eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💢شهید علی خوش روش ماسوله شهید “علی خوش روش ماسوله” در دوازدهم خرداد سال ۱۳۴۱ در خانواده‌ای مذهبی و
با صلاح دید شهید علی خوش روش بعد از تصرف پاسگاه ترابه و با توجه به شدت آتش دشمن برای جلوگیری از تلفات نیروهای رزمنده، مقررگردید که صبح‌ها بلافاصله پس از اقامه نماز صبح برای تصرف پاسگاه‌های کوچک هم‌جوار اعزام شوند و شب‌ها مجدد به پاسگاه ترابه برگردند. در همین ترددها بود که در شب جمعه ۲۳ اسفند سال۶۳ درست زمانی که علی آقا مترنم به ذکر متبرک آیه استرجا (انا لله واناالیه راجعون) بود، با اصابت خمپاره ۸۰ به قایق حامل علی خوش روش و دوستانش، مجروح و بداخل آب پرتاب می‌شوند. در حالی‌که علی آقا از ناحیه پشت سر و بدن به شدت جراحت پیدا کرده بود توسط دوستان از آب خارج گردید، و از دوست و همرزم خود تقاضا کرد تا برایش قرآن بخواند، و علی در حالی‌که از اعماق جان به صوت دلنشین کلام نور بخش قرآن گوش جان سپرده بود، دعوت حق را لبیک گفت و به کسب فیض شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
1_62962751.mp3
1.15M
👆حتما بشنوید/ مقایسه ی زیبای خاطره شهید کاظمی و شهید حججی ✍تو که داری گوش میدی خیلی از کارهای فرهنگی و حرفهای رهبرمون روی زمین مونده. پاشو به کارات برس. امام زمان یار می‌خواد https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄ «نمونه ای از امر و نهی به روش » ♾ در جبهه یک فرمانده ارتشی داشتیم که خیلی با ابراهیم رفیق بود. مرتب به ما سر می‌زد و ابراهیم هم حسابی او را تحویل می‌گرفت. تعجب کردم که اینها از کجا همدیگر را می‌شناسند. 📌 این فرمانده می‌گفت: ماجرای آشنایی ما به یک امر به معروف بر می‌گردد. یک بار من عمل حرامی انجام دادم و نمی‌دانستم این کار گناه است. ☘همان روز دیدم جوانی خوش سیما از سنگر بسیجی‌ها به سمت من آمد. بعد از سلام و احوالپرسی، مقداری میوه تعارف کرد و کمی صحبت کردیم. ◽بعد مرا از میان جمع بیرون آورد و خیلی محترمانه تذکر داد که کار من اشتباه بوده و بهتر است دیگر انجام ندهم. 💗این قدر با مهربانی و روی خوش تذکر داد که شیفته این جوان و مرید اخلاق خوبش شدم. ✨كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ 🔹شما بهترین امتی بودید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اند‌‌؛ (چون) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید. (آل عمران /١١٠) ‌‌ https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسل جوان را به جهان رهبری جلوه ی توحید، علی اکبری هر که هوای رخ احمد کند در تو تماشای پیمبر کند میلاد حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک https://eitaa.com/piyroo
🌷خاطره‌ای‌از‌شهید‌محمدرضا‌شفیعی🌷 ◽️مجروح که شد، به اسارت دشمن در آمد و در آنجا به شهادت رسید. او را دفن کردند و شانزده سال بعد هنگام تبادل جنازه شهداء با اجساد عراقی، جنازه محمدرضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده را بیرون می‌آورند تا به گروه تفحص شهداء تحویل دهند. اما جنازه محمدرضا سالم است ، سالمِ سالم. ◽️صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی‌ها داده شود. او را سه ماه زیر آفتاب سوزان می‌گذارند، اما تفاوتی نمی‌کند. روی پیکرش آهک می‌پاشند، ولی باز هم بی تأثیر است. ◽️مادر شهید می‌گوید: موقع دفن محمدرضا، حاج حسین کاجی به من گفت: شما می‌دانید چرا بدن او سالم است؟ گفتم: چرا؟ گفت: راز سالم ماندن ایشان چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی‌شد؛ دائماً با وضو بود، هیچ وقت زیارت عاشورایش ترک نمی‌شد. مداومت بر غسل جمعه داشت. ◽️ هر وقت برای امام حسین(ع) گریه می‌کرد، اشک‌هایش را به بدنش می‌مالید. مادرش می‌گوید: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می‌آمد، رفتن به جمکران را ترک نمی‌کرد. 🕊شهداءرايادكنيم‌با‌ذكرصلوات🕊 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🌹🌹 •┄═•🕊🌹🕊•═┄• https://eitaa.com/piyroo •┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🍂 🔻 #خاکریز_اسارت روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت سیصد و یکم جمالِ زیبای مادر
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت سیصد و دوم صحنه تراژدی مرگِ پسرم جلو چشمام داداشم از شدت شوق و هیجان انگار اصلا حرفهاشو نشنید و منو بسمت ماشین می‌کشید. من بهش گفتم داداش اجازه بده من با جیپ برم این مقرراته و ما باید احترام بذاریم و شما هم پشت سر ما حرکت کنید. وقتی دستم رو رها کرد و به ‌ سمت جیپ رفتم همه با حسرت از پشت نگاهم می کردن، انگار که دوباره به اسیری می برنم. راننده گفت نگران نباشید هلال احمر خیلی دور نیست و چند دقیقة دیگه شما عزیزتون رو با خودتون می برید. به هلال احمر که رسیدیم، برادرم حاج رضا منو تحویل گرفت و یه برگه رو امضا کرد. و در روز ۲۷ شهریور ۶۹ عازم ایلام شدیم. در بین راه آقای نظری که اون وقت مسئول تبلیغات سپاه ایلام بود و لطف کرده بود و رانندگی استیشن رو بعهده داشت با گفتن جوک و لطیفه های بامزه و خنده دار مسیر سه ساعته کرمانشاه تا ایلام رو حسابی برامون دلپذیر و شاد کرد و بعد از ساله، ساعتهای متمادی از تهِ دل خندیدم و از منظره زیبا و کوهستانی اطراف و چهره مهربون مادر و بقیه بستگانم لذت می بردم و آرامش می یافتم. به ایلام که رسیدیم در ۱۵ کیلومتری شهرِ ایلام و پلیس راه چوار به ایلام، ده‌ها ماشین از اقوام و بستگان و دوستان اومده بودن استقبال، اجازه ندادن از ماشین پیاده بشم. ماشین ما جلو و بقیه پشت سر، به سمت ایلام و با سرعت زیاد براه افتادیم. چند ماشین نیروی انتظامی، کاروان رو اسکورت و مراقبت می‌کرد که اتفاقی نیفته. استیشن ما با سرعت زیادی حرکت می کرد و بقیۀ ماشینا هم برای این که عقب نمونن با سرعت دنبالش راه افتادن. یه دستگاه بنز نیروی انتظامی تلاش می‌کرد خودشو به ابتدای کاروان برسونه و سرعت ماشینا رو کنترل کنه. بعد از شهر چوار به پیچ تندی رسیدیم و در همین حال پسر چهارساله‌م «حسین» رو از ایلام آورده بودن که به من ملحق بشه. یکی از اقوام که در کنار جاده ایستاده و دست پسر خردسالم بدستش بود بدون توجه و از روی علاقه و با دستپاچگی از عرض جاده عبور کرد و بسمت ماشین ما حرکت کرد. مادرم فریاد زد حسینه و به راننده گفت بایسته تا با خودمون ببریمش. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت پایانی داغ شقایق‌های بی نشان برادربزرگم حاج احمد سلطانی که از ابتدای انقلاب همواره جزو مجریان مراسم و شعارگوی راهپیمایی‌ها بود بر فراز بام ساختمان سروده هایی رو که خود سروده بود در وصف آزادگان سرداد و جمعیت خروشان شعارها و سرودها رو بازگو می کردن. گرچه من خودم رو لایق این شعارها نمی دونستم ولی اونا از سرِ لطف با شور و حرارت خاص و بصورت هماهنگ و از صمیم قلب تکرار می کردن .تعدادی از شعارها که یادم هست ازین قرار بود: صل علی محمد سرباز مهدی آمد صل علی محمد آزاده‌مان خوش آمد. صل علی محمد یار شهیدان آمد صل علی محمد پاسدار قرآن آمد. ای بازوان رهبر خوش آمدید خوش آمدید نور چشمان کشور خوش آمدید خوش آمدید بر چشم ما قدومتان، خوش آمدید خوش آمدید ای پاسداران قرآن، خوش آمدید خوش آمدید یه هفته تموم مراسم جشن و شادی برگزار شد و مردم قدر‌شناس دسته‌دسته میومدن و می‌رفتن و من از خاطرات اسارت براشون می گفتم. آخرین پلان این ماجرا رفت و اومد پدرا و مادرای شهدای مفقود الاثر برای یافتن رد و نشانه‌ای از شقایقِ بی نشون‌شون بود. با امیدواری می اومدن و با سر پایین و اشک و شرم‌ساری من مواجه می‌شدن و با یه دنیا غم و اندوه برمی‌گشتن و تکرار این صحنه‌ها، قلب منو از جا می‌کند. وقتی نشونی از فرزندشون رو نمی‌تونستن از من بگیرن این قطرات اشک بود که مانند مروارید بر گونه‌های منتظر و خسته‌شون می‌غلتید. اما با بزرگواری منو در آغوش می کشیدن و تبریک می گفتن و تشکر می‌کردن و می‌رفتن و من می‌موندم و یه دنیا غم و اندوه یاران مفقود الاثر و شرمندگی از نداشتن نشانی از آن پاره‌های قلب امام و امت امام که با آن بارقۀ امیدی، نثار قلب‌ یعقوب‌های زمان و دردمند از فراق یوسف گم‌گشته‌شان نمایم و چشمان نگران بر راه آنان رو با بوی پیراهن یوسف روشن نمایم. پایان خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🔴 با تشکر از آزاده عزیز، حاج آقا رحمان سلطانی اخرین قسمت از خاکریز اسارت تقدیمتون شد امیدوارم نهایت استفاده رو برده باشید🌹
مداحی آنلاین - خلقاً خُلقاً مثل پیغمبر - سیب سرخی.mp3
3.15M
🌸 #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع) 💐خلقاً خُلقاً مثل پیغمبر 💐روحا جسما ثانیِ حیدر 🎤 #حسین_سیب_سرخی 👏 #سرود 👌فوق زیبا
😔 فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!  خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟ گفت:آخه بابام موجیه! گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟ آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه  منو ومادرو برادر رو کتک میزنه! ، امامشکل مااین نیست! گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟ گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده. شروع میکنه دست وپاهای همه مون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه. حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم. حاجی دعاکنید پدرم شهیدبشه وبه رفیقاش ملحق بشه... برای سلامتی خودشون و خانواده هاشون صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💢 نام پدر:شکرالله محل شهادت:جزیره بوارین سال تولد:1344 نام عملیات:کربلای 4 محل تولد:رشت مسئولیت در جبهه:تخریب چی تاهل:مجرد سمت:دانشجو دانشکده:ادبیات مزار:مشهد - بهشت رضا رشته:دبیری زبان انگلیسی 💢شهيد محمد حسين مراديان املشى در سال 1344 در رشت به دنيا آمد. استعداد و هوش سرشار او باعث شد تا در پنج سالگى به همراه برادرش به مدرسه برود و با جديت به تحصيل بپردازد. او هنرمندى كوچك بود كه در دوران انقلاب با درآمد ناچيزى كه از راه كارگرى به دست مى‏آورد چهره امام (ره) را به تصوير مى‏كشيد و در سراسر شهر پخش مى‏نمود. علاقه او به شخصيت امام (ره) احترام خاصى در او نسبت به اين مرد بزرگ ايجاد كرده بود، به شكلى كه هيچ گاه تحمل شنيدن كوچكترين توهينى به ايشان را نداشت. زمانى كه در مدرسه بود يكى از دوستانش به امام خمينى (ره) توهين كرده بود. شهيد محمد حسين هرچه او را نصيحت كرد گوشش بدهکار نبود تا سرانجام شهيد به مدير مدرسه اطلاع مى‏دهد و مدير مدرسه در جواب محمد حسين مى‏گويد: كه او ديوانه است به او كار نداشته باش. ولى شهيد مى‏گويد: «او ديوانه است ولى با حرف هايش چهار نفر عاقل را هم منحرف مى‏كند». بالاخره با تلاش شهيد، آن فرد از مدرسه اخراج مى‏شود. شهيد محمد حسين‏ مراديان ‏همزمان با پايان يافتن دوران تحصيل، داوطلب حضور در جبهه شده و در سال 64 علاوه بر حضور فعال در مناطق عملياتى جنگ، در رشته دبيرى زبان انگليسى دانشگاه فردوسى پذيرفته شد. او كه از طريق جهاد دانشگاهى چندين بار به جبهه اعزام گرديده بود، در عمليات ميمك مجروح شد و بدون اطلاع خانواده مدتى را در بيمارستان اصفهان سپرى نمود و پس از بهبودى مجدداً عازم جبهه گرديد. در بيان ميزان علاقه او به جبهه، همين بس كه مادر ايشان مى‏گويد: «هر زمان به او مى‏گفتم مادر، دَرسَت واجب است. مى‏گفت: مادر جان! دانشگاه جبهه است». مادر شهيد نقل مى‏كند: «در يكى از روزهاى تابستان ناگهان صداى كوبيدن در بلند شد. وقتى به طرف در رفتم تا آن را باز كنم، فهميدم دو نفر موتور سوار هستند كه اسلحه دارند و مدتى پشت در مانده اند. چون در را باز نكردم تير هوايى شليك كرده و از آنجا دور شدند. فهميدم براى ترور محمدحسين آمده‏ بودند». سرانجام شهيد محمد حسين مراديان املشى كه نمونه بارزى از شخصيتى متين، صبور و لطيف طبع بود در سال 65 در عمليات كربلاى 4 در شلمچه به شهادت رسيد و پيكر مطهرش پس از 12 سال؛ شناسايى و در سال 77 تشييع گرديد. 💢فرازي از وصيت نامه شهيد عجب از اين دارم كه سخنان گهربار پيامبران و ائمه اطهار توصيه هاى هميشه زنده اماممان، وصيتهاى شهدايمان كه هر كدام راهبر راهمان هستند به پشت گوش و خود را به كرى زده و بى اهميت جلوه داده و دلخوش داريم به اينكه فلانى چى گفت تا عمل كنيم. آرى شهدايمان رفتند تا با رفتنشان نورى بر انوار در تاريكيهاى ظلمت و جهالت بيفزايد و ثابت كردند كه بايد ببينيد و چشم بصيرت را باز كنيم تا عاشق شويم و بسوزيم تا به معشوق بپيونديم. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ ا https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِينَ» سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم:) طوفان و ملخ و آفت گیاهى و قورباغه ها و خون را ـ که نشانه هایى از هم جدا بودند ـ بر آنها فرستادیم. ولى (باز بیدار نشدند، و) تکبّر ورزیدند، و جمعیّت گنهکارى بودند. (سوره مبارکه اعراف/ آیه ۱۳۳)