👇👇
_وای حالا من چی بپوشم
مریم خنده ای کرد
_من برم دیگه کلی کار دارم
_باشه عروس خانم برو
_نمیخواد بلند شی خودم میرم
_میام بابا دو قدمه
بعد بدرقه کردن مریم به طرف آشپزخونه رفت و پلاستیکی که شهین خانم فرستاد را برداشت و به اتاقش رفت... چند نوع مربا و ترشی بود..دهنش آب افتاده بود
نگاهی به عکس شهید همت انداخت.. عکس شهید همت بین کلی عکس بازیگر و خواننده خارجی و ایرانی بود.... احساس میکرد که اصلا این پوسترها به هم نمیاد...
متفکر به دیوار نگاه کرد... تصمیمش را گرفت بلند شد و همه ی عکس ها را از روی دیوار برداشت
کیفش را باز کرد چفیه ای که شهاب به او داده بود را برداشت و کنار عکس شهید همت به سبک قشنگی گذاشت به کارش نگاهی انداخت...و لبخند زیبایی زد
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم💚
نَشَـوَدصُبـحاَگَـرعَـرضِاِرـٰادَتنَڪُنَم . .
نـٰامِزیبـٰاےِتـورـٰاصُبـحتِـلآوَتنَڪُنَم!(:❤️🩹'
السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ✨🕊
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
🕊🌷#زیارتنامۀ شهدا 🌷🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم.
#الّهی_بدماء_شهدائنا_عجل_لولیک_الفرج
#درآرزوی_شهادت
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍ #شهید_حاجقاسم_سلیمانی
"کشوری که در قلب، اسمِ حسین را دارد، فرهنگِ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ الگوی جهان شود."
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هلال محرم
سر زد و غم عالم
خیمه زد در دلم
وای حسین 💔
#محرم 🏴
#امام_حسین علیه السلام
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#ورود_کاروان_به_کربلا
تا که فرمود همین جاست و اتراق کنید
خواهری در دل خود بیرق غم را کوبید
سر یک قافله پایین که علمدار آمد
به زمین زد ستونهای حرم را کوبید
خواست خاتون دو عالم که قدم رنجه کند
در بر ناقه علمدار علم را کوبید
زانویش باز رکاب قدم خانم شد
تا که بر شه پر جبریل قدم را کوبید
خواست از معجزه ی چادر او بنویسد
عقل جبریل کم آورد قلم را کوبید
از در زینبیه حاجت ما را دادند
خوش به آن دل که در بیت کرم را کوبید
#دوم_محرم
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
▪️چرا هر سال #محرم که میرسه جای یارانت رو قاب عکسشون پر میکنه!!؟
▪️هنوز چشمانت گرم بود از اشک برای حاج قاسم که داغ یار دیگری اضافه شد💔
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
گرچه در چای عزای تو شکر ریخته اند🍬
ما نمک گير تو هستيم اباعبــداللہ ...🧂
#محرم🏴
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#چادرانه🦋
بانـو سرت را بالا بگیـر
تو صاحبِ
نورانے ترین
سیـاهےِ🖤
جهانے..
و چہ زیبـاست
این تـاجِ
بنـدگے ات ...
#زن_عفت_افتخار
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
Rozeh Vorod Be Karbala.mp3
7.14M
#روضه_ورود_به_کربلا
با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🚨 دهه هشتادی! آماده باش
آقا میفرماید قضیهی فلسطین کلید رمزآلود فرج امت اسلامی است. یعنی فرج امت اسلامی توی فلسطینه؛ یعنی فرجی در راه است. دهه هشتادی! آماده باش. یعنی یه خبری در راه است. آقا میفرماید این دهه هشتادیها انقلاب رو، این مملکت رو به اوج میرسونن. یعنی اوج نشینها اومدند، پس دشمن باید اینا رو درّه نشین کنه، بالا نشینها اومدند، دشمن باید اینا رو پایین نشین کنه، کارِ دشمن تمومْکنها اومدند، دشمن باید کارشون رو تموم کنه. وسط نداریم بچهها.
حاج آقا جملهی قشنگی گفت: «چرا آتیش سنگینه؟ به خاطر این که دعوا سنگینه. چرا آتیش سنگینه؟ برای این که فتح بزرگ در راه است.»
#حسین_یکتا
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای وای بر اسیری که از یاد رفته باشد
چرا در فضای مجازی پیگیر آزادی سیدکاظم نیستیم ؟
چه زود فراموش شد !!
#حاج_سیدکاظم_روحبخش
نشر حداکثری تا آزادی آقاسید
ان شاالله
مطالبه از رئیس جمهور جدید
جای امیرعبدالهیان خالیست😭😭😭
#حرمت_حریم
#نشرحداکثری
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✅|این ڪانال #خاص رو دست ندیم
هرچی سریع تر عضو بشید👀🌱
رفقـا...‼️
#جانمـونین..
هـَمشـونارزشدیـدندارن...
ایـنڪانالادیگہتڪرارنمیشناااااَزماگـفتنبـود🙂🖐🏿
به کانال با شــ.ـهـــ🌷ـــدا
تا ظهور بپیوندید↙️↙️↙️
‼️اینجاهستیم تا درس زندگی کردن رو از شهدا یاد بگیریم
🌷آشنایی با شهدای دفاع مقدس وشهدای مدافع حرم🌷
▪️معرفی کتابـــهای پرمحتوا✔️
▪️وصیـــت نامــــه شــــهدا✔️
▪️روایـــتگری شــــهدایی✔️
▪️سیــــــره شــــــــهدا✔️
▪️رمان های واقــعی✔️
▪️مداحی شهدایی✔️
▪️طنزشهــدایی✔️
▪️کلام رهبری✔️
▪️حجــاب✔️
▪️تلنـگر✔️
به عشق حضرت زهرا وارد شو👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580
https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ از شهید رئیسی که در فضای مجازی پربازدید شد!
#شهیدجمهور
#شهیدخدمت
#محرم
#امام_حسین
😭😭😭😭😭
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۶۷ از صبح تا الان در خونه نشسته بود... حوصله اش سر رفته بو
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۶۸
روی تخت نشسته بود... و به چادر آویزانش خیره مانده بود. نمیدانست چادر را سرش کند یا نه؟!
دوست داشت، چون خواستگاری مریم هست و خانواده ها هم مذهبی هستند؛ به احترامشان چادر سرش کند... اما از کنایه های بقیه خوشش نمی آمد.
_مهیا بابا! پس کی میری؟ دیرت شد!
_رفتم...
تصمیم اش را گرفت روسری سبزش را لبنانی بست...و چادر را سرش کرد! به خودش در آینه نگاه کرد؛ اگر دست شکسته اش نبود؛ همه چیز عالی بود.کیفش را برداشت و از اتاق خارج شد....
_من رفتم!
مهلا خانم صلواتی فرستاد.
_وای احمد آقا! ببین دخترم چه ناز شده...!
مهیا کفش هایش را پایش کرد.
_نه دیگه مهلا خانم... دارید شرمندمون میکنید.خداحافظ!
_مهیا مادر! این پوستراتو بزارم انباری؟!
_آره...
به طرف در رفت....اما همان قدم های رفته را برگشت.
_اگه زحمتی نیست بندازشون دور... نمیخوامشون!
سریع از پله ها پایین آمد. در را باز کرد و مسافت کوتاه بین خانه خودشان و مریم را طی کرد...آیفون را زد.
_کیه؟!
_شهین جونم درو باز کن!
_بیاتو شیطون!
در با صدای تیکی؛ باز شد.مهیا وارد خانه شد. دوباره همان حیاط دوست داشتنی...
دستش را در حوض برد.
_بیا تو دخترم! خودتو خیس نکن سرما می خوری.
_سلام! محمد آقا خوبید؟!
_سلام دخترم! شکر خدا خوبیم. چه چادر بهت میاد.
مهیا لبخند شرمگینی زد.
_خیلی ممنون!شهین جون کجاند؟!
_اینجام بیا تو...
باهم وارد شدند.با شهین خانم روبوسی کرد. برای سوسن خانم و همسرش حاج حمید فقط سری تکان داد و به نرجس حتی نگاهی ننداخت...
_مهیا عزیزم!مریم و سارا بالان...
_باشه پس من هم میرم پیششون...
از پله ها بالا رفت. سارا کنار در بود.
_سلام سارا!
سارا به سمت مهیا برگشت و او را در آغوش گرفت.
_خوبی؟!تو که مارو کشتی دختر!
_اصلا از قیافت معلومه چقدر نگرانی!
_ارزش نداری اصلا!
در اتاق مریم باز شد و شهاب از در بیرون آمد. دخترها از هم جدا شدند...مهیا نمی دانست چرا اینقدر استرس گرفته بود. سرش را پایین انداخت.
_سلام مهیا خانم! خوب هستید؟!
_سلام!خوبم ممنون!
شهاب حرف دیگه ای نزد. شهین خانم از پله ها بالا آمد. با دیدن بچه ها روبه مهیا گفت:
_چرا سرپایی عزیزم! بفرما برات شربت اوردم بخوری...
_با همینکارات عاشقم کردی...کمتر برا من دلبری کن!
شهاب دستش را جلوی دهنش گذاشت، تا صدای خنده اش بلند نشود و از پله ها پایین رفت.سارا و شهین خانم شروع به خندیدن کردند.
_آخ نگاه! چطور قشنگ میخنده!
شهین خانوم بوسه ای روی گونه ی مهیا کاشت.
_قربونت برم!
مهیا در را زد و وارد اتاق شد.
_به به! عروس خانم...
با مریم روبوسی کرد و روی صندلی میز آرایشی نشست.مریم سر پا ایستاد.
_به نظرتون لباسام مناسبه؟!
مهیا به لباس های یاسی رنگ و چادر نباتی مریم نگاهی انداخت.سارا گفت:
_عالی شدی!
مهیا چشمکی زد و شروع کرد زدن روی میز...
_عروس چقدر قشنگه!
سارا هم آرام همراهی کرد.
_ان شاء الله مبارکش باد!
_ماشاء الله به چشماش!!
_ماشاء الله!!
مریم، با لبخند شرمگینی به دخترها نگاه می کرد.با صدای در ساکت شدند.صدای شهاب بود.
_مریم جان صداتون یکم بلنده. کم کم بیاید پایین رسیدند.
سارا هول کرد:
_وای خاک به سرم...حالا کی مارو از دست حاج حمید و زنش خلاص میکنه!
دختره ها، همراه مریم پایین رفتند.محسن با خانواده اش رسیده بودند.مریم کنار مادرش ایستاد.سارا و مهیا هم کنار پله ها پشت سر شهاب ایستادند...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟