که میرفتم بهم میگفت ریحانه رو با خودت ببر تا یاد بگیره با مرد فروشنده چطور باید صحبت کنه. ریحانه منو که میدید، یاد میگرفت. که نباید تو مغازه بخنده💔 شهید مدافع حرم مجید محمدی🌹 https://eitaa.com/piyroo