eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
از سردار پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟ گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره، بروم یک گوشه‌ای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه‌های نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم، برای ‌امام زمان(عج) آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که ‏تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب پس بدهیم. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌷شهیدعلےمحمدصباغ زاده میگفت: وقتے خدا رو داشتہ باشے همہ چیز دارے اما اگہ ثروت داشتہ باشے و خدا رو نداشتہ باشےهیچےندارے. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هـر قـدرڪہ‌نـمازهـایـت منـظم‌و‌اول‌وقـت‌بـاشـد؛ امـورزنـدگۍهـم‌تنـظیم‌خـواهدشـد... مـگرنمۍدانۍکہ‌رسـتگارۍوسـعادت، بـانـمازقـریـن‌شـده‌اسـت‌(:' https://eitaa.com/piyroo
📚 عنوان کتاب:یک دل یک دریا 🔻برگی از زندگی و اوج بندگی شهید داوود دانایی ✍ نویسنده:مجید بقایی بهبهان https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیده ناهید احمدی مقدم این بانوی شهید همواره می‌گفت که ای کاش می‌توانستم به جبهه بروم و در راه خدا شهید شوم و همیشه در دفاتر خود با خط زیبایی می‌نوشت: «شهیده ناهید احمدی‌مقدم» او دختری خوش‌قلب، مهربان، از خود گذشته، باایمان و تقوی و فوق‌العاده ساده‌پوش و محجب بود. سرانجام ناهید در سحرگاه پنجم اسفندماه سال ۶۲ به همراه برادرش مهدی در بمباران هوایی دشمنان به شهر خرم‌آباد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش را در گلزار شهدای زادگاهش یعنی شهر خرم‌آباد به خاک سپردند. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیش بینی عجیب شهید اندرزگو در مورد آینده انقلاب( از زبان همسرش): ۲ سال بعد از انقلاب علی نامی رئیس جمهور خواهد شد و بعد از چند سال (عج) ظهور میکنند. 🕊 https://eitaa.com/piyroo
🏴انالله و انا الیه راجعون ◼️بدینوسیله شهادت مظلومانه پاسدار اسلام ، شهید محمد اسلامی وبسیجی فعال شهید محمد سجادی ، که شب گذشته ، در درگیری با اشرار ، در شهر شیراز ، به رحمت ایزدی پیوست را ، تسلیت عرض می نماییم.. از خداوند متعال برای آن مجاهد به عرش پیوسته طلب رضوان و رحمت واسعه الهی و همجواری با سیدالشهدا، و برای بازماندگان ایشان طلب صبر جزیل داریم ... شادی روح مطهرشان صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم https://eitaa.com/piyroo
پِلاڪ‌راازگردنش‌درآورد.. گفتم‌:ازڪُجاتورابشناسند؟! گفت:آنڪہ‌باید‌بشناسد! میشناسد!... 🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شلمچہ‌خلاصہ‌عشـ‌ق‌است وقطعہ‌اۍازبھـشت میخواهـم بـروم‌بہ‌همـان‌جایۍڪہ‌ خاکـش‌کربلاست♥️ https://eitaa.com/piyroo
دیندار‌آن‌است‌ڪہ‌ • در‌ڪشاڪش‌بلا‌دیندار‌بماند، • و‌گرنہ... • در‌هنگام‌فراغت‌و‌صلح‌و‌سلم، • چہ‌بسیارند‌اهل‌دین‌... ! برشے‌ازڪتاب‌فتح‌خون شہید_سید_مرتضے_آوینے 🌷 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت دهم: دوازده ساعت مُردم تا زنده بمونم !🌴 نگاهی به پشت سر کردم دیدم قشنگ کانال و خاکریز پیداست و تموم اون ساعات رو فقط حدود صد و پنجا،دویس متری بیشتر فاصله نگرفته بودم و با روشن شدن هوا و طلوع آفتاب براحتی در دید و تیرس دشمن بودم. فهمیدم با هر حرکت جزيی مثل دیشب گلوله بارونم می کنن و همینجا آرامگاه ابدیم میشه. لذا در تصمیمی سخت و برای حفظ جونم از طلوع تا غروب آفتاب بیحرکت موندم و پیش خودم می گفتم اونا که منو می بینن، بزار فک کُنن کشته شدمو و دیگه بسمتم شلیک نکنن. امروز که هفتم بهمن سال ۱۳۹۷ است. دقیقا در سالروز آن روز طولانی، پشت لپ تابم دارم این خاطره رو می نویسم و چه تصادف عجیبی که بدون برنامه ریزی قبلی این اتفاق افتاد و الان و در حالیکه در کمال آسایش و ارامش هستم، با همون حس و حال هفتم بهمن ۱۳۶۵ دارم خاطره اون روز رو برای شما روایت می کنم. گاهی بیاد اون ساعات طولانیِ سکونِ مطلق ،لحظاتی انگشتم رو از روی صفحه کلید برمی دارم و به فِک فرو میرم که عجب دنیایی داریم و آیا این منم. همونیکه برای حفظ جونش ، تنها و بی کس مجبور بود دوازده ساعت خودشو به حالت مرگ بزنه و جلو چشم بعثیا دراز بکشه؟ این منم که از یکسو در هوای آزاد وطنم نفس می کشم و لذت میبرم و از سوئی دیگر، شاهد انواع بی عدالتی و تبعیضی هستم که از طرف غرب پرستان و مرفهین بی درد بر مردم رنج کشیده ی وطنم تحمیل شده ؟ بگذریم که درد بسیار است و من امروز بعد از گذشت ۳۲ سال از اون روزِ طاقت فرسا و طولانی و دقیقا همانند اون روز فقط و فقط باید مثل یه مُرده شاهد این وقایع تلخ باشم و کاری از دستم برنیاد. اون روز اگر کوچکترین حرکتی می کردم توسط دشمن آبکش میشدم و امروز اگر صِدام به مخالفت با اشرافیگری دولتی و تبعیض ناروا و تشدید روزافزون فاصله طبقاتی بلند بشه ،آبروم آماجِ تیرای زهرآگین تهمتای رنگارنگ و انگ افراطی گری ؛ بیسوادی و دلواپسی احمقانه میشه. برگردم به روایتگری اون روزا که خودِ شما روایتگر امروزتان هستید و وارد شدن من به این فاز، تنها ناخنک زدن به زخمی است که در قلبتون وجود داره و من اونا تازه می کنم. دوازده ساعت مرگ🔻 بسختی خودمو کشوندم داخل نیزارِ کم پشتی که نزدیکم بود و فقط نصف بدنمو میپوشوند و در حالیکه بخشی از بدنم کاملا پیدا بود ، به حالتی که عراقی ها تصور کنند من یکی از شهدا هستم ، یه روز تموم صورتم رو روی زمین مرطوب و نمناک شلمچه گذاشتمو منتظر فرا رسیدن شب شدم. دشمن هم با این تصور که جنازه ای اونجا افتاده دیگه به سمتم شلیک نکرد. گر چه گلوله های توپ و خمپاره همچنان در اطرافم منفجر می شدن و ترکشا از هر سو بِسمتم روونه میشدن. با رسیدن آفتاب بالای سرم احساس کردم وقت نماز ظهر شده. وقتی مطمئن شدم وقت نمازه ، با همون حالت و بی وضو و تیمم نمازمو خوندم. حرکات رکوع و سجده رو با اشاره ی چشمام انجام میدادم و می دونستم همیجوریم خدا قبول می کنه. خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتر است و تا همین جاشم منو از میون هزاران گلوله ی ریز و درشت بسلامت به اینجا رسونده بود. خدایی که یه بار دیگه به من فرصت داده بودم تا در خلوتی دو نفره با او حرف بزنم. نمازمو که خوندم ملتماسه برای رهایی از این وضع دعا کردم. هر آن منتظر بودم بچه بسیجیا سر برسن و با عقب روندن دشمن منو با خودشون ببرن. تمامی این افکار ناخوداگاه تو ذهنم خلق میشد و با اونا دقایق و ساعات طولانی بین مرگ و زندگی رو می گذروندم. اینکه در آن روز چه بر من گذشت و چه افکاری تو ذهنم مرور میشد و چگونه درد و سوزشِ زخمایی که با ورود نمک شوره زار به داخلشون چه حالی به من می داد و بیحسی نیمه زیرین بدن و سوز سرما و تنهایی رو با چه زبونی براتون توصیف و روایت کنم ، از عهده خودمم خارجه و نمیدونم با چه واژه هایی اونارو بیان کنم. اما همینقد میتونم بگم چیزی مافوق توانایی و تحمل بشر در شرایط عادی بود و شاید تنها دست تقدیر و مشیت الهی بر این بود که بتونم تحمل کنم و بمونم و روایتگر روزای سختی باشم که بر فرزندان خمینی گذشت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
بـڛــْݥـ رݕــــْ أݪځڛـــےݩ🌹 ݥآ تݜنہ عݜقيݥ و ݜنیڋيݥ ڪہ ڲڣټݩڋ ڔڣع عطݜ عݜق...فقط ݩآݥ اڛٺ...