eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
16هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 کاش در قاب نگاهت خاطـــــر ما می‌نشست ای همــه عالــــــــــم فـــــدای تار مژگانت بیا 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
ٺو را ڪه تماشا میکنمـــ هوایمــــ، دل انگیز میشود... انگار کسی خوش عطرٺرین گل هاے باغ را چیده باشد، در گلدان دلمـ‌‌ــــ🌱ــــ ‌ ❤️ 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا!! می‌گویند؛ بزرگ ترین شڪست ازدست دادن ایمان است. بصیرتے بہ من عنایت ڪن! ڪہ دراین روزهای سخت امتحان روزگار، شرمنده ے شهدانشوم.... 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
همه ے ترسم از مجروحیت تو بود... اولین مجروحیت هایت که شروع شد ترسم از شهادتت شد💔 ترسم از دوری ات و ندیدنت! چطور میتوانستم در دنیایے باشم خالے از مصطفے؟! یک بار که مجروح شده بودی گفتم : "دیگه نباید بری!" گفتی : "مثل زنان کوفی نباش!" گفتم : "تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم! تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو!" گفتی : "باشه نمیرم!" بعد از ناهار گفتم : "منو میبری؟" گفتی : "کجا؟" گفتم "کهنز✨" گفتی : "چه خبره؟" گفتم : "هیئته💔" گفتی : "هیئت نباید بری!😧" گفتم : "چرا؟؟" گفتی : "مگه نگفتی سوریه نرم؟ من سوریه نمیرم ، اسم تو هم سمیه نیست! اسم جدیدت آزیتاست! اسم منم دیگه مصطفے نیست! کوروشه! اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم ... هیئت و مسجدم نمیریم و فقط توی خونه نماز میخونیم... تو هم با زنان کوفی محشور میشی!" گفتم : "اصلا نگران نباش هیئتم نمیریم!" بعد از ظهر نرفتم ، شب که شد دیدم نمیشود هیئت نرفت💯 گفتم : "پاشو بریم هیئت!😕" گفتی : "قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!" گفتم : "چرا اینجوری میکنی آقا مصطفے؟" و تو در جوابم گفتی: "قبول میکنی تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفے و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمد علے؟ در آن صورت صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری!🌸" بهت گفتم : "من رو با هیئت تهدید میکنی؟" و تو گفتی : " یا رومی روم یا زنگی زنگ!😁" کمے فکر کردم و گفتم : " قبول! اسم تو مصطفاست❤️" با لذت خندیدی و گفتی : "بله! اقم من مصطفاست! مصطفے اسم من و پرچم منه✌️🏻 🌹شهید_مصطفے_صدرزاده  همسرشهید 📚برداشتی از کتاب اسم تو مصطفاست 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
⛰ شهادت قله است؛ قله بدون دامنه معنا ندارد. ❓این دامنه و این مسیر چیست؟ ◀️ اخلاص ◀️ ایثار ◀️ صدق ◀️ معنویت ◀️ مجاهدت ◀️ گذشت ◀️ توجه به خدا ◀️ کار برای مردم ◀️ تلاش برای عدالت ◀️ تلاش برای استقرار حاکمیت دین ♻️ اینها است که مسیر را معیّن میکند. از این مسیر اگر رفتید شما ممکن است به قلّه برسید.امام خامنه ای۱۴۰۰/۷/۲۴ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امین، امانتدار و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیات‌های خطرناک در خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود و به نوعی در سردار ذوب شده بود... شهید پورجعفری در خاطراتش می‌گفت: روزی با حاج قاسم به منطقه رفتیم، سردار لب بالکن دوربین گذاشته و در حال شناسایی منطقه بود، وی ادامه داد: یک بلوک سیمانی دیدم که پایین افتاده بود؛ رفتم و بلوک را آوردم آن را جلوی حاج قاسم گذاشتم و با خودم فکر کردم اگر تک تیرانداز تیری زد به حاجی نخورد. شهید ادامه داد: تا بلوک را گذاشتم تیری به بلوک خورده و تیکه تیکه شد؛ خوشبختانه برای حاجی اتفاقی نیافتاد. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
‍ ‍ آب را گِل نکنید ...! شاید یک مادر ... با چشمانِ کم سو ... در زلالی رود ... در پی فرزندِ مفقودش ... طی طریق می کند ... . . ... ... ... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
حاج قاسم سلیمانی: 🔹انسان یکی از سه زوایای غیرت را باید داشته باشد؛ یا غیرت دینی، یا غیرت انسانی، یا غیرت ملی. نمی‌شود کسی نام انسان برخود بگذارد فاقد این سه عنصر باشد. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🕊شهادت‌ دُر گرانے است‌ به‌ هر کس‌ ندهندش..! هر روز تکرار کن و بدون‌ تنها با التماس‌ دعا گفتن‌ شهادت نصیبت‌ نمیشه •[بلکه‌بایدشهیدانه‌زندگی‌کرد]• 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜در قسمتی از وصیت نامه شهید آمده است:  نمی خواهم حرف های آرمانگرایانه بزنم یا غیرواقعی صحبت کنم؛نه! حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته ایم. هم من، هم تو بحمدالله. خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. الآن که این نامه را می نویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار (ع) و در فضای ملکوتی بین الحرمین دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (س) و خانم رقیه (س) هستم. بارگاه ملکوتی 3 ساله امام حسین (ع) چقدر غریب است؛ در محل یهودی ها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابی های وحشی و آدمکش. چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل الله (ع) را محاصره کرده اند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری (س) و هم مرقد دردانه اهل بیت (ع)، رقیه (س). ولی این بار تن به اسارت آل الله (ع) نخواهیم داد، چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله (ص) بهترند. نبرد شام، مطیع تحقیق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقا نقشی برگردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (س) نباشیم و معرکه شام میدان عجیبی است. به قول امام خامنه ای (مدظله العالی) « بحران سوریه الان مقابله ی جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل است واین خاکریز نباید فرو بریزد. 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
چہ‌زیبا‌گفت‌حاج‌حسین‌خرازے!' یادمون‌باشھ!کہ‌هرچےبراےِخُدا کوچیکے‌و‌افتادگے‌کنیم خدا‌در‌نظر‌بقیہ‌بزرگمون‌میکنھ :)🖇 خرازی 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹وقتی تاریخ مراسم عروسی قطعی شد، از فردای ماه رمضان افتادیم دنبال مقدمات مراسم. قرار بود از جهیزیه چهار وسیله یخچال، تلویزیون، فرش و ماشین لباس شویی را حمید بخرد. بقیه جهیزیه را تا حد امکان همراهیم می کرد تا بخریم. 🌹در همان روز اول خرید حمید گفت: وقتی حضرت آقا گفته اند از کالای ایرانی حمایت کنید، ما هم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم. هر فروشگاهی که می رفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم. نظر هر دوی ما هم همین بود تا حد امکان جنس ایرانی. حمید سیاهکالی مرادی🕊 ✍کتاب یادت باشد 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج با لبخند سر تکان داد و گفت: -خداحافظ ترنج جلوی دانشگده از تاکسی پیاده شد و پشت سرش ارشیا رسید و با اخم هایی در هم کشیده وارد پارکینگ شد. ترنج کمی معطل کرد و وقتی ارشیا به او رسید با لبخندی بدجنس بلند سلام کرد: -سلام استاد. ارشیا در حالی که داشت لبخندش را کنترل می کرد با سر جوابش را داد و زود رفت. ترنج دوید طرف کلاسش تا مهتاب را پیدا کند. مهتاب هنوز نیامده بود.شنبه ها صبح کلاس نداشتند. و مهتاب احتمالا هنوز نرسیده بود. چادرش را برداشت و تا زد همان موقع مهتاب وارد شد. ترنج وسایلش را رها کرد و پرید و مهتاب را بغل کرد. مهتاب با تعجب گفت: -وای ترنج یعنی اینقدر دلت برام تنگ شده بود. ترنج دست مهتاب را کشید و گفت: -یه خبر دست اول درباره مهرابی. مهتاب با شنیدن نام مهرابی انگار که سری ترین پرونده های ناسا و سیا را قرار است بشنود چشمانش را گرد کرد و دنبال ترنج رفت. ترنج چندبار اطرافش را پائید تا اینکه حرص مهتاب را در اورد: -ترنج خفه ات می کنم میگی یا نه؟ -خوب الان می گم....ارشیا ....یعنی ....آقای مهرابی نامزد کرده مهتاب هیجان زده بالاو پائین پرید: -دروغ میگی. با کی؟ وای زود بگو. ولی بعد زیر زیرکی خندید و گفت: -خودمونیم بعضی ها بفهمن می ترکن. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج جدی شد و پرسید: _کیا؟ _مگه مهه!؟ -بله که مهمه. - حالا بگو با کی نامزد کرده؟ _با من. حالا بگو کیا از ارشیا خوششون میاد. مهتاب که فکر کرده بود ترنج شوخی کرده گفت: _بی مره. تا نگی نمیگم. -چیو نگم خنگ گفتم دیگه با من. چشمهای مهتاب از این گردتر نمی شد. -ترنج به جون مهتاب اذیتم نکن. -به خدا به جون مامانم راست می گم. مهتاب پرید و ترنج را بغل کرد. -وای ترنج مبارکه. بعد دوباره از او جدا شد و دوباره بغلش کرد. -چکار می کنی دیونه می خوای همه بفهمن؟ -مگه نمی خوای شیرینی بدی؟ -نه بابا نمی خوام کسی بفهمه مهتاب پکر شد.. -چرا آخه؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -خودت که بچه ها رو می شناسی حالا من هر نمره ای بگیرم می گن پارتی داشته. مهتاب سری تکان دا د و گفت: -چقدر یهویی. ترنج خندید و گفت: -خیلی هم یهویی نبود. -باید برام تعریف کنی زود باش. اوه خیلی طولانیه بیا بریم که الان استاد میاد. -پس بگو چرا اینقدر بی خیال بودی. ای نامرد. ترنج خندید و هر دو وارد کلاس شدند. -راستی نگفتی کیا چشمشون دنبال شوهر عزیز منه. مهتاب ریز ریز خندید و گفت: -اصلا بت نمی اد غیرتی بازی در بیاری. -اسماشونو بگوتا ببینی چه به روزشون میارم. -اوه اوه خون ریزی توش نباشه. -نه بابا. زود بگو. -لیلا کاتب و هدیه محسنی. ترنج لب هایش را جمع کرد و گفت: -دارم براشون. کلاسش تازه تمام شده بود که برایش اس ام اس رسید: "چه خوش خیال است، فاصله را می گویم، به خیالش تو را از من دور کرده نمی داند جای تو امن است ، اینجا در دل من" 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻